به گزارش اصفهان زیبا؛ در آغاز قرن دوم هجری بر اثر رابطه مسلمانان با دیگر ملتها و نهضت ترجمهای که عباسیان به راه انداخته بودند و نفوذ فرهنگهای بیگانه، جریانهای انحرافی و تمایلهای ملحدانه و نحلههای فکری گوناگون شکل گرفت.
امامصادق(ع) که در این برهه از زمان میزیست، به دنبال رسالت و مسئولیت بزرگی که برعهده داشت، میبایست اندیشه و آیین اسلام را از گزند تمامی انحرافها و تحریفها و دیگر آسیبهای احتمالی در امان میداشت.
یکی از ابزارهای امامصادق(ع) برای صحیح نگهداشتن اندیشه اسلامی از گزند هرگونه تحریف و انحراف، برپایی مجالس گوناگونِ مناظره بود.
مجالسی که امام(ع) بهمنظور ایجاد گفتوگو و مناظره بین صاحبان نحلهها و ملحدان و حتی معاندان و مخالفان خویش تشکیل میداد، نهتنها آنها را بهسوی حق و حقیقت رهنمون میساخت. بلکه آراسته به آمیزهای از اخلاقهای الهی نیز بود که در موارد بسیاری آنها با همین اخلاقهای زیبا به حقانیت دین اسلام و راستی امامصادق(ع) ایمان میآوردند.
«حقجویی»، «رعایت انصاف»، «رعایت احترام و ادب»، «برخورد مدارا و تسامح دینی»، «صداقت»، «بیطرفی و حسننیت» و… نمونهای از اصول اخلاقی امامصادق(ع) در برگزاری مناظرههاست.
دانشمندان اسلامی امام جعفرصادق(ع) را یکی از صبورترین مدرسان دنیای قدیم میدانند و درباره ایشان نوشتهاند: «او در دورهای که تدریس میکرد، نه فقط هر روز درس میداد، بلکه بعد از تمامشدن درس، مخالفان علمی خویش را میپذیرفت و ایرادهای آنان را میشنید و جواب میداد.»
مناظره امام(ع) با مخالف علمی خود
یکی از مخالفان علمی امام(ع)، مرشدی به نام «ابوشاکر» بود که روزی به خدمت حضرت رسید و از ایشان اجازه خواست تا آنچه میخواهد، بپرسد.
امام اجازه داد و او گفت: «آنچه تو درباره خدا میگویی، غیر از افسانه نیست و تو با افسانهسرایی میخواهی مردم را وادار به قبول چیزی بکنی که وجود ندارد و به این دلیل خدا وجود ندارد که ما نمیتوانیم با هیچ یک از حواس پنجگانه آن را درک کنیم. ممکن است بگویی با عقل به وجود خدا پی میبری. ولی من می گویم عقل هم بدون حس ظاهری قادر به فهم چیزی نیست. ای مردی که دعوی دانشمندی میکنی و می گویی که جانشین پیغمبر مسلمین هستی، من به تو میگویم که در بین افسانههایی که مردم نقل میکنند هیچ افسانهای بی پایهتر از موجودبودن یک خدای نادیده نیست. اما من فریب تو را نمیخورم و افسانهات را درباره خدایی که دیده نمیشود، نمیپذیرم. من خدایی را میپرستم که بتوانم با دو چشم او را ببینم… .»
در تمام مدتی که ابوشاکر مشغول صحبتکردن بود، امامصادق(ع) حتی یکبار هم تکلم نکرد و وقتی گفتههای ابوشاکر به اتمام رسید، باز امام جعفرصادق(ع) چند لحظهای لب به سخن نگشود و منتظر بود که ابوشاکر حرف بزند.
آنگاه جواب داد: «تو گفتی که من افسانهسرایی میکنم و مردم را به پرستش خدایی دعوت میکنم که دیده نمیشود. ای ابوشاکر! تو که منکر خدای نادیده هستی، میتوانی درون خود را ببینی؟»
ابوشاکر پاسخ داد: «نه.» امام(ع) فرمود: «هرگاه میتوانستی درون خود را ببینی، نمیگفتی که چون خدا را نمیتوان دید، پس افسانهای بیش نیست؟»
ابوشاکر گفت: «دیدن درون چه ربطی به پرستش خدایی که موجود نیست، دارد؟» امام(ع) فرمود: «تو میگویی چیزی که دیده نمیشود و نمیتوان صدایش را شنید، وجود ندارد.»
ابوشاکر گفت: «بله.» امامصادق(ع) فرمود: «آیا صدای حرکت خون را در بدن خود میشنوی؟» ابوشاکر گفت: «مگر خون در بدن حرکت دارد؟»
امام(ع) فرمود: «ای ابوشاکر! خون هر چند دقیقه در تمام بدن تو حرکت میکند و اگر حرکت آن چند دقیقه در بدن تو متوقف شود، خواهی مرد. آیا امروز گردش خون را در بدن خود دیده بودی؟»
ابوشاکر گفت: «من نمیتوانم قبول کنم که خون در بدن من حرکت میکند.»
امامصادق(ع) پاسخ داد: «آنچه مانع از این میشود که قبول کنی خون در عروق تو حرکت میکند، جهل است و همین جهل مانع میشود که تو خدای واحد و نادیده را بشناسی. آیا تو از مخلوقاتی که خداوند آفریده و آنها را در بدن تو گمارده است و تو بر اثر کار آنها زندهای، اطلاع داری؟»
ابوشاکر گفت: «نه.»
امام(ع) فرمود: «تو فقط متکی به مشاهدات خود هستی و میگویی آنچه را نمیبینی وجود ندارد…ای ابوشاکر بدان که شماره موجودات جاندار که اینک در کالبد تو زندگی میکنند و میمیرند، نه فقط از شماره تمامی آدمیان که در این جهان زندگی میکنند بیشتر است، بلکه از شماره ریگهای بیابان نیز بیشتر است. به همین دلیل است که گفتهاند کسی که خود را بشناسد، خدای خود را میشناسد.»
رعایت اصول اخلاقی در تمام مناظرهها
در تمام مناظرههای امامصادق(ع) هیچگاه اصول اخلاقی خدشه دار نشد و همیشه تمام مناظرههای ایشان بر مبنای احترام و انصاف بود.
نقل است که روزی یکی از شاگردان امامصادق(ع) با یکی از افراد ملحد و کافر بحث میکرد. امام در پس پرده شاهد این مناظره بود.
بعد از اتمام مناظره و شکست کافر، امامصادق(ع) به شاگردش فرمود: «در طول مناظره همواره بر مسیر حق بودی؛ اما گاهی آن فرد زندیق و کافر نیز حرفهایی میزد که حق بود و تو چون در جدال بودی، آن را نمیپذیرفتی! این خارجشدن از مسیر انصاف و عدل است. اگر فرد زندیق و کافر هم سخن حقی داشت، باید پذیرفت. هرچند دشمن و در دین، مخالف اعتقاد ما باشد.»
مناظرههای امامصادق(ع) مکتبی درسآموز و پرنکته است. اما آن چیزی که مهمتر از اصول اعتقادی و مباحث کلامی است، اخلاق نبوی در سیره ایشان است که میتوان وجود مقدس و نورانیشان را امام اندیشه و انصاف نامید .