به گزارش اصفهان زیبا؛ خبر تلخ بود و البته تکراری؛ باز هم جانفدایان عرصه نظم و امنیت، جان خود را در مسیر امنیت مردم فدا کردند و شهادت نصیبشان شد. حمله تروریستی روز شنبه پنجم آبان به نیروهای مرزبانی کشور در یک واحد گشتی در شهر تفتان، 10 کشته از پرسنل و سربازان نیروی انتظامی به جاگذاشت که از این تعداد، سه شهید مربوط به استان اصفهان بود؛ شهید سرباز «صالح نوربخش حبیبآبادی» متولد اصفهان، شهید سرباز «مهدی پریشانی فروشانی» متولد خمینیشهر، شهید سرباز «پویا صالحی یلمه علیآبادی» متولد مبارکه.
این جنایت که گروه «جیش العدل» مسئولیت آن را بر عهده گرفت، در منطقه گوهرکوه شهر تفتان در سیستان و بلوچستان رخ داد؛حملهای بزدلانه که اعضای شورای امنیت با شدیدترین لحن آن را محکوم کردند. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با «رحیم پریشانی»، پدر شهید مهدی پریشانی از شهدای این حمله تروریستی است؛ پدری که خودش را کارگر ساختمانی معرفی میکند و با نان زحمتکشی و دست خالی، پسرش را به فصل جوانی رسانده بود.
رحیم پریشانی چهلوششساله اهل خمینیشهر اصفهان است. حاصل زندگی او دو پسر به نامهای مهدی نوزده ساله و علی ده ساله بود که حالا یکی از آنها در راه امنیت وطن، فدایی شده است.
او این روزها اگرچه قامتش خم نشده و سرش بالاست، اما دلش دریای خون است. به پهنای صورتش اشک میریزد و قاب عکس پسرش را از بغلش جدا نمیکند. میگوید: «فقط سه ماه و 20 روز مانده بود که سربازیاش تمام شود و به خانه برگردد. 25 بهمن!» مهدی پریشانی آخرین باری که به مرخصی میآید دو هفته پیش است. بهانه آمدنش به مرخصی هم میشود مراسم عروسی دخترعمهاش. رحیم پریشانی آخرین تصویر پسرش را از همین روزها به یاد دارد و حرف آخری که به پدرش میگوید: «برم انشاءالله کارت پایان خدمتم رو بگیرم و بیام».
مهدی خدمت سربازیاش را در اصفهان شروع میکند. همان دو ماه دوره آموزشیاش را. اما برای ادامه سربازی، مکانی که برایش انتخاب میشود، سیستان و بلوچستان است؛ نقطهای که به دلیل حوادث امنیتی و شرایط خاصش، شاید کمتر کسی زیربارش میرود. خانواده اصرار فراوانی میکنند که مهدی همینجا بماند و به او قول میدهند کارش را درست کنند تا برای خدمت بیاید همین اصفهان. مهدی اما قبول نمیکند و میگوید که هرجایی که باشد خاک وطنش است و برای او سیستان و بلوچستان با اصفهان فرقی ندارد. پدرش میگوید: «چند باری هم من، هم عمویش از مهدی خواستیم که کارش را پیگیری کنیم، برگردد اصفهان، برگردد خمینیشهر، اما خودش زیربار نرفت. معتقد بود اگر برگردد اصفهان شاید هوایی بشود و نتواند بهخوبی خدمت کند».
به دلیل شرایط مالی خانواده نتوانست درسش را ادامه دهد
«مهدی بچه سختیکشیدهای بود». این را عمویش؛ ابوالفضل پریشانی میگوید و ادامه میدهد: «پدرش از نظر مالی در تنگنای شدیدی بود و سفره خانهشان بسیار کوچک. مهدی حتی به خاطر این شرایط، تا سوم راهنمایی بیشتر نتوانست درس بخواند و مجبور شد برای تأمین نیازها، کمکخرج پدرش بشود. او پسری زجرکشیده در زندگی بود و حتی در سالهایی که مشغول به تحصیل بود، همزمان کار هم میکرد تا خرج تحصیلش را خودش تأمین کند. مهدی حتی دو سه باری که در دوران خدمتش برای سربازی آمد، دقیقا همان روزها هم کنار دست من مشغول میشد و کار ساختمانی میکرد تا پول برگشتش به سیستان و بلوچستان را جور کند.
بارها میشد بهش میگفتم “عمو من پول برات کارت به کارت میکنم، نمیخواد بیای اینجا”، اما جوابش این بود که “میخواهم روی پای خودم بایستم و دستم توی جیب خودم باشد”. میگفت شما خودتون زن و بچه دارید. مهدی هیچوقت دستش را جلوی حتی پدرش هم دراز نکرد. میدانست وضع مالی پدرش خوب نیست برای همین از همان نوجوانی، خودش مستقل بود.»
مهدی از سمت خانواده پدر، نوه اول پسری بود و یادگار پدربزرگ. نام او را موقع تولد به یاد پدربزرگش میگذارند «مهدی». مهدی قد میکشد، مدرسه میرود، درس میخواند، کارگری میکند، سربازی میرود و آخر خط شهید میشود. پسری که به گفته عمویش، اگرچه خیروخوشی در دوران حیاتش ندید، اما با شهادت «خدا بزرگش کرد!» دلبستگی شدید پدر و مادر به مهدی اما نقطه پایانی حرفهایش است. «برادرم جونش بود و مهدی. همه زندگیش مهدی بود. او توی همین چند روز، 30 سال پیر شد.» قصه مادرش و داغی که بر روی دلش مانده اما نگفتنیست…!
روزنامه اصفهان زیبا مال استان اصفهان هست و نیازی نیست بنویسید خمینی شهر اصفهان.
نوشتن نام خمینی شهر به تنهایی کفایت میکند.