آرشیو مطالب منتشر شده
شاعرنویسنده‌ها کجای مجلس تشریف دارند؟!
سه شنبه 1403/12/21
به مناسبت روز بزرگداشت نظامی گنجوی

شاعرنویسنده‌ها کجای مجلس تشریف دارند؟!

می‌گوید: «شاعرنویسنده» ام. گاه قلمم حول شعر می‌چرخد و گاه کلماتم حادثه‌خیز می‌شوند و داستان می‌آفرینند.

حق آزادی
سه شنبه 1403/11/23

حق آزادی

عطر زنجبیل زودتر از بقیه می‌دود توی مشامم. مرا می‌برد به خانه عزیز. زنجبیل‌های درسته داخل استکان و نبات‌های سفید شفاف که می‌خزیدند لای نرمی چای و سفتی زنجبیل. قوت می‌شدند به جان آدمی.

روزگار «والفجر»
یکشنبه 1403/11/21

روزگار «والفجر»

کاسه را گرفتم دستم. آخرین قاشق تیلیت را که دهان اسماعیل گذاشتم، پاشدم.

یحیایی دیگر
شنبه 1403/10/29

یحیایی دیگر

ترس از گرسنگی ریشه به جانش زده بود. نوزاد را لحظه‌ای از خودش جدا نمی‌کرد. هرچه یوما دست بر سرش می‌کشید و خواهش می‌کرد، فایده نداشت. 

آخرین نفس‌ها زیر سایه سردار
پنجشنبه 1403/10/13

آخرین نفس‌ها زیر سایه سردار

سوار بی‌آرتی شدیم. رگبار سرفه‌هایش شروع شد. چادرش را کشید روی صورتش و پشت سر هم سرفه کرد. آب‌معدنی را گرفتم سمتش.

از آن تاریخ صدایم زدند چادر خاکی!
چهارشنبه 1403/09/14

از آن تاریخ صدایم زدند چادر خاکی!

من بودم؛ همان که دور فاطمه پیچیدم، تـا عطـر تنـش بـه مشـام مـرد نابینا نرسد. من بودم؛ آنکه خودش را میان بازوی فاطمه با دیوار حائل کرد، تا خراش روی جسم مبارکش نیفتد.

به راه بادیه
سه شنبه 1403/09/6

به راه بادیه

هیجان‌زده‌ام؛ مثل نوزاد چند ماهه‌ای که از اتصالات شبکه‌های نورونی مغزش به کشف تازه‌ای رسیده باشد …

چراغ مطالعه را روشن می‌کنم
پنجشنبه 1403/08/24

چراغ مطالعه را روشن می‌کنم

پریشان بود و خسته. می‌نالید؛ از روزمرگی‌ها. دختر دو ساله‌اش که بهانه بازی می‌گرفت، دست‌هایش را می‌گرفت روی سرش. همیشه جوابش یکی بود: «ببین چقدر کار ریخته رو سرم! واسه تو یکی دیگه وقت ندارم!» طعم غذاهایش با گذشته فرق کرده بود.

موکب نداءالاقصی
دوشنبه 1403/06/5

موکب نداءالاقصی

عمود ۸۳۳، موکب نداء الاقصی. قدم‌های خسته‌شان را می‌بینم که روی صندلی پلاستیکی آرام می‌گیرند. زن و مرد، بزرگ و کوچک، چشمان بی‌رمقشان را دوخته‌اند به تریبون روبه‌رویشان. عبدالله میکروفن در دست می‌گیرد.

دیر آمدی
یکشنبه 1403/05/28

دیر آمدی

سنگش را هم ثریا انتخاب کرده بود. توخالی بودن قبر را جز ثریا و پدرش نمی‌دانستند. وقتی عزیز همان‌طور بی‌قرار خودش را انداخت روی عکس اصغر، بی‌رمق پرسید: «عروس، چرا بی‌من پسرم رو خاک کردن؟»

رسم بازار
چهارشنبه 1403/05/3

رسم بازار

نزدیک ظهر بود. محمدحسین پیراهن و شلوار مشکی‌اش را گذاشته بود روی زمین. موهای مشکی‌اش زیر نور پنجره پررنگ‌تر به چشم می‌آمد. نگاهش برق انداخته بود.

حسین (ع) مظلوم نیست!
دوشنبه 1403/04/18

حسین (ع) مظلوم نیست!

حلول ماه «حسین» است. سالگرد قیام امام، برای «جهاد». آمده است تا باری دیگر یادمان بیندازد که «مظلوم» نباشیم.