روایتی از شهید سید جواد حسینی به نقل از برادرش

۵۰۰‌تومان برایم ردمظالم بدهید

یکی از کوچه‌های خیابان شهید عبدالرسول زرین به نام شهید سید جواد حسینی مزین شده است.

تاریخ انتشار: 13:26 - چهارشنبه 1403/08/23
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
۵۰۰‌تومان برایم ردمظالم بدهید

به گزارش اصفهان زیبا؛ یکی از کوچه‌های خیابان شهید عبدالرسول زرین به نام شهید سید جواد حسینی مزین شده است. سید جلال‌الدین حسینی، برادر شهید، درباره او می‌گوید: «ما چهار برادر بودیم و آقا سید جواد برادر سوم بود. پدرمان روحانی بود و خانواده‌ای مذهبی و انقلابی داشتیم.»او ادامه می‌دهد: «برادرم متولد ۱۳۳۸ بود و سه سال از من کوچک‌تر.»

داوطلبانه با گروه جهاد سازندگی رفت کاشان

سید جواد، بچه آرام و ساکتی بود. مدرسه ابتدایی را تمام کرد و بعد رفت دبیرستان. رشته اقتصاد خواند. ازنظر هوش و ذکاوت خیلی بالا بود؛ به‌خصوص در ریاضی تبحر زیادی داشت. دیپلم که گرفت، آن زمان دانشگاه‌ها بسته بود و نتوانست کنکور بدهد؛ بعد از دیپلم یک مدت به فرمان امام رفت کاشان. امام خمینی فرموده بودند؛ بروید کمک کشاورزان. ایشان هم با گروه‌های جهاد سازندگی رفت کاشان و در یکی از روستاهای کاشان داوطلبانه کار کشاورزی کرد؛ بعد از مدتی هم آمدورفت خدمت سربازی.

از طرف‌داران سرسخت دکتر بهشتی و حضرت امام بود

برادر شهید اضافه می‌کند: «قبل از انقلاب، با پدرم و بقیه خانواده می‌رفت راه‌پیمایی. از طرف‌داران سرسخت آیت‌الله بهشتی و حضرت امام بود. دوره آموزشی سربازی که بود، آیت‌الله بهشتی به شهادت رسید. تعریف می‌کرد عده‌ای از سربازان، ازجمله خودش، از شهادت ایشان خیلی ناراحت بودند؛ ولی عده‌ای متأسفانه خوشحال بودند و علیه دکتر بهشتی شعار می‌دادند که آقا سید جواد خیلی ناراحت شده بود.»

راننده جیپ با توپ ۱۰۶ میلی‌متری شده بود

برادر شهید در ادامه می‌گوید: «بعد از گذراندن چهار ماه خدمت آموزشی در شاهرود، رفت لشکر ۲۱ حمزه سیدالشهدا. آن زمان جنگ شروع شده بود. سید جواد، سال ۶۰ اعزام شد. ۲۱ سالش بود.

ایشان را بردند جنوب؛ دزفول. داوطلبانه رفته بود.»برادر شهید از شجاعت برادر شهیدش می‌گوید و از خاطره‌ای که برادر شهیدش برایش تعریف کرده است: «آقاسید جواد می‌گفت یک ماشین جیپ بود که رویش یک توپ ۱۰۶ میلی‌متری قرار داشت. به سربازها گفته بودند چه کسی حاضر است راننده جیپ شود. کسی به‌جز او پیش‌قدم نشده و داوطلبانه قبول کرده بود راننده آن جیپ شود.»

همیشه سعی می‌کرد روی دیگران تأثیر مثبت بگذارد

سید جلال‌الدین حسینی درباره تأثیرگذاری برادرش بر دیگران بیان می‌کند: «یک‌بار یکی از بچه‌های کردستان را با خودش برده بود مشهد. دوستش اهل تسنن بود. با او رفته بود حرم امام‌رضا(ع) و با هم عکس یادگاری نیز گرفته بودند. خودش می‌گفت خیلی با دوستش صحبت کرده و از شیعه گفته بود تا اینکه او هم شیعه شده بود. سعی می‌کرد روی دیگران تأثیر مثبت بگذارد.» برادر شهید اشاره می‌کند: «وقتی برادرم به شهادت رسیده و خبر به دوستش رسید، ایشان خیلی ناراحت شد و نامه‌ای برای ما فرستاد. در نامه نوشته بود اگر عکسی از خودش و آقا سید جواد داریم، برایش به یادگار بفرستیم.»

۵۰۰ تومان برایم ردمظالم بدهید

برادر شهید از آخرین نامه‌ای می‌گوید که آقاسید جواد به پدرش نوشته بود، نامه‌ای که شد وصیت‌نامه شهید. برادر می‌گوید: «او نوشته بود: “برایم ۱۵ تا روزه بگیرید و ۵۰۰ تومان هم برایم ردمظالم بدهید.” وقتی از او پرسیدیم ردمظالم برای چی؟ شهید گفته بود: موقعی که من دانش‌آموز بودم، از راه صحرا به سمت مدرسه می‌رفتم. شاید ناخواسته پایم را روی محصولات مردم گذاشته و آن‌ها را خراب کرده باشم. برادر شهیدم خیلی به نماز و روزه اهمیت می‌داد. آن سال به خاطر گرمای شدید خوزستان نتوانسته بود ۱۵ تا از روزه‌هایش را بگیرد. خواسته بود اگر شهید شد، برایش قضای روزه‌ها را
بگیریم.»

خوابی که تعبیر شد

آقای حسینی در ادامه می‌گوید: «شب جمعه (۶آذر 1360) خواب دیدم شهید دکتر بهشتی و شهید رجایی در مکانی دور هم نشسته‌اند و برادرم آقاسید جواد هم روی صندلی بینشان نشسته است. خوابم را برای مادرم تعریف کردم؛ ولی تعبیرش را نفهمیدم. تا اینکه خبر شهادت برادرم را آوردند. همان روز شهید شده بود.»

غسل شهادت کرده بود

برادر شهید در آخرین صحبتش به نحوه شهادت آقاسید جواد اشاره می‌کند و می‌گوید: «در عملیات آزادسازی بستان، روز جمعه (۶آذر1360) رفته بود حمام؛ غسل شهادت کرده و در حال پهن‌کردن لباس‌هایش دور سنگر بوده که ترکش خمپاره به پیشانی‌اش اصابت می‌کند و در راه بیمارستان به سمت اهواز شهید می‌شود.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

چهار × پنج =