به گزارش اصفهان زیبا؛ در میان فیلسوفان گذشته، موضوع معناداری یا معرفت بخشی انواع گزارههای دینی مطرح نبود. زیرا آنها این مسئله را مفروض و مسلم میدانستند. اما پس از پیدایش و ظهور فلسفههای تحلیلی زبان و دانش هرمنوتیک، معناداری زبان دین و معیارهای معرفتبخشی گزارههای دینی، مورد بازبینی و واکاوی مجدد قرار گرفت. در این رویکرد جدید، منحصرا گزارههایی که قابلیت پذیرش صدق یا کذب را داشته، معنادار تلقی شدند و اگر احراز صدق و کذب آنها در عالم طبیعت میسر نبود، بیمعنا شمرده میشدند.
تأثیر این رویکرد بر اندیشههای متفکران اسلامی نیز سبب شد برخی از آنها چنین گمان کنند که ممکن است تعدادی از گزارههای دینی مانند «قصص قرآنی» واقعنما نباشد. اما متفکرانی همچون علامه طباطبایی بر معناداری و واقعنمایی گزارههای دینی تأکید دارد. ازنظر ایشان تمام گزارههای دینی اعم از اخبار و انشا، معنادار و مطابق با واقع است. ایشان معتقد است که زبان دین چیزی شبیه به زبان مرسوم بین مردم است که مانند روش عقلا و با استفاده از صناعات ادبی به بیان معارف دینی پرداخته است. بر این اساس، بهمنظور تقریب معارف به ذهن، از تمثیل نیز استفادهشده؛ اما تمثیلات دینی سازگار با شأن شناختی زبان دین است.
زبان دین از منظر علامه طباطبایی
در اندیشه علامه طباطبایی، قرآن بهنحو معناداری با مردم سخن میگوید و تنها قشر خاصی را مورد خطاب قرار نمیدهد. ایشان معتقد است که قرآن منحصرا مخصوص به مردمان عصر نزول نیست؛بلکه تشریعی عمومی، جهانی و ابدی است. قرآن برای بلیغان، حکیمان، دانشمندان، جامعهشناسان، قانونگذاران، سیاستمداران و همه جهانیان معجزه است. بر اساس نظر علامه، قرآن بهگونهای است که همه جهانیان قادر به فهم زبان آن هستند؛ اما درعینحال برخی گروهها، بنابر تخصصی که در علوم کسب کردهاند، میتوانند بهره بیشتری از آن داشته و به فهم و ادراک بیشتری نائل شوند. علامه معتقد است که آیات قرآن همگی معنادار بوده و فهم آن برای همگان میسر است. البته فهم لایههای باطنی آن در تخصص خواص است؛ اما ظواهر آن برای عموم قابل فهم است. ایشان چنین نتیجه میگیرد که تمام آیات قرآن مجید معرفت بخش و دارای شأن شناختی است؛ لذا نهتنها گزارههای اعتقادی و تاریخی آن، بلکه گزارههای اخلاقی و تشریعی آن نیز مطابق با واقع بوده و دارای پشتوانه حقیقی است.
واقعنمایی قصص قرآن
در قصص قرآنی، امور غیرحقیقی، به تصویر در نیامده است. آنچه در این قصص قابلتأمل بوده، آن است که در این کتاب، از امور غیرحقیقی برای به تصویر کشیدن امری واقعی استفاده نشده است. اگر قرآن در آیاتی بخواهد امری که در گذشته اتفاق افتاده را ذکر کند، آن را در قالب داستان بیان میکند؛ همچنین قصص انبیای گذشته را از طریق وحی نقل میکند و هیچگاه امور واقعی و غیرواقعی را نمیآمیزد و امثال و تشبیهات غیرحقیقی را بهعنوان امر واقعی جلوه نمیدهد. همانگونه که در آیه ۴۲ سوره فصلت چنین اشاره شده است:
«هیچگونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.»
آیتالله جوادی آملی نیز در این خصوص چنین میفرماید که «قصص قرآنی حقایقی است که در جهان اتفاق افتاده و هدف از آوردن آنها سرگرمی نیست؛ بلکه مردم میتوانند نتایج حقیقی در جهت هدایت و تزکیه را از داستانها دریافت کنند و بههمین دلیل است که داستانهای قرآن احسنالقصص است.»
تمثیل
برخی از مفسران تعدادی از قصههای تاریخی که در قرآن نقل شده را مثالهایی برای عبرت انسانها دانستهاند. مثلا رشید رضا، مفسر اهل سنت، داستان بنیآدم و حسادت برادر نسبت به برادر دیگر را تمثیل دانسته و طبری، فیلسوف، مورخ و مفسر قرآن، نزول مائده آسمانی راکه در قرآن ذکر شده، تمثیل میداند.
اما از منظر علامه طباطبایی، تمام مطالب موجود در قرآن از حق و حقیقت نشئت گرفته است؛ ولی ازآنجاییکه قرآن چند ساحتی است، زبان بهکارگرفته در آن علاوه بر گزارههای اخباری، شامل گزارههای انشایی و تمثیلی هم میشود. قرآن کتابی است که هیچ زمان از داستانهای باطل و گمراهکننده برای احقاق حق و هدایت کمک نمیگیرد. تمثیلی بودن برخی ابعاد داستانهای قرآن، لزوما به غیرواقعی بودن داستان اشاره نمیکند. منظور از تمثیلی بودن آیاتی از قرآن این نیست که داستانهای قرآن، قصههای ذهنی است و مطابقت خارجی با واقع ندارد؛ بلکه این داستانها حقیقتی معقول و معرفتی غیبی هستند که به وقوع پیوسته و بازگو شدهاند. علامه بهعنوان نمونه، از آیه «ثم استوى على العرش»(یونس، ۳) یاد کرده و چنین میفرماید که در عین اینکه این آیه مثالی از احاطه تدبیر خدا را در ملک خود نشان میدهد، بر این حقیقت نیز دلالت دارد که زمام جمیع امور در عرش مجتمع است و عرش حقیقتی خارجی دارد و اگر بهصورت تمثیل آمده، صرفا مثلی غیرواقعی ارائه نشده و برای عرش، مصداقی خارجی و حقیقی وجود دارد.
علامه به واقعی بودن داستان حضرت آدم نیز اذعان دارد و روایت داخل شدن آدم در بهشت و بیرون شدن او بهواسطه اغوای شیطان و نافرمانی او را تمثیلی تخیلی نمیداند. بهطورکلی در ادبیات دینی علامه طباطبایی، زبان تمثیل در پی بیان حقایق متعالی است و میکوشد حقایق را به زبانی سادهتر برای مخاطب بیان کند.