کالسکه‌ران

از توی کوچه صدای همهمه بچه‌ها می‌آید. حتما ساعت 12 شده. به‌زحمت دستم را می‌کشم تا گوشی تلفن را از روی پاتختی بردارم. شماره نورا را می‌گیرم.

تاریخ انتشار: 3 ساعت قبل
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
کالسکه‌ران

به گزارش اصفهان زیبا؛ از توی کوچه صدای همهمه بچه‌ها می‌آید. حتما ساعت 12 شده. به‌زحمت دستم را می‌کشم تا گوشی تلفن را از روی پاتختی بردارم. شماره نورا را می‌گیرم.
-نورا! سلام مادر. این‌ورا نمی‌آی؟
-سلام عشقم. چرا تو کوچه‌ام. الان پارک می‌کنم میام بالا.
-بیا من رو یه ذره ببر تو خیابون. پوسیدم روی این تخت.
به دقیقه نکشیده نورا کلید را توی در می‌چرخاند و وارد می‌شود.
-مامان! آماده‌ای؟

خودم را به زحمت بلند کرده‌ام و لب تخت نشسته‌ام. «خدا رو شکر تو این دوران بی‌عاطفه، این دختر حواسش به من هس.» روسری را سَرَم می‌کند و روی ویلچر می‌نشاندم. کفش‌هایم را پایم می‌کند. ویلچرم هوشمند است؛ اما ترجیح می‌دهم به یاد قدیم‌ها کسی آن را هول دهد. نورا دکمه کنترل خودکارش را خاموش می‌کند. سوار آسانسور می‌شویم. ویلچر را به زحمت از چهارچوب درِ قدیمی پارکینگ رد می‌کند. بچه‌های مدرسه سر کوچه تعطیل شده‌اند. تا سرِ کوچه 5 پلاک بیشتر فاصله نداریم. خبری از والدین و ماشین‌های پارک‌شده‌شان دو طرف کوچه نیست.

-نورا! کسی دنبال این بچه‌ها نمیاد؟
-چرا مامان‌جان. سرویس مرکزی دارند. برای کنترل ترافیک و تراکم ماشینا هر مدرسه یه سرویس اتوبوسی داره. البته همه از همین محله هستن.
-پس همین بود این‌قدر سریع جاپارک گیر آوردی!
درخشش نور خورشید از لابه‌لای برگ‌های زرد و قهوه‌ای درختان نارون چشمم را می‌زند. چشمم را می‌بندم.
***

چشمم را باز می‌کنم. نورا را سوار کالسکه هول می‌دهم. چرخ کالسکه را از چهارچوب در سبز پارکینگ به سختی عبور می‌دهم. شانه‌ام تیر می‌کشد. چرخ‌های کالسکه برگ‌های خشک را خرد می‌کند و موسیقی دلنشین خش‌خش نواخته می‌شود. مدرسه پسرانه نبشِ کوچه نیم‌ساعت دیگر تعطیل می‌شود. سرویس‌ها و والدین ماشین‌ها را در نزدیک‌ترین جای ممکن به درِ مدرسه پارک کرده‌اند. سمند سفیدی می‌پیچد توی کوچه. بین زانتیا و 206 ای که دو طرف کوچه پارک کرده‌اند، گیر می‌افتد و راه من هم بسته می‌شود. عقب زانتیا قشنگ وسط راه است! می‌خواهم سر کالسکه را کج کنم و از پیاده‌رو بروم. یک پراید طوسی جلوی پُل پارک کرده است!

منتظر می‌مانم تا سمند به هر ضرب‌وزوری شده خودش را مماس رد کند و من هم رد شوم. ساعت موبایل را نگاه می‌کنم: 11:50. صدایی توی سرم می‌پیچد: «پس پلیس کجاست؟» از لابه‌لای مادران منتظر، کالسکه را به‌زحمت عبور می‌دهم و می‌پیچم به راست. عاشق پیاده‌روهای عریض اصفهانم. از جلوی داروخانه که رد می‌شوم، بوی تمیز دلپذیری بینی‌ام را قلقلک می‌دهد. چهارراه روبه‌رویم است. قبل از خط عابر منتظر می‌مانم تا چراغ برایم سبز شود. سبز می‌شود. تیبایی بدون اینکه خط ترمزش بکشد، تا وسط خط عابر جلو می‌آید و دقیقا مقابل بریدگیِ بلوارِ وسطِ خیابان می‌ایستد. شیشه‌اش پایین است. تا در شوفر کالسکه را جلو می‌برم. کمرم را کمی خم کرده، توی ماشین را نگاه می‌کنم: «جناب! روی خط ایستادید!» دو دستش را به نشانه احترام روی سینه می‌گذارد و کمی دنده‌عقب می‌رود تا راه را برایم باز کند. به دوربین بالای چراغ نگاه می‌کنم: «پس پلیس کجاست؟» سریع رد می‌شوم. می‌خواهم تا چراغ سبز است، هر دو طرف خیابان را رد کنم؛ اما موتوری‌های از هفت‌دولت آزاد، بی‌اعتنا به رنگ چراغ مهلت نمی‌دهند. چراغ برایم قرمز می‌شود. مثل آدمک توی چراغ دست‌به‌کمر منتظر می‌ایستم. بالاخره رد می‌شوم.

از کنار فضای سبز نبش خیابان می‌پیچم سمت چپ. با یک نفس عمیق، بوی دارچین و زعفرانِ بریانیِ آقارسول را می‌بلعم. کالسکه را مست و تند به سمت مدرسه می‌رانم. دمِ سوپرگوشت، مرغ‌عشق‌های زرد و آبی بال‌بال می‌زنند. نورا «جوجو جوجو» می‌کند. می‌ایستم. ساعت را نگاه می‌کنم: 11:53. می‌خواهم از روی پل جلوی قصابی رد شوم و از عرض خیابان فرعی بگذرم که یک شاسی‌بلند سفید سریع‌تر از من آنجا پارک می‌کند. دنده‌عقب می‌روم. چرخ عقب کالسکه به جعبه سیب‌زمینی گیر می‌کند. نصف پیاده‌رو را جعبه‌های میوه مغازه آقای طاووسی گرفته است. چرخ کالسکه درمی‌آید. دولا می‌شوم چرخ را جا بزنم، کمرم تیر می‌کشد. بالاخره از جلوی میوه‌فروشی می‌زنم توی خیابان و از مقابل شاسی‌بلند سفید رد می‌شوم. صدای توی سرم بلند می‌شود: «کی به اینا گواهی‌نامه داده؟» یک لحظه می‌ایستم. برف‌پاک‌کنش را به نشانه اعتراض بلند می‌کنم. راهم را می‌گیرم و می‌روم.

به چهارراه دوم رسیده‌ام. بازهم قصه چراغ عابر سبز و ماشین روی خط تکرار می‌شود. این بار نورا به زبان می‌آید: «خانم روی خطی!» از شیرین‌زبانی دخترک سه‌ساله خنده‌ام می‌گیرد. یک سال است این دیالوگ را هر روز در این مسیر می‌شنود؛ خانم راننده اما نمی‌شنود. حرف نورا را تکرار می‌کنم. خانم راننده برمی‌گردد، با گوشه‌چشم نگاهم می‌کند و بی‌اعتنا دوباره روبه‌رویش را می‌بیند. این‌بار بلندتر هجی می‌کنم: «روی خطین!» و با چشم و ابرو به ماشینِ روی خط اشاره می‌کنم. با نهایت خونسردی می‌گوید: «حالا چی کار کنم؟» این‌قدر این دیالوگ در این یک سال برایم تکرار شده که فکرنکرده جواب را حفظ هستم: «حداقل عذرخواهی کنین!» اما جوابش اصلا تکراری نبود: «حالا تو محتاج عذرخواهی منی؟!» مخم سوت می‌کشد. چشمم دنبال پلیس سر چهارراه می‌گردد. پیدایش نمی‌کنم. چراغش سبز می‌شود. گازش را می‌گیرد و می‌رود. ماشین پشت سرش منتظر ایستاده تا من بروم. هرچه اصرار می‌کنم، حرکت نمی‌کند. سری به نشانه تشکر کج می‌کنم و رد می‌شوم. ساعت مچی 11:58 را نشان می‌دهد. هنوز پنج‌دقیقه‌ای با مدرسه فاصله دارم. قدم‌هایم را تندتر می‌کنم.

بالاخره تابلوی مدرسه سر نبش خیابان پیدا می‌شود. نورا «آجی‌آجی» را دم می‌گیرد. دو قدمی بیشتر با درِ مدرسه فاصله نداریم. مامانِ یکی از هم‌کلاسی‌های مهلا جلوی پایم ترمز می‌کند و می‌ایستد. «سلام خانم بهاریان.» جواب سلامش را با چشم‌های گردشده می‌دهم: «سلام عزیزم. دقیقا جلوی در مدرسه پارک کردی!» می‌خندد: «حلال کنین. الان دخترم رو سوار می‌کنم و می‌رم!» دانه‌های عرق روی کمرم سُر می‌خورند. کله‌ام داغ می‌شود و باز از خودم می‌پرسم: «کی به اینا گواهی‌نامه داده؟» یک‌آن سایه موتوری را که خلاف می‌آید، با گوشه چشمم می‌بینم؛ اما برای واکنش‌نشان‌دادن دیر شده است… .
***

-مامان! چقدر ساکتی؟ از کدوم طرف بریم؟ می‌خوای به یاد قدیما ببرمت دم مغازه آقای طاووسی میوه بخری؟ خرید آنلاین خوبه؛ اما خودت میوه بخری، یه لذت دیگه داره.
با صدای نورا به خودم می‌آیم. داروخانه را رد کرده‌ایم و وسط خیابان هستیم. دارد از روی خط عابر رد می‌شود. یک تیبای سفید سال 1400، 1401، مال زمان تولد نورا، یک سانت روی خط آمده است؛ فقط یک سانت. دوربین هوشمند فلش می‌زند و عکس می‌گیرد.
-مامان شک نکن! پیامک پرداخت جریمه تا الان رو صفحه نمایش ماشینش اومده. اگه تا قبلِ رسیدن به چراغ‌قرمز بعدی پرداختش نکنه، جریمه تصاعدی بالا می‌ره.
-مگه این تیبای عهدبوق هم صفحه‌نمایش داره؟
-برای گرفتن معاینه فنی باید ماشیناشون رو به‌روزرسانی کنن.
می‌خندم. یک شادی تلخ.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

2 × پنج =