روایتی که کمتر شنیدهاید و این روزها نهتنها بلای جان فرهنگ و هنر، بلکه تمام زمینههای دیگر است.ایران البته به بلا عادت دارد. صفحه حوادث روزنامههای ایران خیلی وقت است که پر از اتفاقات ریزودرشت است.
حتی آن زمانی که روزنامهای نبوده است. هزاران سال قبل، اولین تمدنها و اولین شهرها در ایران در حالی به وجود آمد که زلزله، سیل و بلاهای طبیعی هر روز آنها را تهدید میکرد. ایرانیان مجبور بودند در محل گسل و سیل خانه بسازند تا یکجانشین بشوند و تمدنی را شکل دهند.
منابعی مثل آب نیز همیشه در ایران محدود بوده و دولتها تنها از مالیات میتوانستند کشور را اداره کنند.ایرانیها قرار در بیقراری را انتخاب کرده بودند تا بتوانند تمدنهای بزرگی را بسازند؛ برعکس اروپاییها که منابعی زیادی در اختیار داشتند و فقط باید به شکار آنها میرفتند.
ایرانیها اما باید هنرمند بار میآمدند و هر روز با خلاقیت خود روشهای جدیدی برای زیستنشان فراهم میکردند.اگر به لیست تولیدکنندگان نگاهی بیندازیم یا حال و هوای مستندسازان را ببینیم، متوجه محدودیتها سختیها و مشکلاتشان میشویم و البته خلاقیت و هنر و نبوغشان! آنها در واقع قرار در بیقراری را انتخاب کردند و به حوزه مستندسازی وارد شدند.
صحبتهای محسن اسلامزاده که دو هفتهای است درگیر مستندسازی بلوای اخیر در زاهدان است و گریههای مسعود زارعیان برای رنجی که خانوادهاش از دوریاش کشیدهاند در اختتامیه، مؤید این نکته نیز هست. مستندسازی قراری میخواهد در بیقراری که درک این موضوع برای مسئولان لازم است.
چند دهه است که مسئولان با دسترسی به منابع نفتی، به منابع دیگری که قبلا در زندگی ایرانیان نقش حیاتی داشته است بیتوجهی میکنند. در حوزه فرهنگ نیز همینطور است. مسئولان دچار اشتباهات محاسباتی میشوند.
فکر میکنند که فرهنگ و هنر را میتوان با بخشنامه و دستور و راهاندازی قرارگاههای مختلف پیش ببرند. جالب است که این موضوع در اختتامیه مهمترین جشنواره مستند گفته میشود و احدی به آن اعتراض نمیکند و راحت از کنارش رد میشوند.
مستندسازانی که جانشان را کف دستشان گذاشتهاند و با منابع و امکانات محدود فیلمی خوشساخت با موضوعاتی حساس تهیهکردهاند و این نه به خاطر این است که راه دیگری ندارند، بلکه آنها این راه را انتخاب کردند که مخصوص ایرانیان است.
وزیر ارشاد در اختتامیه شانزدهمین جشنواره حقیقت گفت: برای شهرستانهای محروم و استانهایی که به لحاظ امکانات دچار ضعف هستند، قرارگاه محرومیتزدایی از هنر دایر شده است. در مرحله اول ۳۸ هزار و در مرحله دوم بیش از ۶۰ هزار نفر در کشور آموزش دیده و توانستند پروانه مهارت کسب کنند و به کار فرهنگی مشغول شوند.
البته که دغدغه وزیر ارشاد درباره تمرکززدایی بسیار مهم و بجاست؛ اما آیا این موضوع نباید از مسیر طبیعی و منطقی خود عبور کند؟ آیا میتوان با اعمال قدرت و بهوسیله پول نفت قرارگاه فرهنگی زد؟ در اقتصاد هم نمیتوان این کار را انجام داد.
چه برسد به فرهنگ که بیشتر، ساحتی درونی است و با انگیزه افراد ارتباط مستقیم دارد. آیا اصلا امکان دارد هنر در این شرایط ظهور کند و هنرمند شکوفا گردد؟به نظر میرسد واژه «قرارگاه» در فرهنگ کارکرد مناسبی ندارد. قرارگاه یک اصطلاح نظامی است که اگر هم در فرهنگ استفاده میشود، به جهت جدیت کار و اراده قوی برای حل مشکلات است.
به موضوعات فرهنگی مثل مسائل نظامی و مهندسی نمیتوان نگاه کرد. چراکه در مسائل نظامی و مهندسی ضرورتهایی وجود دارد که ما را مجبور به فعالیتهای دفعی و هیجانی میکند. در صورتی که فرهنگ موضوعی زمانبر است.
جشنواره شانزدهم و تناقضهای خندهدارش حواسم را از دوستانم پرت کرده بود. شاید بهتر است به همان بیقراران بپیوندم تا در دام سفره نفت نیفتادم؛ سفرهای که مستندسازان زیادی را پای خود نشاند و هنر را از آنها گرفت. باید بروم و مثل همیشه کنار دوستان بیقرارم بمانم.