به گزارش اصفهان زیبا؛ «بینالمللی» بودن، راه، روش و منش دارد! بدیهی است که نمیشود پوستر یک رویداد، نمایشگاه یا جشنواره را به زبان انگلیسی نوشت و به همین دلیل ساده، نام «بینالمللی» را به آن اطلاق کرد. حالا عادت کردهایم که رویدادهایمان را در خوشبینانهترین حالت ممکن با حضور چند مهمان خارجی برگزار کنیم تا بتوانیم بینالمللی صدایش بزنیم؛ درحالیکه نکته مهم جذب مشارکت بینالمللی است که اگر بشود و بتوانیم، آن وقت است که با قدرت میتوانیم ادعا کنیم که رویدادی را در سطح بینالمللی برگزار کردهایم. به نظر شما در تمام یک دهه عجیب اخیر، اصفهان میزبان چند رویداد بینالمللی واقعی بوده است؟!
بالای فهرست خوراکیهای مورد علاقهام مینویسم: «باقلوای شیر، عسل و پسته ترکی با چای خوشرنگ و تازهدم لاهیجان»، «خورشت ماست با عسل و پسته بدون زرشک» و… لیستم طولانی است ولی با این دو ترکیب عجیب زیاد کار دارم! اگر اهلدل باشید، میدانید که طعم باقلوایی که از شیر و عسل مرغوب تهیهشده از زمین تا آسمان با طعم باقلوایی که در مواد اولیهاش شکر سفید بوده، فرق دارد همانطور که خورشت ماست مرغوب اصفهانی آن است که گوشت و زعفرانش بهاندازه باشد، ماست شیرین برای تهیهاش استفاده کرده باشند و به جای شکر، با عسل تهیه شده باشد؛ بنابراین طعم یک خورشت ماست مرغوب شیرینی لطیفی دارد و دلتان را نمیزند، رنگش طلایی پرشور و حالی است و خلاصه هرطور نگاهش کنید، بهقاعده و متعادل است. بله، طعم باقلوا یا خورشت ماست شکری شاید برای ناآشناها چندان فرقی هم با همتایان عسلیشان نداشته باشد؛ اما اگر دلبسته طعمها و گردشگری غذا باشید، حواستان به «مرغوبیت»ها، «اصالت»ها و الفبا هست!
متصل به جهان بودن و در مسیری استاندارد، پرتوان به سوی پیشرفت حرکت کردن، از بدیهیترین خواستههای همه ماست؛ مخصوصا اگر دغدغه حفاظت از میراث فرهنگی ملی و جهانی ایران را داشته باشیم و دلمان برای گردشگری بتپد، اهمیت این خواسته دو صد چندان میشود. اجازه بدهید با دو مثال عینی توضیح بدهم که خورشت ماست و باقلوای عسلی چه ربطی به بینالمللی بودن واقعی دارد.
روایت یک دیدار در باغ از ترس تا رفاقت
مایکل آتنه، هنرمند فرانسوی، دو سال پیاپی در یکی از جشنوارههای بینالمللی ایران، برنده جایزه شده بود و من بعد از دومین جایزهای که گرفت، دیدمش؛ در باغ هتل محل اقامتش که رنگ و روی پاییزی هم گرفته بود، نشستیم به صحبت کردن؛ برایم گفت که با مسئولان جشنواره صحبت کرده و قرار است سال بعد، خودش در برگزاری جشنواره مشارکت کند. بهشدت تحتتأثیر سفر ایران قرار گرفته و جایزه هم مزید بر علت حس خوبش شده بود! گفت که قصد دارد تلاش منسجمی برای افزایش آگاهی عمومی نسبت به این جشنواره انجام دهد و مخاطب هدفش هم هنرمندان جوان اروپایی هستند.
یک ساعت و نیم صحبت کردیم و او از حس و حال متفاوتش نسبت به ایران تعریف کرد؛ حس و حالی که از «ترس» اولیه و «تردید» برای سفر، به «رفاقت» و «رقبت به مشارکت» تبدیل شده و حالا قرار است رنگ و روی بهتری هم به خود بگیرد تا جایی که «مهمان» به «میزبان» تبدیل شود. با حرارت درباره ایدههایش صحبت میکرد و خیلی دقیق برایم ابعاد مختلف و راههای جذب ظرفیتهای خارجی را هم ترسیم کرد؛ از راههایی برای ارتقای جایگاه جشنواره با ترغیب هنرمندان بیشتر و بهتر به حضور تا برگزاری کارگاههای آموزشی آنلاین و معرفی و برندسازی برای جشنواره در مراکز و جشنوارههای مشابه. دغدغهاش متوجه جوانان بود و اعتقاد راسخی داشت به اینکه اگر جوانان مستعدی را بتوانیم از کشورهای مختلف به حضور در جشنواره ترغیب کنیم، با یک تیر چند نشان زدهایم.
داشتیم درباره نشانها صحبت میکردیم و صحبتمان رسیده بود به اینکه استمرار جشنوارهها تناظر یکبهیکی با جایگاهشان دارد و مهم است که جشنوارههای بینالمللی، تاریخ دقیقی داشته باشند و هر سال این تاریخ برگزاری تغییر نکند. ناگهان مرد جینپوش جوان چشم آبی کنار صندلی مایکل ایستاد. نگاهش کردم. اجازه گرفت سر میزمان بنشیند. دوست مایکل بود که با هم راهی ایران شده بودند. بیمقدمه پرسید: «سال آینده هم جشنواره همین تاریخ برگزار میشه؟» مکث کردم. گفتم: «فکر کنم همین تاریخ باشه اما ممکن هم هست تغییر کنه. باید با مسئولان جشنواره در ارتباط باشی که وقتی تاریخ اعلام شد، خبر پیدا کنی.» لبخند زد و توضیح داد که دوستش در هلند، ویدئوی سفرشان به ایران را دیده و قرار شده که با سه نفر دیگر از دوستانش سال آینده همزمان با برگزاری جشنواره بیایند و یک تیر و سه نشان تجربه سفر ایران، حضور در جشنواره و ادامه سفر به سمت ازبکستان را بزنند! میان صحبتمان توجهش جلب شد به خرمالوهای درختان باغ هتل، بلند شد، دو سه تا عکس گرفت و برای دوستش فرستاد. چند دقیقه بعد، تلفنش زنگ زد، دوست هلندی پشت خط بود. میخواست بداند بلیت را برای چه تاریخی بگیرد و ماجرای ویزا را از چه طریقی پیش ببرد.
روایت یک دیدار از لندن در قلب سمرقند
تجربه سوفیا، یکی از جالبترین تجربیاتی بود که در این سالها در حوزه همکاریهای بینالمللی در جشنوارهها و رویدادها، دیدهام. اولین بار او را در میانه اجلاس بینالمللی سازمان جهانی گردشگری در سمرقند دیدم. پیشازاین هم البته از طریق صفحه اینستاگرامش که مختص روایتهای انگلیسی از ازبکستان بود، میشناختمش. سوفیا به سفیری برای این کشور تبدیل شده بود؛ سفیری که از لندن برای جذب گردشگران بیشتر به مهمترین مقاصد ازبکستان و افزایش آگاهی عمومی درباره این کشور تلاش میکرد. چرا او را انتخاب کرده بودند؟! چون زبان انگلیسی هم زبان مادریاش بود و هم رشته تحصیلیاش و این مزیت رقابتی باعث میشد شناخت بهتر و عمیقتری از جامعه مخاطبان هدف گردشگری ازبکستان داشته باشد.
ایده ازبکها برای جذب او این بود که معتقد بودند کشوری که تازه درهایش را به روی گردشگران گشوده، نیاز دارد نمایندگانی از بدنه جوامع هدف داشته باشد؛ نمایندگانی که ذائقه گردشگران بالقوه را بشناسند و سریعتر و هدفمند گردشگران بالقوه را به گردشگران بالفعل تبدیل کنند. حالا دو سالی هست که سوفیا را در اینستاگرام دنبال میکنم. فعالیتهایش متنوع و جالب است؛ مثلا نوروز گذشته ایدهپردازی حضور یک گروه بزرگ گردشگران در جشنواره یکی از روستاهای کوچک ازبکستان را برعهده داشت و تورش را برای تجربه یکی از میراث ناملموس این کشور و حضور در جشنواره نوروزی، به این مقصد برد. در اجلاس سمرقند، انتشار نشریه اختصاصی رویداد را بر عهده داشت و البته میزبانی از یک میزگرد پرچالش را هم! بهجز ایدهپردازی و رشتهای از کارهای اجرایی، تولید محتواهای هدفمند (از عکس و ویدئو تا مقالات روزنامهنگارانه) برای افزایش آگاهی عمومی نسبت به داشتههای مهم ازبکستان و انتشار محتواها در صفحه اینستاگرام و مجلات خارجی هم بخش دیگری از فعالیتهای قراردادی وزارت گردشگری ازبکستان با او بود و البته بعدا متوجه شدم که سوفیا فقط یکی از انبوه مهمانمیزبانهای این کشور محسوب میشود.
دست به دست هم دهیم به مهر جهان خود را کنیم آباد!
«مشارکت، آینده بهتری برای همه ما خلق میکند»؛ این شعاری است که سازمان ملل متحد منتشر کرده و از همه برای شناسایی و تقویت مشارکتهای فعلی و تاریخی محلی، ملی و بینالمللی در راستای ساختن آیندهای پایدار دعوت کرده است؛ اتفاقی که میتواند اهداف توسعه پایدار را محقق کند. در این مجموعه مقالات از جشنوارههای بینالمللی بهعنوان بستری برای «تبادل دانش و تجربه»، «ایجاد و تقویت روابط بینالمللی و ایجاد دوستیهای جدید» و البته «نمایش فرهنگها و هنرهای مختلف» یاد شده و بهطورکلی از سه نقش مهم «رونق گردشگری»، «ایجاد فرصتهای شغلی جدید» و «حمایت از صنایع بومی از رهگذر معرفیشان در جشنوارهها» صحبت به میان آمده است.
«تبادل دانش» که در کارگاهها و سمینارهای جاری در جشنوارهها فرصت بروز و ظهور دارند هم تأثیر مهم دیگری است که رویدادهای بینالمللی میتوانند رقم بزنند؛ اما شاید یکی از مهمترین تأثیرات، ایجاد شبکههای همکاری در میان محققان و هنرمندان کشورهای مختلف باشد؛ اتفاقی که میتواند به توسعه پروژههای مشترک بینجامد. بالاتر از همه این دستاوردها، اما «دیپلماسی فرهنگی» است که با سه بازوی تقویت درک متقابل، ترویج صلح و ثبات و البته ثبت تصاویر مثبت از کشورها، محقق میشود. شاید بگویید در شرایط فعلی حتی فکر کردن به این موضوعات هم سخت است. درست هم میگویید. حرف اما این است که قدم اول، «آگاهی» است؛ آگاهی از شرایطی که وجود دارد و شرایطی که میتوانست وجود داشته باشد و شرایطی که باید فراهم شود!