به گزارش اصفهان زیبا؛ تاریخ پرفرازونشیب ورزش اصفهان مملو از اتفاقاتی تلخ و شیرین است که هرکدام در زمانی به وقوع پیوستهاند و امروز در کتاب تاریخ این دیار به یادگار ماندهاند. برای یادآوری تاریخ ورزش نصف جهان هر هفته دو بار در صفحه ورزش روزنامه «اصفهان زیبا» بخشی با عنوان «بازخوانی تاریخ ورزش اصفهان» داریم که توسط مهدی زارعی، نویسنده و محقق ورزش به نگارش درآمده است.
محمود یاوری در دوران بازیگری در میدان و در روزهایی که بزرگترین نقص فوتبال ما فقدان شوتزن بود، تنها مرد میانه میدان بود که با شوتهایش تن دروازهبان را میلرزاند. قدرت شوتهای یاوری به حدی بود که حتی وقتی از فواصل ۳۰ یا ۴۰ متری پشت توپ قرار میگرفت، ضرباتش بوی گل میداد و دروازهبان تیم مقابل فرصت چندانی برای مقابله پیدا نمیکرد. اندام کشیده و ورزیده یاوری برای نبردهای تنبهتن ساخته شده بود و کمتر حریفی بود که از پس او برآید. خوب میجنگید و اغلب اوقات مرد یارگیر میانه میدان بود که وقتی همتیمیهایش را صاحب توپ میدید، به جستوجوی فضایی باز میپرداخت تا پس از کسب توپ، اقدام به شوتزنی کند.
یاوری از همان آغاز مربیگری موفق نشان داد. در شرایطی که تیمهای زمان او بهزور پول و رفاه نسبی جان میگرفتند، یاوری تیم سپاهان را که در آن زمان در فقر دستوپا میزد، به حریفی قدرتمند برای تیمهای بزرگ بدل کرد. او از ابتدا یک اصفهانی باریکبین، نکتهسنج و بذلهگو بود و شاید حاضرجوابترین فوتبالیست تاریخ اصفهان!
مروری داریم بر خاطره جالب تقابل یاوری و بهترین بازیکن جهان از زبان یاوری. تیم دوکلا پراگ از چکسلواکی به ایران آمده بود؛ همان تیمی که ژوزف ماساپوست، برنده توپ طلای اروپا را به همراه داشت؛ بازیکنی که بازی عالی او مقابل پله نام او را بر سر زبانها انداخته بود.
همه ما برای او احترام خاصی قائل بودیم؛ به همین علت وقتی در دیدار دوکلا با منتخب تهران مرا مأمور مهار او کردند، تا حد امکان به پای او نمیپیچیدم و مواظب بودم در اثر خشونت آسیب نبیند.
فردای آن روز تمام روزنامهها این موضوع را «رو» کردند و نوشتند: «یاوری به خاطر احترام، او را آزاد گذاشت.» دیدار دوم دوکلا پراگ در برابر پاس برگزار میشد که باز هم من و او را رودرروی هم قرار میداد. این بار سعی کردم کمی نزدیکتر و جدیتر با او بازی کنم؛ اما اولین دفعهای که به او نزدیک شدم، با زانویش ضربهای محکم به کمر من زد و توپ را با خود برد. من این ضربه دردناک را تحمل کردم و فقط با احترام به او اعتراض کردم؛ ولی او با لحنی توهینآمیز صدایی مثل «هوم» از دهانش بیرون آورد!
این بود که وقتی از کنارش رد میشدم، به انگلیسی ساده میگفتم دی استفانو ایز جنتلمن، بکن باوئرایز جنتلمن، بابی چارلتون ایز جنتلمن، یو آر نات جنتلمن.
با همین کلمات دستوپاشکسته سعی کردم به او بفهمانم که مثل دی استفانو، بکن باوئر و بابی چارلتون مؤدب و باشخصیت نیست. این تنها پاسخ من به کار نادرست او بود؛ اما فکر میکنید تأثیر حرفهای من در ماسا پوست چه بود؟
فردای آن روز در حال تمرین بودیم که تیم دوکلا پراگ هم برای تمرین به همان زمین آمد. ماسا پوست که در پی فرصت میگشت، یکبار که تصادفا سر راهش قرار گرفتم، به زبان آمد و بیتوجه به اطرافیان به من گفت: یو آر نات جنتلمن. بعد هم بدون آنکه منتظر جواب و عکسالعمل من باشد، از آنجا دور شد.