به گزارش اصفهان زیبا؛ در تقویم جمهوری اسلامی ایران، ۲۷آذر ماه، سالروز شهادت آیتالله دکتر محمد مفتح، بهنام روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است. هدف از این نامگذاری آن است که فرهنگی دینی حوزه در دانشگاهها و فرهنگ جدید و علمی دانشگاه در حوزه گسترش یابد و اندیشههای این دو مرکز مهم علمی ایران با یکدیگر مبادله شود. اما آنچه عملا شاهد آن هستیم، وجود چالشها و موانع متعدد در مسیر این وحدت است.
ارتباط بین حوزه و دانشگاه یکی از موضوعات مهم و اساسی در جوامع اسلامی است که از منظرهای مختلفی قابلبررسی و تحلیل است. این موضوع در دو بعد «زیرساختها و اهداف» و «روزآمدی در حل مسائل» قابلتأمل و بررسی است تا تفاوتها، چالشها و نحوه تعامل این دو نهاد مورد واکاوی بیشتر قرار گیرد.
تفاوت در زیرساختها و اهداف
دانشگاههای غربِ مسیحیِ پیشامدرن، نقش اصلی در تدریس الهیات و علوم روز مانند طب، ریاضیات و نجوم داشتند؛ اما در همه علوم، متعهد به مبانی دینی بودند؛ لذا در آن زمان، بهعنوان مراکز علمی دینی شناخته میشدند.
این دانشگاهها بهتدریج با تغییرات ناشی از انقلاب علمی و صنعتی، علوم طبیعی و ریاضی از علوم دینی جدا و به مراکز آموزشی سکولار تبدیل شدند. در مقابل، صومعهها و کلیساها بهعنوان مراکز اصلی آموزش علوم دینی باقی ماندند.
در واقع هدف اصلی الهیات اولا، تبلیغ دین و ثانیا، دفاع از آن در مقابل مخالفان بود؛ ازاینرو مسیر خود را از دانشگاه جدا کرد. در جهان اسلام نیز نظامیهها، بزرگترین دانشگاههای جهان بودند و تمامی علوم مهم زمانه، از جمله الهیات تا علوم طبیعی را شامل بودند و این روند تا قبل از ورود مدرنیته غربی وجود داشت.
در دوره پهلوی دانشگاهها در ایران به سبک جدید تأسیس شد و جدایی بین حوزه و دانشگاه در فضای علمی ایران نیز رخ داد و بدین ترتیب دانشگاهها با نگرش سکولار، از سبک تدریس دینی جدا شدند.
اکنون دانشگاهها در جهان بر علوم پسینی (آزمونپذیر و سنجشپذیر) متمرکز هستند و متافیزیک را بهعنوان امری غیرقابل سنجش و غیرعلمی مینگرند.هدف آنها گسترش و تعمیق دانش برای توسعه اقتصاد، رفاه و افزایش کیفیت زندگی اینجهانی است.
در مقابل، حوزههای علمیه بر اصول الهی و متافیزیکی که علومی پیشینی (پذیرفتنی) و کیفی (غیرقابل سنجش قطعی) هستند، تأکید داشته و هدف آنها خدمت به دینورزی و دفاع از دین است. بنابراین اهداف، اغراض و روشهای اصلی این دو بنیاد در دنیای جدید اختلافات جدی دارند.
باید متذکر شوم که اگر در دانشکدههای علوم انسانی به رشتههایی مانند الهیات و ادیان برخورد میکنیم، باید بدانیم که روش مواجهه دانشگاهی با آنها تفاوت کلی با روش حوزوی دارد. در این دانشکدهها، دیدگاه شکاکانه و غیرجانبدارانه حاکم است و مطالعه الهیات و ادیان در دانشگاه، صرفا مانند مطالعه تاریخ، مبتنی بر عقلانیت استدلالی و شواهد ملموس باستانشناسی، آماری و مردمشناسی است؛ نه مبتنی بر پذیرش مبانی ایمانی مانند الوهیت، وحی، آخرت و … .
روزآمدی و حل مسائل
دانشگاهها بسته به نسلهای اول تا پنجم، افزایش دانش، تربیت دانشمندان، فناوران و کارآفرینان را در دستور کار خود داشته و آیندهپژوهی را آنگونه دنبال میکنند که رفاه، ایمنی، ثروت و کار در جامعه ایجاد شده و مسائل روزآمد جامعه حل شود.
دانشگاهها مهمترین نقش را در توسعه علوم و فناوری و رفاه جامعه داشته و جوامع امروزی را از این حیث مدیون خود ساختهاند. بگذریم که دانشگاههای ایران بهطورکلی با مشکل ناکارآمدی مواجه بوده؛ ولی این مشکل، معضل ذاتی دانشگاه نیست؛ بلکه دانشگاهها نیاز به روزآمدسازی و ارتقای کیفی خود دارند.
از سوی دیگر، آنچه مسئله اصلی حوزههای علمیه بوده و هست، یعنی دین، ظاهرا به دلایل مختلف، ازجمله جاماندن نظامهای روحانیتی ادیان از دانش سکولار و مسائل روز، دیگر مسئله اصلی اکثر مردم جهان نیست؛ لذا حوزههای علمیه نیز نیاز به روزآمدی دارند.
حوزهها باید به مسائل و نیازهای جدید مانند بیمعنایی، افسردگی فزاینده، بررسی نسبت دین با علوم و فناوریها، بازخوانی نقش خدا و متافیزیک در جهانبینی سراسر فیزیکی جدید، البته با زبان قابلفهم برای انسان امروز بپردازند و چالشهای دیگر دنیای مدرن را پیشبینی، پردازش و حل کنند تا بتوانند در زندگی مردم نقش داشته باشند و مشکلی از مشکلات آنان را کم کنند. بسیاری از سازمانهای روحانی همچنان در مسائل گذشته باقی ماندهاند.
مثلا تمرکز بیشازحد آنان بر مسائل فرعی مذاهب مانند نزاع شیعه و سنی، مسلمان و غیرمسلمان و … باعث شده است که از مسائل اصلی مانند گسترش روزافزون سکولاریسم و خداناباوری، که مسئله مشترک همه ادیان بوده و موجب دینگریزی و دینستیزی شده تا حد زیادی غافل شوند؛ این در حالی است که نظامیهها در گذشته بر همه علوم روزگارشان، اعم از پسینی و پیشینی اشراف داشتند.
امروزه حوزهها از این علوم دور افتادند و این بیخبری آسیبهای فراوانی از جمله غریبشدن جوانان با آنان را در پی داشته است. مردم آینده، شغل، اعتبار و حل مسائلشان را در دانشگاه میجویند.
مردم با زبان حوزوی که به لحاظ فرهنگ جهانی، زبانی غیرروزآمد است بیگانه شدهاند و متأسفانه از سوی دیگر علوم جدید که مبنای خود را بر کمیت نهادهاند بهتدریج موجب تشدید بیتفاوتی و درنهایت انکار باورهای پیشینی و دینی میشوند؛ این در حالی است که آموزش در حوزهها کماکان با منابع و سبک قدیم انجام میشود و فقط ابزارها کمی مدرن شدهاند.
مثلا هنوز منطق مظفر تدریس میشود؛ درحالیکه منطق جدید در سده گذشته تحولات جدی داشته که اتفاقا برای دفاع از دین بسیار قویتر شده است. مثال مهم دیگر مسئله داروینیسم است که در عین اینکه به لحاظ علمی روزبهروز رو به ضعف است؛ اما حوزههای دینی چون از دانش زیستشناسی کاملا آگاهی ندارند، نمیتوانند از این علم در جهت تقویت باورهای دینی بهره ببرند.
فیزیک کوانتوم یافتههای شگفتآوری دارد که باور به حاکمیت شعور متافیزیکی در جهان را تسهیل میکند. لازم است حوزههای علمیه با علوم جدید آشنا شوند و زبان خود را با زبان روز تطبیق دهند. امروزه در الهیات جدید دانستن دانش هرمنوتیک، اسطورهشناسی، باستانشناسی دین، فلسفه دین، روانشناسی دین، جامعهشناسی دین و … میتواند به خوانش جدید از قرآن، احادیث و متون دینی کمک کند.
تطبیق زبان دین با زبان علم میتواند به تقویت ارتباط بین حوزه و دانشگاه، معنابخشی به زندگی مردم و ایفای نقش مؤثرتر این دو نهاد علمی در حل معضلات جامعه بینجامد.