فوتبال اصفهان و اتهام تبانی در 66 سال قبل

تاریخ پرفرازونشیب ورزش اصفهان مملو از اتفاقاتی تلخ و شیرین است که هرکدام در زمانی به وقوع پیوسته‌اند و امروز در کتاب تاریخ این دیار به یادگار مانده‌اند.

فوتبال اصفهان و اتهام تبانی در 66 سال قبل - اصفهان زیبا

به گزارش اصفهان زیبا؛ تاریخ پرفرازونشیب ورزش اصفهان مملو از اتفاقاتی تلخ و شیرین است که هرکدام در زمانی به وقوع پیوسته‌اند و امروز در کتاب تاریخ این دیار به یادگار مانده‌اند. برای یادآوری تاریخ ورزش نصف جهان، هر هفته دو بار در صفحه ورزش روزنامه «اصفهان زیبا» بخشی با عنوان «بازخوانی تاریخ ورزش اصفهان» داریم که توسط مهدی زارعی، نویسنده و محقق ورزش به نگارش درآمده است.

در این شماره یاوری از ماجرای عجیبی می‌گوید که 66 سال قبل، یک مدال قهرمانی کشور را از دست اصفهانی‌ها پراند: سال ۱۳۳۸ بود و من ۱۸ سال بیشتر نداشتم. در آن زمان مسابقات قهرمانی کشور به‌صورت متفاوتی از امروز برگزار می‌شد و قرار شد تیم‌های منتخب اصفهان، تبریز، خوزستان و تهران که به مرحله پایانی رسیده بودند، مسابقات خود را در تبریز برگزار کنند. سرهنگ حسین مکری، رئیس وقت فدراسیون فوتبال هم ازجمله کسانی بود که برای دیدن بازی‌ها به تبریز آمده بود.

قبل از بازی ما با خوزستان، تیم‌های تبریز و خوزستان در اولین دیدار مقابل هم قرار گرفتند. دیدار پرحادثه‌ای بود که اردوبادی و بیوک جدیکار از تبریز ‏مصدوم شدند و پای چرومی هم شکست؛ چندنفر دیگر هم مصدوم شدند و از بازی بیرون رفتند. تا اینکه کار به جایی رسید که هر یک از دو تیم فقط هشت بازیکن در زمین داشتند.

از آنجا که خوزستانی‌ها به شرایط ناجور مسابقات و وضع بد داوری‌ها اعتراض و دل پرخونی از مسابقه با تبریز داشتند، بدون آنکه با ما قصد تبانی کرده باشند با بی‌تفاوتی در برابر ما حاضر شدند؛ اما ما که برای قهرمانی به میدان آمده بودیم، با جدیت تمام بازی می‌کردیم؛ به‌خصوص آنکه استاندار وقت آذربایجان، تیمسار دفتری، هم از تماشاگران این مسابقه بود.

همین شرایط سبب شد که در نیمه اول به گل برسیم و در نیمه دوم هم به‌راحتی به گل دوم دست یافتیم. درست یک ربع به پایان بازی مانده بود که ناگهان سرهنگ مکری به میانه میدان آمد و بازی را قطع کرد. همان‌جا هم بدون تشکیل هیچ جلسه یا کمیته‌ای اعلام کرد دو تیم اصفهان و خوزستان حذف می‌شوند. تبریز قهرمان و تهران نایب‌قهرمان است!

ما مدتی روی چمن‌ها نشستیم و متحصن شدیم. بالاخره با توصیه استاندار آذربایجان از زمین بیرون آمدیم. مرحوم «حریری» مربی و کاپیتان آن روز ما چنان شوکه شد و به دنبال آن بیمار که تا سال‌ها بعد آثار بیماری در وجودش از بین نرفت.

آن شب هیچ‌کداممان غذا نخوردیم. شب هم که شد، شهرداری یک مهمانی خداحافظی ترتیب داد؛ اما اصفهان و خوزستان از رفتن به محل جشن خودداری کردند. هر کسی دعوتمان می‌کرد، جواب منفی می‌شنید. سرانجام هم برای خلاص‌شدن از دست آن‌ها، گروه‌گروه از اردو بیرون و به خیابان‌ها رفتیم.

چند دقیقه بعد دیدیم سرهنگ مکری با یک ماشین جیپ به دنبال ما به خیابان‌ها آمد. از او اصرار و از ما انکار و سرانجام هم به جشن نرفتیم و گفتیم: «مدال‌های ما را به تبریزی‌ها و تهرانی‌ها بدهند. به‌هرحال هرچه عوض دارد گله ندارد!»