به گزارش اصفهان زیبا؛ سریال «هشتپا» که مدتی پیش از شبکه یک سیما و پیش از پخش سریال «روز خون» روی آنتن رفت، در ژانر پلیسیجنایی و معمایی به کارگردانی احمد معظمی، نویسندگی علی طالبآبادی و تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی ساخته شده است. این سریال توانسته تا حدی توجه تماشاگران را جلب کند؛ اما نکاتی نیز در آن به چشم میخورد که در صورت توجه بیشتر، میتوانست ساختاری منسجمتر و جذابتر برای مخاطبان فراهم کند.
یکی از مزیتهای این فیلم، تعداد قسمتهای کمتر آن نسبت به فیلمهای شبیه خودش است که به نظر میرسد با توجه به پیچیدگی پرونده قتل و مواد مخدر میتواند به داستان کمک کند؛ اما نکاتی وجود دارد که در صورت در نظرگرفتن آنها فیلم میتوانست بهتر و منسجمتر برای تماشاگران ارائه شود. نکاتی از قبیل ایجاد تعلیق، غافلگیری مخاطب، وجود داستانی پیچیده و به تفکرواداشتن تماشاگران بهوسیله آنکه در ساخت هر فیلم جناییپلیسی و معمایی تأثیر بسزایی دارد که در ادامه به آنها اشاره میکنیم.
نبود قهرمان و ضدقهرمان قدرتمند
فیلمنامه متأسفانه ضعفهای بنیادینی دارد که بدون رفع آنها نمیتوان فیلمی صددرصد موردعلاقه تماشاگران تولید کرد. ازجمله ضعفهای آن نبود قهرمان (پروتاگونیست) و ضدقهرمان (آنتاگونیست) قوی در طول داستان است. باید توجه کرد هرچه قهرمان و ضدقهرمان قویتری داشته باشیم که به شیوهای دقیقتر به کنش در طول روایت بپردازند، اتفاقات بهتری در داستان فیلم رقم خواهد خورد. متأسفانه تصمیمگیریهای لحظهای پلیس بدون هیچ برنامه و نقشه قبلی برای جلوبردن پرونده و مافیای کمهوش که بهراحتی خود را فاش میکند، کشمکش قوی در فیلم به وجود نمیآورد.
در کنار اینها، شخصیتهایی که تحولی در آنها رخ نمیدهد یا اگر هم اتفاق میافتد اندک است، نمیتوانند بهخوبی همذاتپنداری مخاطبان را برانگیزند؛ هرچند که بازیگران فیلم بازی پذیرفتنی داشته باشند. همه یا آدمهای خوبی بودند یا بد که تحولی در شخصیتهایشان رخ نداد. تنها فرصت همذاتپنداری مخاطب، پرداختن به زندگی شخصی پلیس یا خانواده و همسر سابق مرد ثروتمندی است که به قتل رسیده.
ضعف فیلمنامه و داستان بدون فرازوفرود آن که تنها در ظاهر امر پروندهای پیچیده به نظر میرسد، باعث میشود تماشاگران پایثابتتلویزیون بعد از پنج تا شش قسمت بتوانند انتهای قصهای را که تقریبا لو رفته است و برگ برندهای برای روکردن ندارد، حدس بزنند و تنها برای پرکردن زمان خود به تماشای فیلم ادامه دهند.
فقدان عنصر غافلگیری
همچنین یکی دیگر از دلایلی که فیلم را قابل پیشبینی میکند و هیجان مخاطب را برنمیانگیزد، نبود عنصر غافلگیری است. موقعیتهای درون فیلمنامه، فاششدن هویت شخصیتهای فیلم، بیگناهی یا گناهکاری اشخاص باید ابتدا برای مخاطب محو و ناآشکار و در ادامه در موقعیتهای سخت و درهمپیچیده حقیقت آشکار شود؛ نه اینکه معما بهخودیخود گرهگشایی شود؛ برای مثال، اگر در آخرین صحنههای فیلم هویت زن شیمیست برای تماشاگر فاش میشد، فیلم میتوانست نتیجه بهتری فارغ از پایان بیسروته خود داشته باشد.از تمام نقصهای فیلمنامه که بگذریم، تصحیح رنگ، نورپردازی متناسب با حالوهوای فیلم، استفاده از لنزهای گوناگون برای بهتصویرکشیدن حالات روحی شخصیتی همچون «آزیتا» بعد از مصرف مواد مخدر یا ترس بهخوبی انجام شده است و قابلتوجه هستند؛ اما باید اشاره کرد که این توصیف موقعیت ذهنی و روانی «آزیتا» بعد از مصرف مواد مخدر یا صحبتکردن با بازتاب خود در آینده به شیوه فراواقعگرایانه گرچه جالبتوجه است، لکن صورت یکدستی با فرم کلی فیلم ندارد؛ بهخصوص اینکه تنها در چند قسمت ابتدایی سریال به این مسئله توجه شده است و در قسمتهای دیگر تا انتهای فیلم، همهچیز طبق روال عادی جلو میرود. بهعلاوه، با توجه به اینکه او از شخصیتهای اصلی فیلم نیست، ضرورتی بر پرداختن به این حالات و در طول فیلم وجود ندارد و این صحنهها گرچه قابلتوجهند، تنها تافتهای جدابافته از کلیت فیلم هستند.
بهعنوان مهمترین مسئله باید از تعلیق یاد کرد؛ موقعیتی که احتمال خطر در آن زیاد است؛ خطری که مخاطب از آن آگاه است؛ اما بازیگر و شخصیت در صحنه از آن بیخبر است؛ موقعیتهایی که در مرحله نگارش فیلمنامه و در ادامه در حین کارگردانی باید پرورش یابد و شکل بگیرد.
هرچند در سریال «هشتپا» تعدادی از این موقعیتها وجود دارد، در مرحله کارگردانی بهخوبی تکامل نیافته است و نمیتواند نگرانی و در ادامه حس همذاتپنداری مخاطب را با خود همراه کند.
غفلت از عوامل مؤثر در تأثیرگذاری فیلم
سریال «هشتپا» در گونه اکشن جای نمیگیرد؛ اما هرگاه از گونههای پلیسیمعمایی یاد میشود، بدون شک صحنههای تعقیب و گریز، فرار، دستگیری مجرمان و از این قبیل در فیلمنامه وجود خواهند داشت که کارگردان برای بهتربهتصویرکشیدن آنها باید متوسل به تکنیکهای کارگردانی منحصر به آنها شود تا بتواند هیجان یک موقعیت را بهخوبی به تماشاگر القا کرده و او را با خود همراه کند.
اما متأسفانه سالهاست که در سریالهای تلویزیونی خبری از صحنههای جذاب اینچنینی برای بینندگانشان وجود ندارد. فارغ از این مسئله، نوعی ترس در کارگردانان در استفاده از پلانهای بستهتر (کلوزآپ، مدیوم کلوز آپ) به جای نماهای باز (مدیوم شات و لانگشات) وجود دارد. ضرباهنگ تندتر «هشتپا» تنها زمانی میسر بود که با تقطیع نماها و درنتیجه تعداد بیشتر آنها و همچنین استفاده از نماهای بستهتر در میان سایر قطع نماها در کنار استفاده از تکنیکهای جسورانهتری همچون شکستن خط فرضی همراه شود و نتیجه دیگری را رقم بزند.
موسیقی؛ صدایی برای پرکردن فضاهای خالی
از کارگردانی که بگذریم، باید به موسیقی فیلم اشاره کرد. موسیقی که سراسر فیلم را بدون دنبالکردن هدفی مشخص در بر گرفته است و خبری از موتیف موسیقایی خاص یا بهکاربردن موسیقی برای شخصیتهای داستان نیست. گویا تنها وظیفه موسیقی متن فیلم پرکردن فضاهای خالی است و توجهی به مسائل پیرامون آن صورت نگرفته است.
حضور نسبتا قابلقبول بازیگران
درنهایت بازیگرانی چون سعید چنگیزیان، ایرج نوذری و افسانه چهرهآزاد بازیهایی متناسب با شخصیتهایشان ارائه دادند که بهطورکلی قابلقبول بود. تنها انتخاب سعید چنگیزیان در نقش یک کارآگاه پلیس ممکن است انتخابی متفاوت از سایر نقشهای پیشین این بازیگر باشد. درواقع صحبت درباره بازی موفق بازیگران یا ارائه نکات خلاقانه توسط آنها باز از مسیر فیلمنامه میگذرد. هرچه شخصیتپردازی عمیقتری صورت گرفته باشد، میتوان از بازیگران توقع بازیهای متفاوت داشت.
درمجموع، سریال «هشتپا» هرچند دارای پیشرفتهایی نسبت به آثار قبلی کارگردان است، با پرداختی بهتر در تعلیق، فیلمنامه و پرداخت جزئیات بیشتر در صحنههای کلیدی میتوانست اثری بهیادماندنیتر باشد.
خ موسوی کارشناس سینماهستند نه خبرنگار