به گزارش اصفهان زیبا؛ با اخم وارد اتاق مدیر راهبردی میشوید و متوجه احوال شما میشود. یک لیوان شربت به شما تعارف میکند و شما هم با اکراه برمیدارید و با خود میگویید «شربت یا چای؟ کدام مناسب چنین جلسهای است؟» سر صحبت که باز شد، سیل گلایـههایتـان سـرازیـر میشود:
– ابتدا که دخترم عکسهای مدرسه شما رو به من نشان داد، خوشحال شدم که تونستیم یک مدرسه مذهبی خوب براش پیدا کنیم. خب دوره دوم متوسطه، دوره حساسی هست. زمان ثبتنام هم چهره موجه کادر مدرسه دلم رو مطمئنتر کرد که جای خوبی برای فرزندم در نظر گرفتم. اما حقیقتش هر روز که از ورود زهره به این مدرسه میگذره، ماجراهایی رو میشنوم که تردید دارم بتونم سال بعد هم زهره را در اینجا ثبتنام کنم.
– مدیر مدرسه امروز با زهرهخانم صحبت کرد و برام تعریف کرد که چه مطالبی موجب نگرانی شما شده. البته برای ما اتفاق رایجی است که والدین از برخی رویهها گلایه دارن.
-خب مگه این نشانه خوبیه؟
– در نگاه اول خیر؛ اما اگر دلیل این اتفاق یعنی اختلاف نظر ما با برخی از والدین را ریشهیابی کنیم، شاید نگاه شما نیز تغییر کنه.
– به نظرتون بهتر نیس به جای ریشهها به نتایج این رویههای غلط در اخلاق و اعتقادات بچهها توجه کنین؟
-حقیقتش ریشه این رویهها در مدرسه ما هم رسیدن به نتایج بهتر برای دانشآموزانه. ما در تحقیقاتی که روی مدارس علوم انسانی و سرنوشت دانشآموزانش در دانشگاه داشتیم به این نتیجه رسیدیم که حتی بهترین خروجیهای دبیرستان فقط ۲۰ تا ۲۶ درصد از ویژگیهای یک دانشجوی تراز برای ورود به رشته انسانی را دارد. ایده ما اینه که تضاد افکار و قرارگرفتن در میدان واقعیت با فهم از نقشه کلان علوم و متدلوژیها منجر به بروز راهحل و ایده میشود.
– ببخشید اما شاید فکر کردین چون ما از شهرستان آمدیم، با کلمات قلمبهسلمبه میتونین بحث را تمام کنین! اما خوبه بدونین بنده خودم ارشدِ…
-خیر اصلا چنین منظوری ندارم. ببینین این جوری خدمت شما عرض کنم که دانشآموزان ما وقتی وارد دانشگاه میشن، نمیتونن مسائل کشور را از زاویه علوم انسانی حل کنن. مشکل از خودشان نیست؛ بلکه در الگوی مدرسهداری ما در مدارس علوم انسانیه که :
1.بچهها حق ندارن با دیدگاهمختلف آشنا بشن و سر آن بحث کنن؛
2. به جای اینکه مسائل واقعی جامعه در مدارس ما طرح بشه و جامعه رو مطالعه کنن، چند خط در کتاب درسی میخونن؛
3. نقشه کلان ارتباط میان علوم مختلف را ندارن تا بتونن در خطوط ارتباطی، پلی بزنن و بسته به مسئلهای که حل میکنن، از علوم مختلف بهره بگیرن؛
4. با روششناسی مناسب برای حل مسائل مبتنی بر تفکر ریاضی و تاریخ فلسفه علوم آشنا نمیشن؛
5. از ظرفیتهای هنر برای اثرگذاری بر جامعه و فهم اثرگذاری سایر فعالان اجتماعی استفاده نمیکنن.
– اینها حرفهای قشنگیه اما در عمل… .
– بله در عمل باید به تغییراتی که این حرفهای قشنگ را به نتیجه واقعی میرسونه، تن بدیم؛ هم ما به عنوان کادر مدرسه و هم شما به عنوان والدینی که بهحق، نگران زهرهخانم و آینده او هستین. ما میخوایم بچهها در یک جامعه واقعی درس بخونن نه یک گلخانه.
– ولی میدونین که ورود به جامعه الان مناسب سن بچههایی مثل زهره نیست.
– بله برای همین ما یک جامعه کوچک در مدرسه خودمون درست کردیم که زیر نظر ما اما با کمترین دخالت مستقیم، تجربه مفیدی برای رشد دانشآموزان فراهم کنه. اینجا شبیه جامعه ایرانه، با همه تنوعها و تفاوتها.
– پس دلیل اینکه خیلی از بچههای مدرسه شما تازه از شهرستان اومدن همینه؟
-احسنت. نه فقط بچههای شهرستانی، بلکه ما در گزینش دانشآموزان سعی میکنیم طیف کاملی از اقشار اقتصادی با درآمدهای مختلف رو داشته باشیم و به خاطر همین اولویت، بعضی وقتها دانشآموزی که از نظر درسی ضعیف هست رو هم جذب میکنیم.
-فایده حضور پولدار و فقیر در کنار هم رو میفهمم اما طیفهای فکری مختلف خیلی خطرناکه. من شنیدم بچههای منحرف، انجمن زدن.
-گفتم دخالت مستقیم نمیکنیم؛ اما نظارت نامحسوس داریم و سعی میکنیم با برنامههایی که میذاریم منطق عقاید صحیح رو به بچهها منتقل کنیم تا در برابر این انحرافات مصون بمونن؛ مثل یک واکسن که شما میکروب ضعیفشده رو وارد بدن میکنین اما این بدن و فکر تا سالها ایمن میشه در برابر هر بحثی که بعدا در دانشگاه یا جامعه و فضای مجازی بشنوه؛ دستش پره از حرفهای منطقی و از پاسخ به شبهاتی که در دوره متوسطه شنیده و جوابش رو خودش پیدا کرده. اون بچههایی که میفرمایین «منحرف» هم نمیذاریم تبلیغ الکی بکنن. بلکه مباحث معرفتشناسی و استدلالهای خودشون رو ارائه میکنن ؛چون اینجا یک مدرسه است و جای بحث علمی، نه اینکه نمادهای خاصی به مدرسه بیارن یا مراسم منحرف برگزار کنن.
-خب حالا بحث گزینش دانشآموز یه چیز؛ ولی چرا برخی از معلمان شما با این گروههای منتقد همکاری میکنن؟
-همکاری؟! سعی میکنیم از طیفهای مختلف فکری در معلمان هم باشن تا یک جامعه واقعی داشته باشیم؛ اما معلمان ما همان طور که خودشون رو کتمان نمیکنن، تحمیل هم نمیکنن. اونا فقط شبهات اجتماعی که نیاز هست بچهها در همین سن بشنون و با مسائل جامعهشون آشنا بشن رو میگن و این بچهها رو به تکاپو میندازه تا سعی کنن غلطبودن برخی از این انتقادات رو با تلاش خودشون و کمکگرفتن از معلمانی که استدلال و پژوهشهای بهتری داشتن، اثبات کنن. ما هم جلسات تحلیلی و حتی پیشاتحلیلی میذاریم برای هر پرونده اجتماعی و سیاسی که موضوع داغ مدرسه بشه. در این جلسات، واقعیتهارو بدون سانسور بهشون میگیم و اتفاقا همین واقعیتها پاسخ خیلی از شبههها میشه.
-وقتی معلم زهره براش محبوبه، دیگه حرفهای غلطش رو میپذیره و تلاش شما برای انتقال مطالب منطقی اونم به دخترها که احساسیتر تصمیم میگیرن جواب نمیده.
– حرف شما درسته؛ به همین دلیل هم اولا معلمان ما محبوب به اون معنا نیستن و ما هم نمیخوایم باشن چون ممکنه سوءاستفاده بشه. البته دلسوزن، حتی اونی که منتقد اوضاعه با دلسوزی برای بچهها حرف میزنه و قصدش جریانسازی و تخریب ذهن اونا نیس. ثانیا جدا از اینکه درس ریاضی رو به روش بحث در علوم انسانی گسترش دادیم، کلاس ویژه تاریخ تفکر براشون گذاشتیم تا بتونن قوه استدلال خودشون رو قوی کنن و ریشه خیلی از جریانهای اجتماعی رو هم در مکاتب مختلف شناسایی کنن. حتما زهره خانم راجع به اون امتحان یکروزه به شما گفته.
– بله گفته. چه عرض کنم. باید بیشتر فکر کنم. بچههای ما تنها هستن اونم توی شهر جدید، اونم تهران با اون همه خطرات. من هنوز نگرانم.
– ما بچهها رو تنها نمیذاریم؛ بلکه الان سرمایههایی رو به دستشون میدیم که بعدا در رویارویی با جامعه، تنها نباشن؛ سرمایههایی که خودشون در بستر جامعه کوچکی که ما فراهم کردیم، به دست آوردن.