به گزارش اصفهان زیبا؛ آخرین دیدارها، خیلی مهم هستند! حضرت موسی در آخرین گفتوگویی که با بنیاسرائیل داشت، بهشدت از دست این قوم، عاصی شد! چرا؟ این قوم که حزباللهیهای اون دوران بودند!؟ چه چیزی باعث ناراحتی حضرت موسی از دست بنیاسرائیل شد؟
حضرت موسی اول یادی از گذشته کرد؛ نعمتهایی را که خدا به این قوم داده بود، گفت! اینکه پیامبرانی برای این قوم آمده! اینکه حکومت به این قوم دادهشده! و احتمالا اینکه از دست شاهِ ظالمی مثل فرعون رها شدند و… و خلاصه چیزهایی که خدا به هیچکسی تا قبل از بنیاسرائیل، نداده بود! خدا خیلی برای این قوم مایه گذاشت (مائده: 20).
و بعد از یادکردن از اینهمه نعمت، حضرت موسی فرمان جهاد داد. گفت:
«يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللّٰهُ لَكُمْ وَ لاٰ تَرْتَدُّوا عَلىٰ أَدْبٰارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِينَ» (مائده: 21).
مردمِ من! به سرزمين مقدس و حاصلخيز شامات (فلسطين، لبنان، سوريه و اردن) وارد شويد كه خدا برايتان مقدرش كرده است. به دشمن پشت نكنيد و پا به فرار نگذاريد كه آنوقت، شكست سختى خواهيد خورد.
اما! اما! اما بنیاسرائیل گفتند که بد قومی در این سرزمین هستند؛ خیلی زورگو و قدرتمند! ما تا این قوم هستند، وارد این سرزمین نمیشویم (مائده: 22)؛ اما حضرت موسی و هارون که از عاقبت فرار از جنگ میترسیدند و نعمتدیده بودند، گفتند که از آن باب بر این دشمن وارد شوید که وقتی وارد شوید، دیگر پیروزی حتمی است! اگر ايمان واقعى داريد، فقط به خدا توكل كنيد.
اما باز فایدهای نکرد! بنیاسرائیل گفتند که موسی! خودت و خدات بروید بجنگید! ما چرا؟ خدا خودش اونها را بیرون کنه! ما همینجا نشستیم (مائده: 24).
و وقتی این حرف را زدند، حضرت موسی رو به خدا کرد و گفت: تنها من و برادرم هستیم! ما را از این مردمِ فاسق، جدا کن (مائده: 25) و همین شد که این قوم، 40 سال سرگردان شدند! اما چرا خدا این داستان را برای مسلمانها تعریف میکند؟ چرا برای من و تو تعریف میکند؟ ما هم حکم جهاد برای فتح شامات را داریم! ما هم باید برای فتح فلسطین، جهاد کنیم! و امروز وقتش پیش آمده! یادمون باشه، اگر در وقت جهاد، پا پس بکشیم، خدا هیچ شوخی نداره! همون بلایی که سر بنیاسرائیل اومد، سر ما هم میاد! اگر موقع جهاد، پا پس بکشیم، رابطهمون با پیامبر خدا، قطع میشه! دیگه خود دانی!