در سال های گذشته مسائل مختلفی درباره گذر چهارباغ عباسی مطرح شده است. برای فهم مسئله، پیش از هرچیز باید به این نکته توجه داشت که چهارباغ دارای یک یا دو مسئله همتراز نیست. بلکه درگیر مسائل گوناگون در سطوح مختلف است.
پرداختن به مسائل گذر چهارباغ از این حیث دارای اهمیت است که گویی نمونهای از مسائل و مشکلات شهر اصفهان است. چرا که مسائل آن همچون مسائل اصفهان در سطوح مختلف و با تنوع فراوان قابل احصاست.
به هر حال در صورتی که بر اساس مدل لایهای علّی به مسائل چهارباغ نگاه کنیم، با مسائل آشکار متعددی همچون مشکلات زیستمحیطی (آلودگی هوا و فرونشست)، اقتصادی (رکود کسبوکار و تغییر جنس مشاغل)، اجتماعی (امنیت، اعتیاد، فحشا و دستفروشی) و کالبدی (ایمنی، ترافیک و بههمریختگی کالبدی) روبهرو میشویم.
باید به این نکته دقت داشت که بعضی از این مسائل به طور همزمان چند حوزه را درگیر خود کرده است. هم حجم این مسائل زیاد است، هم تنوع زیادی دارد و هم حل آنها مشکل و پیچیده است.
در لایه بعد یعنی لایه علل سیستمی باید به نحوه مواجهه با مسائل چهارباغ توجه کرد. در مواجهه با مسئله چهارباغ هم شاهد نوعی گسست اجتماعی و هم شاهد نوعی واگرایی سیستمی هستیم.
گسست اجتماعی به این معنی که گروههای مختلف میخواهند خود را در چهارباغ نشان دهند یا به نوعی سهم تأثیر خود را در این گذر افزایش دهند و واگرایی به این معنی که دستگاهها و نهادهای مختلف با سوگیریهای متفاوت درباره چهارباغ سیاستگذاری و فعالیت میکنند. حتی در بعضی از نهادها «پرونده چهارباغ» تشکیل شده و در حال فعالشدن است.
شهرداری، اداره ارشاد، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، حوزه علمیه، دستگاههای امنیتی، سازمان تبلیغات، اداره اصناف و… هر یک به نوعی درباره این گذر دغدغه دارند و فعالیت میکنند.
نکتهای که وجود دارد این است که این نهادهای مختلف با یکدیگر در این مسئله همراهی و همسویی ندارند و هر یک کار خود را انجام میدهد. حتی درون شهرداری هم یکپارچگی برای چهارباغ وجود ندارد. در حوزه خدماتی بخشی از چهارباغ در محدوده شهرداری منطقه یک و بخش دیگر در محدوده شهرداری منطقه سه است.
بخشی از فعالیتها هم توسط «مدیریت گذر چهارباغ عباسی» انجام میشود. اگر شهرداری که یکی از نهادهای متولی چهارباغ است، بخواهد فعالیتی درباره این گذر انجام دهد، باید حداقل سه قسمت را با یکدیگر همراه کند.
باید دقت داشت این موضوع باعث میشود فعالیتهایی که در چهارباغ انجام شده و میشود بدون مدافع جدی باشد. مثلا در حال حاضر هیچکس در شهرداری مدافع کیفیت پیادهراهسازی در چهارباغ نیست و مسئولیت آن را قبول نمیکند! در واقع در لایه علل سیستمی نیازمند ایجاد یک همآهنگی در سطوح مختلف جهت مدیریت یکپارچه چهارباغ هستیم.
پیش از این پیشنهادهایی جهت ایجاد یک منطقه ویژه بافت تاریخی اصفهان مطرح شده بود که شاید بتواند به این موضوع کمک کند. در شهرداری اصفهان تجربه منطقه ناژوان نیز وجود دارد که میتواند پس از بررسی معایب و مزایا، در چهارباغ تکرار شود.
به هر حال در شرایط کنونی عملا «مدیریت چهارباغ» به خاطر این واگراییها و همچنین حجم بالای مداخلات از دیگر نهادها، چه از لحاظ خدماتی و چه از لحاظ سیاستگذاری نمیتواند چندان مؤثر باشد.
اما یکی از مسائل مهم چهارباغ، «اختلال هویتی» است. این مسئله را میتوان در مدل لایهای علّی در لایه گفتمان قرار داد. اختلال هویتی یعنی اینکه الان اگر بپرسیم «چهارباغ چیست؟» نمیتوانیم جواب مشخصی بدهیم.
همچنین درباره چهارباغِ مطلوب، هیچ اجماعی وجود ندارد. بعضی اعتقاد دارند چهارباغ مطلوب، چهارباغ صفوی است. برای مثال در این نگاه، احیای طبیعت چهارباغ مثل باغها، جویها و… پررنگ میشود. عدهای دیگر به دنبال چهارباغ پهلوی هستند.
نکته مهم این است که هر یک از این چهارباغ ها، اقتضای خودش را دارد و نمیتواند بدون لوازمش شکل بگیرد. مثلا ممکن است عدهای چهارباغ پهلوی را صرفا با گالریهایش توصیف کنند. اما واقعیت این است که چهارباغ پهلوی، کاباره و تماشاخانه هم دارد.
در واقع وقتی صحبت از هویت چهارباغ میکنیم، نمیتوانیم صرفا به هویت آن نزد نخبگان جامعه فکر کنیم؛ بلکه باید به هویت آن نزد همه اقشار جامعه توجه کنیم. چهارباغ پهلوی در لایه نخبگان، گالری دارد اما در لایههای دیگر کاباره هم دارد.
در لایه گفتمان ما باید تکلیف خودمان را با هویت چهارباغ مشخص کنیم و این بدون توجه به شرایط و اقتضائات امروز، امکانپذیر نیست. مثلاً امروز که در چهارباغ با آسیبهای اجتماعی روبهرو هستیم، اگر از چهارباغ پهلوی صحبت کردیم، یک چهارباغ نخبگانی با مجموعهای از گالریها شکل نمیگیرد. بلکه با توجه به شرایط امروز، کابارهها بازتولید خواهد شد.
چون هر رویکردی، نیروی اجتماعی خود را فرا میخواند. بله، من بهعنوان مدیریت شهری از چهارباغ پهلوی به دنبال احیای خانه سپنتا و هتل جهان و… میروم. اما چون کشش جامعه به سمت دیگری است، جامعه به سمت مباحث مبتذل چهارباغ پهلوی حرکت میکند.
این نکته در لایه گفتمان، اهمیت زیادی دارد. همین ماجرا درباره فستفودیهای چهارباغ هم وجود دارد. وقتی شما میخواهید با رویکرد گردشگری عامه مردم وارد چهارباغ شوید، با توجه به شرایط اقتصادی مردم طبیعتاً غذاخوریهای لوکس در چهارباغ به وجود نمیآید بلکه فستفودیها افزایش مییابند. به هر حال اکنون درباره هویت چهارباغ، هیچ اجماعی وجود ندارد و این عدم اجماع باعث تشدید مشکلات در لایههای دیگر میشود.
در این زمینه باید به این نکته هم دقت کرد که وقتی چهارباغ، هویتی از خود نداشته باشد جامعه تلاش میکند آن را تصرف کند. این باعث میشود در ساعتهای مختلف و زمانهای مختلف، گروههای مختلف به دنبال تصاحب چهارباغ باشند.
در اینجا خوب است به نکتهای که کاستلز در کتاب «شبکههای خشم و امید» درباره جنبشهای اجتماعی میگوید اشارهای داشته باشیم. او میگوید درست است که جنبشهای اجتماعی نوین عموماً در بستر شبکههای اجتماعی شکل میگیرند، اما تا زمانی که فضاهای واقعی شهری در اختیار نداشته باشند تبدیل به یک پدیده جدی نمیشوند.
تحلیل او از جریان رسانهای موسوم به بهار عربی این است که وقتی شبکههای اجتماعی توانستند تبدیل به یک جنبش اجتماعی واقعی شوند که یک میدان را تصرف کردند و فضایی واقعی را در اختیار گرفتند، مانند میدان التحریر مصر.
ما در اصفهان به عنوان یک شهر سنتیمدرن، چندان فضای بیهویت و فاقد معنای حسابشده نداریم که بخواهد توسط گروههایی معنادار شود. چهارباغ در هر دوره معنایی غالب داشته است، در دورهای معنای اقتصادی آن با پاساژها تقویت شده بود.
بعداً به خاطر تبدیلشدن به کارگاه ساخت مترو، نقش خود را بهعنوان یک محور ترافیکی مهم از دست داد و بُعد اقتصادی چهارباغ تضعیف شد. در این دوره رخوت، چهارباغ برای دوره جدید آماده شد. در دوره جدید ازلحاظ کالبدی چهارباغ برای پیادهراهشدن آماده شد. اما از زمانی که پیادهراه شد، نتوانسته معنای غالب داشته باشد و چون بُعد نمادین هم دارد، تبدیل به یک فضای بیدفاع شهری و آوردگاه جریانهای مختلف جهت معنادهی به آن شده است.
در واقع پیادهراهشدن نتوانسته معنایی فرهنگی برای چهارباغ خلق کند و این منجر به «فانتزیشدن» چهارباغ شده است. پس میتوان گفت در لایه گفتمان علاوه بر «اختلال هویتی»، «فانتزیشدن» هم یکی از مسائل چهارباغ است.
در فرایند فانتزیشدن، عدهای با ایده زیست شبانه، عدهای با الگوگیری از خیابان استقلال استانبول، عدهای با الهامگیری از شانزه لیزه پاریس و… در چهارباغ شروع به خلق تصاویر میکنند.
«یک فولکس کافه شده»، «یک گلفروشی لوکس» و… اینها همه قابپوسترهایی هستند که تقلیدی از جاهای مختلفاند. در اینجا شاید عدهای میخواهند معنای گردشگری به چهارباغ بدهند. اما مشکل اینجاست که این معنا از دل چهارباغ متولد نشده است.
این را از آنجایی متوجه میشویم که عدهای از کسبه (بهعنوان بخشی از بافت چهارباغ) اساساً این فضا را رها کردهاند و در حال واگذاری یا فروش مغازه هستند. حتی جنس مشاغل به سمت گردشگری (به آن معنا که در آن تصاویر بازتاب پیدا کرده) حرکت نمیکند.
در عوض فستفودیها، خنزرپنزرفروشیها و… غالب میشود. این به علت شکاف بین بافت و معنایی است که میخواهیم به این بافت تحمیل کنیم. در نتیجه، بین عکسهای اینستاگرامی چهارباغ با واقعیت چهارباغ، تفاوت زیادی دیده میشود.
عکسها، رؤیایی است اما در واقعیت چهارباغ این فضای رؤیایی را نمیبینیم. در مجموع در لایه گفتمان باید شرایط امروز، پیشینه هویتی چهارباغ و نگاه به آینده در یک ماتریس قرار بگیرد تا هویت امروز آن کشف شود.
در لایه استعاره و اسطوره که زیرینترین لایه در مدل لایهای علّی است، باید ببینیم چهارباغ چه روایتهایی دارد؟ این روایتها باید کشف شود. اما نکتهای که درباره روایتهای چهارباغ وجود دارد این است که این روایتها چه مقدار جامع هستند؟ کدامیک موجود و کدامیک برساخت هستند؟
«اختلال هویتی» که در لایه قبل وجود دارد، در این لایه میتواند به «اختلال روایت» تبدیل شود. مخصوصاً اینکه در مکانهایی از چهارباغ با کارکردهای مختلف در دورههای تاریخی مختلف روبهرو هستیم. مثلاً شاردن در سفرنامه خود از قهوهخانههای چهارباغ صحبت میکند.
معنای قهوهخانه در زمان صفویه، با قهوهخانه در زمان امروز تفاوتهایی اساسی دارد. این قهوهخانه حداقل هزارمتر مساحت داشته در آن ذکرخانه و زورخانه وجود داشته و هم در آن نقالی و هنرهای نمایشی انجام میشده است.
جالب است که شاردن میگوید: مردم در این قهوهخانه درباره امور سیاست حرف میزنند و نمایندگان حکومت (مثل پاسبانها و…) هم هیچ ترسی از این صحبتها ندارند. جالب است که همان مکان، در دورهای تبدیل به تالار عروسی میشود و بعضی از خوانندگان در آن اجرا میکنند.
یک پلاک در چهارباغ چنین تطوری را در دورهای 400 ساله دارد و این روایتها در این مکان، زنجیرهوار هستند. بنابراین در اینجا باید اجازه دهیم که بافت با ما حرف بزند و نه اینکه ما یک روایت را به بافت، حقنه کنیم.
باید توجه داشت که در کشف و بازنمایی روایتها با هویت چندوجهی روبهرو خواهیم بود و نباید به دنبال یک هویت تخت و تکوجهی باشیم. بههرحال در مرحله کشف باید همه روایتها گردآوری شود؛ اما در مرحله بازنمایی طبیعتاً یک سری از روایتها پررنگ خواهد شد.
در میان استعارههایی که در گفتمان شهر زندگی برای اصفهان به کار برده میشود، هماکنون استعاره «کاشیهای شکسته» بهخوبی میتواند بیانگر وضعیت فعلی چهارباغ باشد.
از طرف دیگر استعاره «زایندگی» میتواند نویدبخش آینده چهارباغ باشد. چرا که این خیابان با همه بالاپایینهایی که داشته توانسته به حیات خود ادامه دهد.
اما آیا این حیات در وضعیت مطلوبی قرار دارد؟ خیر، برای مطلوبیت این حیات باید تلاش کرد. درمجموع استخراج روایتها و کشف هویت چهارباغ از دل این روایتها، یک فرااستنتاج جدی است که باید انجام شود. پسازاین، استعارههای چهارباغ کشف میشود.
در مدل لایهای علّی باید دقت داشت که کار در هر چهارلایه باید همزمان با یکدیگر جلو برود. طبیعتاً هرچه به لایههای پایینتر نزدیک میشویم، کار در مدتزمانی طولانیتر انجام میشود اما از این هم نباید غافل بود که لایهها به همدیگر مرتبط هستند و برای فعالیت در هر لایه باید به لایه زیرین و رویین دقت کرد.
یادداشت نویسنده محترم در مورد چهارباغ عباسی اصفهان را خواندم. بنظر من این که بخواهیم بزور یک هویت به چهارباغ بدهیم کاملا اشتباه است. شاید دلیل زنده ماندن چهارباغ تا الان این بوده که خودش را با خواسته های مردم تطبیق داده بدون اینکه خواسته ایی به ان تحمیل شده باشد. خوب یک 20 سالی چهارباغ عملا از دور خارج شده بود و در حالت کما بود. طبیبعی است که بعد از خارج شدن از وضعیت کما خیلی نمی شود توقع داشت که چهارباغ خیلی سریع دبه روال عادی برگردد. بعد از پیاده رو کردن چهارباغ و با توجه به خشک بودن زاینده رود چهارباغ یک جورایی داشت جای حاشیه رودخانه را پر می کرد که متاسفانه مدیریت جدید شهری ظاهرا با این نقش چهارباغ خیلی ظاهرا موافق نیست و با سک طرح ضربتی تمام ان کافه سیارها و رستورانها جمع شده و اکنون بیشتر جلونگاه قشر مذهبی و ارزشی جامعه است که با چادر زدن و نصب بنرهای پلاستیکی چهره جهارباغ بسیار زشت و خشنی داده است و شاید در این تابستان مردم رغبت کمتری کنند برای رفتن به جهارباغ.