به گزارش اصفهان زیبا؛ در شهریور 1365، نبردی دریایی بین ایران و عراق رخ داد. این عملیات کربلای3 نام گرفت. با اجرای این عملیات محدود، فصلی جدید در تاریخ جنگ تحمیلی باز و عنصر تازهای وارد معامله و موازنه موجود شد که بعدها در جنگهای محدود میان ایران و آمریکا در خلیجفارس، اهمیت حیاتی خود را نشان داد. این عنصر حضور عملیاتی سپاه در میدان دریایی جنگ تحمیلی بود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از شش سال حضور مداوم و رو به رشد در جنگهای زمینی بین ایران و عراق و پس از دوسالونیم تجربه عملیاتهای آبیخاکی، جنگ دریایی را تجربه کرد، جنگی که به ناچار ویژگیهای خاص خود را داشت؛ ازجمله اینکه نظیر عملیات زمینی در شرایط نبود کمترین امکانات ضروری، بر ابداع و ابتکار متکی بود و تنها ایمان، بصیرت، اراده جهاد، جسارت و شهادتطلبی نیروهای عملکننده، میتوانست اجرای آن را عملی و محقق سازد؛علاوهبراین، توانایی و تجربه جنگ در مشکلترین موقعیتها، یعنی اجرای عملیات در دریا را نیز باید در نظر داشت.
نیروی زمینی سپاه راه طولانی و دشواری را درزمینه تجربه جنگ و توانمندشدن در نبرد پیموده بود. نیروی دریایی تازهتولدیافته سپاه که عهدهدار اجرای این عملیات بود، نوپاتر از آن بود که بتواند چنین انتظاری را برآورده سازد. سابقه شکلگیری این نیرو را میتوان سال 1362 دانست؛ هنگامی که سپاه، اجرای اولین عملیات آبیخاکی خود را در هورالهویزه آغاز کرد. در اسفند 1362 سپاه منطقهای متفاوت با مناطق عملیاتی سالهای گذشته جنگ را برای اجرای عملیات انتخاب کرد. اگرچه این انتخاب به نوعی دشمن را غافلگیر کرد؛ اما به امکانات و تجهیزاتی متفاوت با امکانات و تجهیزات رزم زمینی نیاز داشت؛ به این ترتیب، ضرورت تشکیل سازمانی با عنوان یگان دریایی سپاه آشکار شد. عملیات بدر به معنای توسعه و تداوم حیات تدریجی این یگان بود. با صدور فرمان امام خمینی(ره) در شهریور 1364 مبنی بر تشکیل نیروهای زمینی، دریایی و هوایی سپاه، آینده دیگری برای این سازمان رقم خورد و سرمایهگذاری گسترده در این زمینه ضرورت یافت؛ بدین ترتیب نیروی دریایی سپاه متولد شد.
در عملیات والفجر8، قرارگاه حضرت نوح (ع) به عنوان قرارگاه مقدم نیروی دریایی سپاه در طراحی مانور عملیات سهم چشمگیری داشت. اگرچه تا آن زمان نیروی دریایی سپاه در مقایسه با نیروی زمینی هنوز تواناییهای لازم را بهدست نیاورده بود، پیشرفت آن با توجه به نوپایی و زمان اندک شکلگیری تحسینبرانگیز بود و امیدهای فراوانی درباره پیدایش یک نیروی پرقدرت دریایی ایجاد کرد.
نیروی دریایی سپاه علاوه بر مأموریت واگذار شده در فاو، مأموریت یافت همزمان به دو اسکله البکرو الامیه عراق نیز تک بزند؛ اما دو ناوتیپ تازه تأسیس این نیرو، هنوز از توانایی عملیاتی کافی برای اجرای چنین مأموریتی برخوردار نبودند و به این علت و نیز علل دیگر، این تلاش به ثمر نرسید و دشمن همچنان با اتکا به این دو اسکله به سهولت در شمال و خلیجفارس تردد میکرد.
باتوجه به آنچه ذکر شد، هنگامی که در اردیبهشت 1365 بار دیگر اجرای عملیات در اسکلههای مذکور، در دستورکار سپاه قرار گرفت، لشکر 14 امامحسین(ع) که از یگانهای مانوری و پرقدرت سپاه محسوب میشد و در عملیاتهای خیبر، بدر و والفجر8 اجرای عملیات آبیخاکی را تجربه کرده بود و میتوانست آموزشهای ویژه این عملیات دریایی را بهخوبی فرابگیرد، به نیروی دریایی سپاه مأمور شد تا با اجرای این عملیات، راه حضور قدرتمندانه سپاه را در آبهای منطقه هموار کند.
مأموریت اصلی لشکر امامحسین(ع) در این عملیات، تصرف و انهدام اسکلههای البکر و الامیه بود. علاوه بر اجرای این مأموریت، دستیابی به اهدافی همچون تکمیل عملیات والفجر8 با منهدمکردن مهمترین پایگاههای دریایی دشمن، کوتاه کردن دست عراق از شمال خلیجفارس، امنکردن محدوده دریایی برای کشتیرانی و اجرای یک عملیات دریایی برای نشاندادن حضور مقتدرانه نیروی دریایی سپاه پاسداران در خلیجفارس نیز از اهداف مدنظر این عملیات عنوان شده است.
تیپ تکاور دریایی لشکر 14 امامحسین(ع) در این عملیات در یک محور و با فرماندهی حسین رضایی اردستانی وارد عمل میشود و این عملیات را در سه مرحله عبور، صعود از اسکله و تصرف و پاکسازی انجام میدهد. مرحله عبور به عنوان اساسیترین و حیاتیترین مرحله طرح بهشمار میرفت؛ به همین علت مسئولان لشکر به طرحریزی برای حرکت نیروها توجه خاصی داشتند و اجرای مراحل بعد بیتردید به موفقیت در مرحله عبور بستگی داشت. دومین مرحله عملیات، چگونگی بالارفتن از اسکله الامیه بود و نیروها میبایست به طور کامل درباره آن توجیه میشدند.
برای اجرای این مرحله در نظر گرفتن سه نکته اهمیت داشت: نکته اول، درنظرگرفتن ارتفاع اسکله از سطح آب با توجه به جزر و مد بود. وقتی ارتفاع اسکله الامیه از سطح آب به پنج متر میرسید، مطلوبترین زمان برای غواصان بهمنظور صعود از اسکله و نفوذ آن بهشمار میرفت. نکته دوم، جهتیابی درست و حرکت بهسمت پایههایی از اسکله بود که نردبان داشتند، نردبانهایی که دشمن برای تردد نیروهای خود، ساخته بود. سومین نکته، پاکسازی موانع بود؛ زیرا دشمن برای جلوگیری از نفوذ احتمالی رزمندگان در لبههای بیرونی نردبانها، سیمهای خاردار نصب کرده بود.
محمدعلی شفیعی، معاون گردان غواصی حضرت یونس (ع) از لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضورش در کربلای ۳ و اولین عملیات دریایی سپاه در جنگ تحمیلی را اینطور روایت کرده است: «بعد از شناسایی کامل آب و زمان، در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ باید طوری رهامیشدیم که تا قبل از اذان صبح که حدود ساعت 10: 4 دقیقه بود، خودمان را برسانیم روی اسکله. یعنی در تاریکی کامل خودمان را به اسکله نزدیک کنیم. نقطه رهایی چیزی حدود ۳-۴ کیلومتر فاصله از سکوی الامیه تا اسکلهالامیه بود که ما متأسفانه در تاریخ ۱۰ شهریور که قرار بود عملیات کنیم، نتوانستیم آن سکو را پیدا کنیم؛ چون هوا خراب بود، شرجی بود، جزرومد و موج آب زیاد بود؛ حتی با راداری که روی قایق آقای فدوی بود، نتوانستیم نقطه را پیدا کنیم. غواصهای ما هنوز از نقطه رهایی حرکت نکرده بودند که فرماندهان تصمیم به لغو عملیات در آن شب گرفتند.
فردا شب، یعنی در تاریخ ۱۱ شهریور دو گروهان غواص را سوار دوسه شناور بههمچسبیده کردیم تا رادار رازیت دشمن آنها را نشان ندهد. بهصورت آهسته خودشان را رساندند به سکوی الامیه که نقطه رهایی ما بود؛ بعد وارد آب شدند. دو گروهان و بهصورت موازی کنار هم میرفتند تا خودشان را برسانند به اسکله الامیه. یعنی بچهها باید چهارپنج کیلومتر همراه جزر پا بزنند. البته اینکه بگوییم مستقیم خودشان را برسانند به اسکله، نه. نقطهای انتخاب شده بود که آب ما را ببرد به سمت اسکله؛ ولی فعالیت بچهها هم لازم بود. بچهها این سهچهارکیلومتر را که بهصورت اسکوبار روی آب شناور بودند، باید پا میزدند تا خودشان را برسانند به اسکله الامیه.
قبل عملیات جدای از گردان یونس، واحدهای متفاوتی از لشکر آماده شدند؛ خصوصا ادوات ما، پدافند هوایی ما و مهندسی ما. مهندسی از ابتدا برای زدن سنگرها و جادهها به نهر قاسمیه و یگانهای دیگر مثل ادوات برای استقرار وسایلی که میتوانستند روی قایقهای تندرو سوار کنند، مثلا مینیکاتیوشا بود. بعد خمپاره بود یا توپهای ۲۳ میلیمتری که آمدیم روی قایقها سوار کردیم تا بتوانیم از آن روی دریا استفاده کنیم. یک تانک هم روی دوبه گذاشتیم که اگر خودمان را رساندیم به آن نقطه، بتوانیم ناوچههای دشمن را با تانک بزنیم و از دور بتوانیم شلیک کنیم. ادوات دیگر را هم آماده کردیم؛ یعنی کل لشکر بسیج شد برای عملیات کربلای۳. فقط گردان یونس(ع) نبود؛ کل لشکر نیروی دریایی ما باید قایقهایش را آماده میکرد. جدای از قایقها، قایقهای تندروی عاشورا و کوثر هم بود که بهتازگی به لشکر واگذار شده بود.
از لحاظ نظامی خیلی در دنیا معنی نداشت با این شیوه بتوانی خودت را به یک اسکله روی آب برسانی؛ یعنی با غواصی خودت را برسانی، اسکله را پاکسازی کنی، بگیری و سر پُلی درست کنی که بقیه قایقهای تندرو بتوانند خودشان را برسانند به اسکله. ما تقریبا یک چیزی حدود دوسهساعت پیشبینی کرده بودیم که متأسفانه آن شب در طول مسیر بیسیمهای ما و ارتباطمان با گروهانها قطع شد؛ بهخاطر اینکه بیسیمهایمان را واترپروف کرده و آنها را داخل یک تیوپی گذاشته بودیم. خب موج آب، هوا و اینها مؤثر بود که ارتباط ما با دو گروهان کاملا قطع شود. این باعث شد یک لحظه برادرمان آقامحسن تصمیم بگیرد که بچههای سواره شناور را بیاورند عقب و بروند بچههای غواص را از روی آب جمع کنند؛ یعنی اینقدر مبرهن بود برایشان که بچههای ما به اسکله نمیرسند.
این تصمیم یک لحظه گرفته شد. بعد از چند دقیقه با صدای انفجار و صدای شلیک، بچههای استراقسمع ما که بیسیمهای عراق را شنود میکردند، به ما اطلاع دادند غواصهای ما رفتند روی اسکله! البته این درحالی بود که گروهان آقای حجازی از اسکله دور شد؛ یعنی جزر بردشان پایینتر از اسکله و فردا صبح که آب مد شده بود، برگشتند. به هرصورت یک گروهان ما توانست برود روی اسکله؛ همان گروهانی که فرماندهاش آقای مظاهری بود. وقتی من از آقای مظاهری سؤال کردم، برایم تعریف کرد سه تا از بچههای ما ابتدا میروند بالا. بچهها همینکه میروند بالا، عراقی که قد و هیکل درشتی داشته، وقتی نگاهش به آنها میخورد، از پشت غش میکند و میافتد. عراقی دوم که میخواهد بچهها را بزند، زودتر با تیر خلاص نیروهای ما از بین میرود. از آنجا درگیری شروع میشود؛ یعنی بچههای ما رفتند بالا و سر پُل را گرفتند و بقیه بچههای غواص ما رفتند بالای اسکله. ما ابتدا دو شهید بیشتر ندادیم. شهید تنها و شهید قاسمی. بیشترین شهدای ما وقتی بودند که از اسکله داشتیم بچهها را به سمت عقب میبردیم.وقتی بچههای ما رفتند روی اسکله و به راحتی آنجا را پاکسازی کردند، تقریبا وقت اذان صبح بود… .»