در انتظار منتقم دشت خونین

می‌دانید؛ چشم‌انتظاری خیلی سخت است! شاید همین الان یک دنیا اندوه با خواندن این جمله روی دل‌هایتان بنشیند. اصلا وقتی قرار است منتظر بمانی، دلشوره‌ات دوچندان می‌شود، عرق سرد پیشانی‌ات را می‌پوشاند و دنبال دست‌آویزی هستی که روی زمین نگهت دارد.

در انتظار منتقم دشت خونین - اصفهان زیبا

به گزارش اصفهان زیبا؛ می‌دانید؛ چشم‌انتظاری خیلی سخت است! شاید همین الان یک دنیا اندوه با خواندن این جمله روی دل‌هایتان بنشیند. اصلا وقتی قرار است منتظر بمانی، دلشوره‌ات دوچندان می‌شود، عرق سرد پیشانی‌ات را می‌پوشاند و دنبال دست‌آویزی هستی که روی زمین نگهت دارد.

تازه اگر بعد از همه این‌ها پایان قصه‌ات پرغصه شود، طاقتی نمی‌ماند که! می‌دانید کی این دل‌نگرانی‌های ما روی هم تلنبار شد و قدهایمان را خم کرد؟ شاید که باید برگشت و نگاه کرد. من که نگاه می‌کنم، به ساعتی می‌رسم که دم دم‌های بامداد را نشان می‌داد؛ به آن لحظه‌ای که ماشینی در آتش را نشانمان دادند، آن «اللهم انا نعلم منهم الا خیرا» ی گریه‌دار! چشم‌های من حتی شب سی‌اُمین ورق از دفتر اردیبهشت را یادش نمی‌رود. حلق‌ها هنوز مجروح از فریاد‌های ممتد «‌هارداسان» میان سروستان است. مگر پیچیدن صدای لرزان و قطع از هر رجای گوینده خبر توی خانه، روضه‌خوان خوبی نبود؟

همه این‌ها به کنار! چرا باید سرنوشت زردرنگ پاییز، این‌چنین خونین می‌شد؟ چرا باید خیابان‌های بیروت و لبنان، رنگ و بوی شقایق را به خود می‌گرفت و علم نصرالله باید یاری‌دهنده و راهگشای مسیر قدس می‌بود؟ آیا فقط از دست او افقی فرستادن قوم الظالمین برنمی‌آمد؟

دل‌نگران بودن‌های ما اگر چه بی‌انتها هستند، ما با هر زخم تبر‌های این روزگار جان را تازه می‌کنیم و با قلبی سیاه‌پوش منتظر منتقم دشت غنچه‌های پرپرشده‌مان می‌مانیم. راستش را بخواهید، داغداربودن خیلی سخت است.