میرزا سلیمانخان رکنالملک شیرازی، فرزند میرزا محمدکاظم، منشیباشی ظلالسلطان در فارس و اصفهان، نایبالحکومه اصفهان، ادیب، خوشنویس و سراینده محبوب مردم اصفهان بود.
او در سال 1255 قمری (1217 شمسی) در شیراز متولد شد و اکثر علوم مرسوم آن زمان از جمله علوم و فنون ادبی فارسی و عربی را فراگرفت. او بهتدریج به فضل و شایستگی شناخته شد و در سال 1277 قمری در حدود 23 سالگی، به عنوان کارگزار ایران در جزیره بحرین و مناطقی از بوشهر و اطراف منصوب شد که حدود دو سال به درازا کشید.
سلیمانمیرزا در سال 1281 قمری به سمت منشیباشی و رئیس دفتر ایالتی ظلالسلطان که حاکم فارس بود، گماشته شد. ظلالسلطان در سال 1291 قمری به حکومت اصفهان منصوب شد و سلیمانمیرزا را بهخاطر چندین سال دقت و کیاست، به عنوان منشیباشی به اصفهان آورد.
کفایت روزافزون سلیمانمیرزا باعث شد که در سال 1304 قمری با کسب لقب «رکن الملک»، نایبالحکومه اصفهان شود و تا سال 1325 قمری، یعنی تا پایان حکومت ظلالسلطان در اصفهان به مدت 34 سال، در این سمت به خدمتگزاری پرداخت.
او را میتوان «امیرکبیر اصفهان» نامید. با این تفاوت که امیرکبیر نتوانست جان سالم به در ببرد؛ اما رکنالملک هنر ملازمت با حاکم در عین خدمتگزاری را خوب میشناخت.
ارکان شخصیتی رکنالملک را باید حُسن سیاستمداری و مدیریت، ایمان و اعتقاد راسخ دینی و همراهی با روحانیت و نیز ذوق و علاقه او به شعر و ادب دانست. اما پیش از بررسی ابعاد شخصیتی او، لازم است شرایط زمانه او در دوره حکومت عجیبغریب ظلالسلطان را بشناسیم.
چرا که ارزش عملکرد اشخاص با توجه به میزان سختی و پیچیدگی شرایط رخ مینماید. چه بسا یک عمل واحد، در دو بستر متفاوت، معنا و ارزش متفاوتی مییابد.
تاریکی عمیق سایه ظلالسلطان بر اصفهان
اصفهانی که غارت سپاهیان مسعود غزنوی، قتلعام تیمور گورکانی و محاصره شهر به دست افغانها را به عنوان بلایای غیرمنتظره و خارجی از سر گذراند و زخمهای آن دوران را با گذشت زمان ترمیم کرد، از دوره سلطنت 34 ساله مسعودمیرزا حیرتزده شد و تا اصفهان باقی است رنج آثار خشونت او را با خود به یادگار دارد.
شاهزاده مسعود میرزا معروف به ظلالسلطان، فرزند ناصرالدینشاه قاجار، در سال 1266 قمری متولد شد. مادرش از نسل قاجار نبود و نطفه شرارت او در رحم همین مادر بسته شد. چراکه طبق رسم شاهان قاجار، ولایتعهدی مختص فرزندانی است که از پدر و مادری قاجاری باشند و مسعودمیرزا تمام عمر خود را به تلاشی مذبوحانه برای تغییر این تقدیر و سودای پادشاهی گذراند.
اما به غیر از پادشاهی، او به هر منصب دیگری میتوانست برسد که با وجود حرص و طمع زائدالوصف او برای سلطنت، کار سختی نبود. قلمرو وسیع حکمرانی، نفرات نظامی پرشمار و تبدیلشدن به ثروتمندترین فرد ایران، حتی ثروتمندتر از شاهان همعصرش یعنی پدرش ناصرالدین، برادرش مظفرالدین و برادرزادهاش محمدعلیشاه، حاصل تلاشهای ظالمانه او بود.
بهنحوی که شخص ناصرالدینشاه نیز از طغیان او بر خود بیمناک بود و حتی در یکی از ملاقاتها قصد کشتن پسر را میکند که یکی از حاضران دربار به نام حکیمالملک، دست شاه را میگیرد، جان مسعودمیرزا را حفظ کرده و جان اصفهان را میستاند.
ظلالسلطان برای تثبیت و اظهار قدرت، از هیچ امری در راستای تجاوز به حقوق و اموال مردم، تخریب شاهکارهای معماری اصفهان، بیعفتی و عیاشی، کشتن مخالفان و آسیب به حیاتوحش به سبب تحوش او در شکار که منجر به انقراض چندگونه جانوری نادر شد، فروگذار نکرد.
تعدادی از وزرا خود و رجال تأثیرگذار و متمول همچون میرزاحسنسراجالملک، میرزاحبیباللهخانمشیرالملک و رحیمخاننایبالحکومه را به طمع تصاحب اموالشان به قتل رساند.
با تکیه به خوشخدمتی کارگزاران دونپایه و جاسوسان فرومایه، غصب و غارت اشیای قیمتی، کتابهای خطی نفیس و حتی پولهای نقد مردم و بزرگان را عادت خود ساخته بود.
بنا بر گزارشات داخلی و خارجی متعدد، بسیاری از کاخهای عالی و شاهکارهای اصفهان که موجب حیرت جهانیان بود، در سالهای آخر سلطنت ظلالسلطان نابود شده است.
سالهایی که قرین به پادشاهی رسیدن برادرش مظفرالدینشاه و پایانی بر آرزوی قدیمی مسعودمیرزا برای پادشاهی بود و در حکم فوران دیوانهوار آتشفشان نیمهفعالی بود که گرچه سالها با گدازههای گاهگاهش داغ بر تن شهر میگذاشت، اما اکنون دلیلی برای خاموشی نمییافت و یکپارچه به جان شهر تاخت.
جالب آنکه ضمن تخریب بناهایی که شاهد شکوه و عظمت گذشته ایران بود، با فروختن مصالح و اقلام زینتی آنها به خارجیها، نگذاشت زحماتش از خدمت به جیب خودخواهیاش بینصیب باشد.
باغها و عمارات سعادتآباد، گلدسته، باغقوشخانه، جهاننما، هفتدست، باغزرشک، نمکدان، آیینهخانه و هزارجریب، تنها بخشی از آثار تخریبشده توسط ظلالسطان بود. اگر مخالفت شدید علما و روحانیت شهر همچون حاجآقا نورالله نجفی و عامه مردم نبود، اکنون از چهلستون و پلهای تاریخی و میدان نقشجهان نیز خبری نبود.
در سال 1325 قمری، پس از پیروزی انقلاب مشروطه و همزمان با صدور فرمان تخریب چهلستون از ظلالسطان، این حاجآقا نورالله نجفی بود که در برابر این ظالم کلهشق ایستاد و در نهایت باعث شد تا انتخابات در اصفهان انجام گیرد و قشون ملی از نیروهای ملی با نام «فداییان» را تشکیل داد.
مردم در چهلستون تحصن کردند و قشون ملی با آراستن صف نظامی، جلوی حاج آقا نورالله نجفی تا میدان شاه رژه رفتند و در نهایت این تلاشها منجر به کناررفتن ظلالسطان و تابیدن آفتاب حیاتبخش بیداری بر اصفهان شد.
اکنون میتوان نگاه واقعیتری داشت که امکان خدمت به مردم برای میرزا سلیمانخان رکنالملک بهعنوان نایبالحکومه حاکمی مانند ظلالسلطان تا چه حد است و رکنالملک این مهم را با اتکا به کدام نیروی پنهان محقق کرد.
قطعاً رکنالملک از آن دسته نبود که همراه ظلمهای ظلالسلطان شود. همچنین از آن دسته نبود که میدان را خالی کند و با ناامیدی به راه گوشه عزلت و توشه عاقبت رهسپار شود. بلکه ایمان و اعتقاد راسخ و پشتیبانی و همراهی با روحانیت و مردم، دو بال پرواز روییده بر تن عقلانیت، برای رهایی از دام ظلالسلطان است که مؤمن در هیچ چارچوبی نمیگنجد.
گفتوگوی صفاخانه اصفهان
رکنالملک اعتقاد عمیق خود به دین مبین و پیامبر عظیم (ص) را به نیکی اثبات کرد؛ در دهه نخست قرن بیستم، زمانی که میسیونرهای (مبلغان دینی) مسیحی انگلیسی، تحت سازماندهی بریتانیا وارد ایران و از جمله اصفهان شدند، با شروع تبلیغات و چاپ کتابهای ضداسلامی توسط دکتر تیزدال، کشیش برجسته انگلیسی، اختلافات بین مسیحیان شهروند ایران و مسلمانان بالا گرفت.
رکنالملک با همکاری حاجآقا نوراللهنجفی، از این تهدید، یک فرصت ایدئال ساخت و بهجای برخورد قهری و سلبی، سبک گفتوگو با استدلال عقلی و به دور از تعصبات را پایهریزی کرد.
در سال 1320 قمری، رکنالملک علمای اصفهان از جمله حاجآقانوراللهنجفی و تجار شهر را به منزل خود فراخواند و چنین گفت: «خداوند کریم را شکر بیحصر و حمد بیحد بهجای آورم که نعمت دین مبین اسلام را به ما عطا فرموده و ما را از گروندگان احمد محمود نمود و بر ما واجب است که این نعمت بزرگ را گرامی داریم و بهمقتضای لطایف مقرره آن عمل نماییم و به فکر آن باشیم که این کلمه جامعه را وسعت دهیم و در استحکام عقاید عوام و ضعفا بکوشیم. البته این تکلیف در هرزمانی به اسبابی دیگر و لوازم و شرایطی آخر است؛ در اوایل اسلام، دشمنان حضرت خیرالانام به قلعوقمع با شمشیر و نیزه کمر بسته بودند و مسلمانان از مال و جان گذشته و آنان را دفع میکردند. اما این زمان اهالی دوَل یوروپ، جنگ ملتی را به کنار نهادند و با زبان و قلم پیشآمدند. چو خصم قصد تو کرد از برای دفع ضرر به جِد و جهد بکوش آر به عقل مشهوری. پس بر پیشوایان عظام اسلام یعنی علمای اعلام نیز حسب تکلیف اسلامی حتم است که جواب مبارزطلبان را داده، خود مبارز بطلبند. بشتاب که وقت کار درمیگذرد.»
سپس حاجآقا نورالله در تکمیل کلام رکنالملک سخن میراند و ادارهای به نام «دعوتخانه اسلامی» در محله مسیحینشین جلفای اصفهان و مکانی بهنام «صفاخانه» تشکیل میشود.
در جلسات این مرکز، نماینده مسیحیان و مسلمانان به گفتوگو میپرداختند و این مناظرات، مکتوب و در ماهنامه «الاسلام» منتشر میشد. هدایت مناظرات صفاخانه به «محمدعلی حسنی» مشهور به «داعیالاسلام» سپرده میشود.
داعیالاسلام، دانشآموخته فلسفه در مکتب آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی و فقه در مکتب آقامحمدتقینجفی در اصفهان بود. او علاوه بر تسلط کامل به زبان فارسی، با زبانهای انگلیسی، عربی، عبری و اردو هم آشنایی داشت.
داعیالاسلام در جلسات شعر و ادب که توسط رکنالملک برگزار میشد، یکی از ارکان تأثیرگذار بود و به همین واسطه، رکنالملک او را برای طلایهداری جلسات صفاخانه برمیگزیند و به حاجآقانورالله معرفی میکند.
تنها همین خدمت ارزنده رکنالملک که با همراهی روحانیت و به پشتوانه پیوند درونی او با مکتب اسلام است، نشاندهنده وسعت و علوّ همت و فکر اوست که در آن وانفسای تخریب علم و هنر و فرهنگ، روشنفکری حقیقی را پایهریزی میکند.
تأسیس شرکت اسلامیه، نخستین کمپانی ایرانی
از دیگر اقدامات اساسی مرحوم رکنالملک، تأسیس شرکتی است با حضور جمع زیادی از بازرگانان و اعیان و علما به قصد ترویج تجارت و ارتقای کیفیت محصولات در صنایع داخلی.
پس از تأسیس شرکت اسلامیه در سال 1316 قمری که اولین کمپانی تأسیسشده بهدست ایرانیان بود، جوش و خروشی در سراسر ایران و از جمله تهران به پا شد و بزرگان ابراز امیدواری کردند که با بیداری رجال مملکت، این قبیل کارهای اجتماعی رونق گیرد.
روزنامه اطلاع (شماره 481) که روزنامه رسمی دولتی بود، مینویسد: «از روز انتشار نظامنامه و اعلان شرکت اسلامیه اصفهان تاکنون، اعیان و تجار دارالخلافه طهران تقریبا صدهزارتومان جهت این شرکت حاضر کردهاند. امید است این شرکت اساس و مقدمه اولین ترقیات ایران باشد.»
از برکات شرکت اسلامیه، تأسیس کارخانه وطن بهعنوان اولین کارخانه اصفهان توسط حاجمحمدحسینکازرونی، مدیر شرکت اسلامیه بود. سپس تجار و سرمایهداران اصفهانی اقدام به واردکردن دستگاههای کارخانجات دیگر کردند. بدین ترتیب رکنالملک را باید بانی و مؤسس صنعتیشدن ایران و اصفهان دانست و ازین جهت حق بزرگی به گردن این مملکت دارد.
دیگر خدمات فرهنگی، اجتماعی و عمرانی رکنالملک
رکنالملک اقدامات اجتماعی ارزشمندی داشت که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: 1.حضور شخصی در محکمهها و دیوانخانه برای رسیدگی به شکایات، تا پنج ساعت از شب رفته. 2.قاطعیت در تعویض داروغه بیکفایت اصفهان و تعقیب شخصی دزدان و مجازات آنها؛ 3.ترمیم و تسهیل وسایل حملونقل عمومی. 4.التزامگرفتن از الواط و اوباش برای تعطیلی خانههای فساد و قمار در ایام ماه رمضان؛ 5.گردش و نظارت شبانه در کوچه و بازارها.
همچنین مهمترین خدمات فرهنگی و عمرانی او از این قرار است: 1.رکنالملک در نزدیکی خانه خود، چاپخانه سنگی جامعی احداث کرد که بهطور متعدد «قرآن»، «زادالمعاد»، «صحیفه سجادیه»، «جامع عباسی» و دیوانهای شاعرانی مانند دهقان سامانی، مصطفی قلیخان سینا و خرم را به چاپ رساند و بهرایگان میان مردم بذل میکرد.
2.در جوار تختفولاد مسجدی مشتمل بر دو صحن کوچک و بزرگ ساخت که در صحن کوچک مسجد مدرسه علمیه دارای حجرهها و آبانبار و متعلقات دائر شد و به مسجد و مدرسه رکنالملک شناخته میشود.
3. ساخت عمارت چهارطاقی روی قبر آقا محمد بیدآبادی، تعمیرات صحن حضرات عسکرییّن (ع)، مرمت تکیه میر، ساخت کاروانسرا، تعمیر مساجد ازجمله مسجد سرخی در کوچه تلفنخانه فعلی، از دیگر اقدامات اوست.
تاریخ بشریت کسی را نمیتوان سراغ گرفت. اما پس از غصب جایگاه علی (ع) در ماجرای ثقیفه که منشأ انحراف ظلم در دین و جامعه نبوی بود، کنشهای سیاسی و اجتماعی امام متقین بسیار جای تأمل دارد.
ورود جاثلیق (عنوان اسقفهای اعظم مسیحیان) به همراه صد نفر از همکیشانش به مدینه و فعالیتهای تبلیغی، ابوبکر و بزرگان حکومتی را از پاسخگویی به شبهات اعتقادی ایشان ناتوان ساخت و این علی (ع) بود که در اینگونه موارد، سردمدار مناظرات اعتقادی بود.
چنان که امامان بعدی نیز همواره فعالان اصلی سنگر اعتقادی اسلام بودند. سنتی که به جرئت میتوان گفت رکنالملک آن را سرمشق ماجرای صفاخانه قرار داد.
همچنین طی جنگهای خلفا با دشمنان خارجی و فتنهها و غائلههای داخلی، از جمله فتنه مرتدین، جنگ با سپاه روم، جنگ با سپاه یزدگرد و فتح بیتالمقدس، این علی (ع) بود که با نظرات و مواضع خود کیان دین نبوی را (هرچند در حکومتی غاصب) حفظ کرد. تا آنجا که خلیفه دوم گفت: «اگر علی نبود، عمر هلاک میشد.»
از همین نوع است حضور بااکراه ولی مثمرثمر و فعالانه اولیای الهی مانند حضرت علیبنموسیالرضا (ع) و یوسف پیامبر (ع) در دستگاه حاکمان جور همچون مأمون عباسی و فرعون مصر.
همچنین حضور دانشمند و فیلسوف بزرگ شیعه، خواجه نصیرالدین طوسی در دستگاه مغولی که برای تشیع و حتی بشریت منشأ خیرهای فراوان شد، از دیگر نمونههاست.
لازمه چنین حضور و فعالیتی را نیز در کلام خود ایشان باید جست: «آلَةُ الرِّیاسَةِ، سَعَةُ الصَّدْرِ» اگر سعه صدر و گشودگی در تحمل سختیها در اعماق جان کسی رسوخ نکردهباشد، او را بهرهای از ریاست و اثرگذاری نخواهدبود «بَعِیدٌ هَمُّهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ».
چنین کسی با همتی بلند، وقتش همواره مشغول فعالیت است. از دوگانه پیوستن به ظلم ظالم یا عزلتنشینی و کنارهگیری از صحنه خدمتگزاری به خلق خدا، رها خواهدبود؛ خود رکنالملک میگوید:
نگین جم چو در انگشت اهرمن بینی/ بساط عیش بهباد افکن و سلیمان باش
به جهل و عقل گرفتار کافری تا چند/ ز پیر عشق هدایت طلب مسلمان باش
سعه صدر نیز میوه هر درختی نخواهدبود: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْینِهِمْ». از نشانههای مؤمنان آن است که خداوند خالق، در جانشان بزرگ و بلندمرتبه است.
جان انسان وسیع و عظیم نیست؛ مگر آن مقدار که عظمت خالق در اعماق آن تثبیت شده است. طبیعتا مخلوقات مادون، چه فرعون باشد و چه ظلالسلطان، در نظر چنین شخصی، کوچکتر از آن است که او را از وظایف انسانی خود بازدارد.
بله! رکنالمک در چنین پایگاهی مستقر بود و رهرو چنین مکتبی بود که میتوانست چنین جانانه مقاومت کند و ضمن ملازمت با ظلالسلطان و درامانماندن از آتش خشم او، ضربهگیر ضربات مهلک مسعودمیرزا باشد و به توفیق ترمیم و ارتقای همهجانبه شهر نیز نائل شود.
در این میانه، آنچه اسباب خلوت او با معشوق و همدم تنهایی و مرهم زخمهای او بود، شعر و ادب بود. او ذوق شعر ممتازی داشت و در سرودههایش «خَلَف» تخلص میکرد.
او با برپایی انجمنهای شعر، از ادیبان عصر خود حمایت میکرد و خودش هم شعرهای خوب میسرود. دیوان رکنالملک مشتمل بر قریب پنجاه هزار بیت از غزل و قصیده و قطعه و مثنوی است.
از جمله آن است این حدیث نفس متواضعانه که مصداق بارز است: «نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ؛ نفس مؤمن از صخره سختتر است و در عین حال، خود را از بردگان کمتر میگیرد.»
افسوس و آه و درد که بگذشت روزگار / در غفلت و گناه به پایان رسید کار
از دور روزگارم قلبی است غرق خون / وز جرم بیشمارم چشمی است اشکبار
از زحمت تملق حالم ببین تباه / وز صدمت تعلق جسمم نگر نزار
زین عمر و زین بطالت و زین علم و زین عمل / باید به حال خویش بگرییم زار زار
ماییم و دست و دامن ثقلین در دو کون / جز با کتاب و عترت ما را به کس چکار
میرزا سلیمانخان رکنالملک، در سال 1331 قمری، در اصفهان وفات یافت. مدفن او و همسرش در مسجد رکنالملک، با ضریح کوچک و کاشیکاری از برگردان اولین عکس خود او مزین شده است.