به گمانم آبانماه است که جلسههای کادر کمکم رنگی متفاوت به خود میگیرد و طرح اصلی بیان میشود. چکشکاریهای مرسوم انجام شده و هماهنگیهای اولیه صورت میگیرد. گروه فرهنگی دخترانه فانوس به پیشواز برگزاری بزرگترین اردوی برونمرزی خود به مقصد کشور عراق و زیارت عتبات عالیات میرود.
گروه فرهنگی فانوس با بیش از 17 سال سابقه فعالیت فرهنگی ویژه دختران، از معدود گروههای فرهنگی است که در سطحی گسترده اقدام به برگزاری اردوهای زیارتی درونمرزی و برونکشوری میکند.
این گروه فرهنگی در سال 1389 برای اولین بار سفر زیارتی خود را به مقصد کشور عراق برگزار کرد و در طول این سالها بنا بر یک رسم نانوشته، هر دو سال یک بار به دعوت سیدالشهدا(ع) این سفر معنوی تکرار میشود و تا پیش از شروع کرونا، آخرین سفر در سال 1396 انجام شد. از سال 1398 به دلیل شیوع ویروس کرونا و محدودیتهایی که به دنبال آن در سطح جهان اتفاق افتاد، تا کنون فانوس موفق به برگزاری سفر کربلا نشده بود. تا اینکه در پاییز 1401 نخستین گامهای این حرکت عظیم فرهنگی به مدد دختران فانوس برداشته شد.
هماهنگی جمعی؛ رمز موفقیت
پس از دریافت مجوزهای لازم برای برگزاری اردو و شکلگیری نخستین فعالیتهای واحدهای اردویی، نوبت به تاریخ برگزاری اردو میرسد.
بر اساس یک نظرسنجی از مخاطبان فانوس و با شرکت دوهزار نفر، در 19 آذر تاریخ اردو مشخص و پیشثبتنام سفر به عتبات از اواخر دی آغاز میشود.
با توجه به بازه سنی اعلامشده، قریب به هزار نفر از اعضای گروه فانوس در رده سنی 12 تا 40 سال ثبتنام کردند که درنهایت با افزایش ظرفیتی بنا بر استقبال مخاطبان و همچنین با درنظرگرفتن اولویت حضور اعضا در همایش هفتگی لحظههای ناب، ثبتنام 800 نفر برای تشرف به عتبات عالیات قطعی شد.
در جهت برگزاری چنین حرکت بزرگی، بیشک هماهنگی بین واحدهای تشکیلاتی مسئلهای ضروری است. بنا به گفته آقادادی، سرشاخه واحد روابطعمومی گروه فانوس، بیش از 15 واحد مستقل در برگزاری سفر کربلا اقدام به فعالیتهای مربوط میکنند. از جمله واحد تربیت مربی که در ارتباط مستقیم با زائران سفر است.
واحد انتظامات و خدمات که مسئولیت نظم و هماهنگی و خدمات غذایی اردو را عهدهدار است. واحد ثبتنام و برنامهریزیهای زمانی و مکانی سفر، واحد رسانه، فرهنگی و روابطعمومی که محتوای سمعی و بصری و مکتوب را برای زائران فراهم میکند و همین طور واحد مالی.
در این سفر براساس برنامهریزیهای صورتگرفته، حداقل هزینه ممکن برای هر شخص در نظر گرفته شد که متأسفانه پیشامد نوسانهای قیمت ارز برگزاری اردو را با مشکلات جدی مواجه کرد؛ با این حال، طرح بانی زیارت برای افرادی که به دلیل مشکلات مالی توانایی شرکت در اردو را نداشتند نیز با همت خیران صورت گرفت.
از صفر تا صد کاروان دخترانه فانوس
آقادادی در خصوص نحوه برنامهریزی برای برگزاری اردوی 800 نفره برونمرزی گروه فانوس بیان کرد: هر شخصی که کمترین سابقهای در برگزاری اردوهای فرهنگی داشته باشد، بیشک اذعان خواهد کرد که چنین فعالیتهایی بسیار دشوار است و در کنار برنامهریزیهای دقیق و حسابشده، باز هم عوامل مختلفی وجود دارد تا بر سختی کار بیفزاید.
افزون بر این، برگزاری اردو با جمعیت چندصدنفره دختران در ردههای سنی مختلف که از رده سنی پایین آغاز میشود، آن هم در جغرافیایی خارج از مرزهای کشور، قطعا به شجاعت بسیاری نیاز دارد. با این حال، در ابتدا به لطف خداوند و اهل بیت که راه را در این مسیر هموار کردند و همچنین با همت دختران فانوس، توانستیم در این مسیر گام برداریم.
شاید کمتر کسی بپذیرد. اما واقعیت این است که از صفر تا صد برگزاری این اردو به دست دختران اصفهانی رقم خورده است و این مسئله نشاندهنده توانایی فوقالعاده جوانان و نوجوانانی است که به ظرفیتهای آنها اعتماد شده و در همین راستا پرورش یافتهاند.
زیارتی بنیادساز
او در خصوص اهداف گروه فانوس در راستای برگزاری اردوهای زیارتی مجموعه بیان کرد: در کنار زیارت هرساله قم و جمکران و مشهد مقدس، تشرف به عتبات عالیات نیز بهطور معمول هر دو سال یک بار برگزار میشود. برگزاری چنین سفرهایی در کنار فضایل معنوی بیشماری که برای آن ذکر شده است، به نوعی تقویتکننده اهداف گروه نیز هست. شاید بتوان گفت این دست از سفرها همچون خونی تازه است که در قلب گروه به جریان میافتد و تداوم فعالیتهای آن را تضمین میکند.
برای دستیابی به این مهم، در کنار زمانهایی مشخص برای زیارت شخصی زائران، برنامههای تربیتی و معرفتی معینی هم بهصورت دستهجمعی صورت میگیرد که شکر خدا تا کنون مخاطبان و همراهان، بیشترین رضایت را از همین برنامههای گروهی داشتهاند و اتفاقا وجه تمایز فانوس را شیرینی زیارتهای دستهجمعی میدانند. برنامههایی ازجمله ختم قرآنهایی که گاه به 20 ختم در روز میرسد.
زیارتخوانیهای دستهجمعی که با سخنرانی حجتالاسلام داستانپور، مؤسس گروه فرهنگی فانوس، همراه میشود و ایشان با توجه به شناختی که از نوجوانان دارند، به بهترین شکل ممکن مطالب معرفتی خود را به گوش جان دختران مینشانند. همچنین برنامههایی برای شعرخوانی و مدح اهل بیت و برگزاری جشن یا سوگوارههایی با توجه به همزمانی مناسبتهای آیینی با زمان سفر برنامهریزی میشود. در این سفر نیز که به لطف خدا با ولادت امام حسن مجتبی(ع) توأم شده، جشنی را به مناسبت میلاد ایشان برگزار کردیم و با حضور مداحان گروه به مدح و شعرخوانی فضایل ایشان پرداختیم.
از طرفی، برگزاری چنین اردوهایی به نوعی محک تواناییهای اعضای گروه و افزایش ظرفیت بنیادها نیز محسوب میشود. در چنین شرایط سختی است که استعدادهای افراد شکوفا میشود و انگیزهسازی برای سرمایهگذاری در تربیتِ مربیان مؤثر، حضور مؤثرتر بین نسل نوجوان و جوان، شناخت نقصهای فردی و گروهی و… تعریف میشود تا انشاءالله بتوانند جریانی را بهصورت جدیتر ایجاد و تقویت کنند.
بزرگترین اردوی برونمرزی کشور از تاریخ 11 فروردین تا 21 فروردین 1402 در حال برگزاری است که شامل زیارت نجف اشرف، سامرا، کاظمین، کربلا و سایر اماکن مقدس همچون مساجد سهله، کوفه، وادی السلام و قدمگاههای امامزمان(عج) میشود.
انتظار ما به سر رسید
امروز در چشمان همه ما شوق تمامشدن انتظار را میشد دید، انتظاری که کمکم به سالگرد ششسالگیاش رسیده بودیم و حسابی نفسمان را گرفته بود؛ اما بالاخره ظهر جمعه و رسیدنمان به امامزاده سیدمحمد، وعدهگاهی میشود برای پایان انتظار.
در کنار نسیم بهاری، با زبانی انسگرفته به روزه و چمدانی در دست، جمع میشویم در کنار هم و دلگرم به حضور خیل عظیم همسفریهای مشتاقمان، مشتاقانی در سایه علم امام حسین(ع). علمی مزین به شعار «بر مدار حسین»، که عالم دایرمدار عشق است و دایرهدار این مدار، حسین بن علی است.
هرچه چشم میچرخانیم، فضا مملو شده از ترکیب اشک و لبخند و بغض و آغوشِ بچهها به روی هم. بچههایی که چشم به دنبال همسفریهای زائرشان دارند و بیبهانه به روی هم لبخندِ عشق میزنند. خانوادههایی که فرزندانشان را به آغوش میکشند و التماس به دعای خیر میکنند.
عطر اسپندی که همراه با ذکر «فَاللّهُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ» به آسمانها میرسد و همراه با گوسفندهای قربانیشده، ضامنی میشود برای سفرِ بیخطر دختران فانوس. میان آنهمه اتوبوس، به دنبال شماره اتوبوس خودمان میگردیم و گپی میزنیم با سرگروههایمان. هماهنگ میشویم با مسئول اتوبوسهایمان و میشنویم آخرین حرفهای شنیدنی را. آخرین سکانس پایانِ انتظار، با یک عکس یادگاری تکمیل میشود. یک قابِ بسته از 800 دختر فانوسی. قابی که تا ابد به یادمان بیاورد که امروز را چطور سپری کردیم.
اشتیاق وجودمان را، قلبهای سرشار از عشقمان را و لبخندی که جزئی جدانشدنی از صورتمان میشود. برای آخرین بار دست تکان میدهیم و خداحافظی میکنیم؛ اما، غم جاماندنِ جاماندههای گروه، بغضی میشود در گلویمان. اشکی در دلمان و آهی در وجودمان. عزیزان جاماندهمان را در آغوش میگیریم و قول میدهیم. قول میدهیم که در تمام لحظههای قشنگی که خواهیم داشت، به یاد تکتکشان باشیم. اتوبوسهایمان از زیر قرآن رد میشود و باران رحمت الهی است که برای بدرقهمان نازل میشود.
سلام ما به مهربانترین بابا
قریب به گذشت 24 ساعت از شروع سفرمان، به شهر نجف میرسیم. باروبندیلمان را میان اتاقهایمان جای میدهیم و کلید اتاقها را تحویل مسئول هتل. زیر آفتاب گرم بعدازظهر نجف جمع میشویم و به آرامی شروع به حرکت میکنیم. بر زبانمان ذکر یا مقلب القلوب جاری است، برای اولین زیارت و اذنِ دخولی که باید بر قلبهایمان بنشیند.
نگاهمان به انتهای خیابان شارع الرسول کشیده میشود. به گنبد طلایی رنگی که مزین به کلماتی سبزرنگ است: السلام علیک یا اخا الرسول الله. جمعیت چندصدنفریمان از گیتها رد میشود. روبهروی باب القبله مینشینیم. در آسمان آبی رنگ نجف، پرندگان خوشبخت مقیم آنجا به استقبالمان میآیند و دلهایمان را آسمانیتر میکنند.
روبهروی بابالقبله، در چندقدمی حرم حضرت امیر مینشینیم و گوش میسپاریم به مدح مولا و مرثیه خاندان پیغمبر. مرثیه حضرت خدیجه که اذن دخولمان به سالروز وفاتشان چه زیبا گره خورده است. با چشمان خیس و قلبهای حقیقتا آرام، اذن دخولمان بر جانمان ثبت میشود و وارد حریم پاک امیرالمؤمنین میشویم.
با ثبت نگاهمان به ایوانِ طلایی حضرت، روبهروی حرم شروع به خواندن دستهجمعی زیارت امینالله و ختم قرآن میکنیم. اما هنوز هم در بهت رسیدنمان به نجف هستیم. به مسجد کوفه و سهله میرسیم. اعمالش را بهجا میآوریم. قلبمان رقیق میشود و هنوز باورمان نمیشود که در چه هوایی نفس میکشیم.
به وادیالسلام و فضایلش میرسیم. از شنیدنیهای مرحوم حاج سیدعلی قاضی میشنویم. نفسمان را به دعای فرج برای امام حاضرِغایبمان انس میدهیم و هنوز هم باورمان نشده است که در چه بهشتی ساعاتمان را میگذرانیم. به قول بچهها نجف یعنی سرزمین پدری؛ یعنی پناهگاهی امن.
نجف یعنی ایستادن در کنار ضریح باابهت حضرت علی(ع) و گفتن خالصانهترین یاعلیها. یعنی گفتن محرمانهترین رازها به پدرترین پدر عالم. نجف یعنی سپردن دل و دینمان به حضرت. بستن عمیقترین عهدها و بهامانتگذاشتن خوبیهایمان که مبادا آنها را در راه صعبالعبور دنیامان از دست بدهیم.
نجف آرامگرفتن روح است. حظ بردن نگاه است و نفسکشیدن در هوای معطر ولی خدا. نجف برای بچههای فانوس یعنی درس معرفت و قدم برداشتن به نیابت از دوستان به ظاهر جامانده. نجف عزیزتر از جانمان، به چشم برهمزدنی به پایان میرسد و ما باز هم میگوییم: شکرالله- الحمدلله- نعم المولی.
خونه آغوش حسینه
به خاک نجف بدرود میگوییم و حوالی اذان صبح به سرزمین خویشاوندان امام رضا قدم میگذاریم. از هرکه میپرسی، میگوید که جواز کربلایش را به پنجره فولاد رضا مدیون است و حالا برای عرض تشکر، به دستبوسی کاظمین آمده است. به سامرا میرویم و بازهم غربتِ دلمان را همراه با خواندن دعای فرج به جد امام عصرمان هدیه میکنیم.
به پدر و مادر و خویشاوندان او آل یاسین را پیشکش میکنیم و عاجزانه میخواهیم که ما را در این راهی که برگزیدهایم، یاری کنند. به کربلا که میرسیم، اما داستان فرق میکند. دلمان بیقرار شده است. سرکش شده است. شاید بهتر باشد بگویم دلمان دستوپا میزند. شوق و بیقراری باهم درآمیخته شده است.
دلمان یکجورهایی شده است! بینالطلوعین روز چهارشنبه راهی بینالحرمین میشویم. آسمان هنوز هم میان خورشید و ماه مردد است و هوایی است گرگومیش. تنها صدایی که به گوشمان میرسد، گامهایی است که به ذکر «استغفرالله» آغشته شده است. افسار دلمان را به دست میگیریم که مبادا این دمِ آخری دچار غفلت شود.
نگاهمان را تنها معطوف به وصل میکنیم و گاهی نیز بر آن دستی میکشیم که باز هم شفاف ببینیم. در کنار ورودی حرم علمدار که میرسیم، متوقف میشویم. اینجا همان جایی است که باید دست ادب را روی سینههایمان بگذاریم. اینجا همان جایی است که روضه حضرت عباس(ع) را میخوانیم، نگاه مولا را بر قلبمان مُهر میکنیم و با کسب اجازه از سقای ادب، با سری افتاده به سوی بینالحرمین گام برمیداریم. شاید میخواهیم خودمان را به جای حُر جا بزنیم. بشارت میدهیم قدمهایمان را.
مژدگانی میدهیم چشمهایمان را. دست میگذاریم بر تپشهای بیامان قلبمان. بالاخره ما به کربلا رسیدهایم! اشک، بهت، حیرت، سکوت، بغض؛ این وصف حال ماست. وصفی متفاوت که پیوند اشتراک آن سجدههای شکرمان است که بر بارگاه اباعبدالله مینشانیم. حالا یا حسینهایمان را رو بهسوی گنبد میگوییم. نعمالمولاهایمان را حواله حرم میکنیم و اشکهایی را که برای علیاکبر و علیاصغر اباعبدالله ریختهایم، با شرمندگی به خدمت امام حسین (ع) میرسانیم. ما بالاخره به کربلا رسیدهایم!
من حسینیشده دست امام حسنم
چهارشنبه بعد از ظهر، به تقریب یک روز از رسیدنمان به کربلا میگذرد.اذن دخولمان را گرفتیم، زیارتمان را کردیم و استراحت بعدش را هم به جا آوردیم. حالا همگی در پاگرد یکی از هتلها جمع میشویم. حرف و حدیثهای شنیدنی را میشنویم.
شاخههای گلمان را دریافت میکنیم و دستهجمعی به راه میافتیم.بعد از آن اذن دخول سحرگاهیمان، حالا شور عجیبی در قلبهایمان داریم. شوق داریم. شعف داریم. برای میلاد برادر امام حسینمان، عجیب شادمانیِ سرخوشانهای داریم.
چهرههایمان رنگوروی دیگری پیدا کرده است. روسریهای رنگی به سر کردهایم و برای گلباران سرزمین عشق به سوی بین الحرمین راه میافتیم. عرض و طول خیابانهای کربلا، یکپارچه به رنگ چادر دختران فانوس و گلهای سبزشان درمیآید. تنها صدایی که به آسمان میرسد، مدح مولا حسن است.
حسن جانم، حسن جان- حسن جانم، حسن جان. نگاه خیره زائران را به سمت خودمان جلب کردهایم. از خیل جمعیتمان و همنوایی صدایمان به وجد میآیند. ما باز هم یکصدا دم میگیریم: فخرم این است، گدایی ز دیار حسنم، بعد با حفظ سِمَت، نوکر یک بیکفنم.
از کنار کبوترهای حرم میگذریم. به صحن و سرای امام میرسیم. چشم به گنبد طلاییرنگ او میدوزیم. میلاد برادرشان را تهنیت عرض میکنیم. گلهایمان را به سوی گنبد به رقص درمیآوریم. با حقیقیترین لبخندی که تاکنون به صورتمان نشسته است، نجوا میکنیم: به روی لوحِ دلم حک شده با خط درشت، من حسینیشده دست امام حسنم.
بهترین سفر زندگیمون❤️
بزرگترین اردوی دخترانه ی کشور
خیلییی عالی خداقوت میگم
الهی روزی هممون بشه😭
تو بی نظیری فانوسم…..
ای کاش کسی به فکر حمایت از این گروه جریان ساز بود گروهی که اندازه ی یک وزارتخانه فعالیت داره اما یک ریال بودجه که هیچ حتی یک انبار برای وسایلش نداره ….من یک مخاطبم یک مخاطب غمگین از بی مهری به دخترانه ترین گروه جهان….
سلام به کادر فانوسی و استاد عزیز آقای داستانپور خداقوت و دمتون گرم پایدار و پیروز باشید.
چه خوب که اینقدر با دختران کشورم بها داده شده تا خودشون رو نشون بدن الحمدالله
خوش به حال دختران اصفهانی
چه خوب که اینقدر با دختران کشورم بها داده شده تا خودشون رو نشون بدن الحمدالله
خوش به حال دختران اصفهانی
سفرهای فانوس واقعا خیلی زیاد با سفرهای دیگه فرق دارن.
این سفر بهترین سفر زندگیم بود.
ممنون از استاد عزیزمون که پدرانه کلی زحمت کشیدن.
و همه ی بچه های کادر که من گاهی از نزدیک شاهد تلاش شبانه روزیشون بودم.
خدا حفظشون کنه ان شاءالله که از چنین گروه هایی حمایت بیشتری بشه
الحمد لله
من و جمع شما الحمدلله🙏
فانوس یعنی راهی روشن به سوی آینده با نگاه پرمحبت و پدرانه ی استاد عزیزمون حاج آقا داستانپور🌱
الحمدلله یکی دیگه از بهترین سفرهای عمرم با فانوس رقم خورد🌹
در کلام و وصف نمیگنجد رزق بی انتها و لطف بی حدی که درین سفرها به ما میچشانند….
و این همه نوجوان و جوانی که زندگی شان بیمه میشود…
روایت فتحی میخواهد حقیقتا برای وصفش…
ای کاش به گوش رهبر عزیزمان برسد و قوت قلبی باشد برایشان…
چقدر قشنگ