روضه امسال خانوم همسایه داستان جالبی داشت؛ چرا که در لحظهبهلحظه روضه معجزه دیده میشد.
نمیدانم این فرهنگ منحصربهفرد اصفهان است یا همه شهرهای کشور همینطور هستند؛ نمیدانم این ویژگی عصر ماست یا از قدیم هم اینطور بوده.
بیش از هزار و چهارصد سال است که شیعیان در عزای سرور و سالار شهیدان مجلس میگریند.
این شبها یکی پس از دیگری میگذرند؛ روزها و شبهایی که غم از دلمان بیرون نمیرود.
محرم سال گذشته را به آوارگی گذراندم. این آوارگی که میگویم، دستکم در اینجا بار معنایی خوبی دارد. میخواهم بگویم یعنی هر شبی را مهمان هیئتی متفاوت بودم. جای ثابتی نداشتم.
کلمه همان کلمه است؛ اما وقتی در قالب روضه مینشیند انگار جان دارد. انگار قرار است بیاید دست بکشد روی سر خانه، روی تکتک دیوارها و وسایل، بنشیند در جان آنها که سربهزیر بردهاند و ریزریز شانههایشان تکان میخورد.
چند شبی از محرم میگذرد، چند شبی که هر شبش بهگونهای گذشته است، شبهایی که هرطور شده خودم را به روضه رساندهام.
خسته و تشنه میرسم؛ درست روبهروی مجتمع امام خمینی خیابان نبویمنش.
گردشگری و توریسم با تعاریف و نمونههای متفاوتی که دارد، چند دههای است حرف اول اقتصاد برخی از کشورها را میزند. این موضوع جای پای خودش را به دلایل مختلف در دنیا باز کرده است و سرمایهگذاریهای بسیاری هم برای گسترش آن صورت میگیرد.
محرم شروع میشود با همه شور و شعورش؛ هرچند غم اباعبدالله همیشه تازه است و ما شیعیان هر جا اسم اربابمان بیاید، بغض گلوگیرمان میشود. اسم ماه عزای آقا خودش حزنانگیز است؛ چه برسد که فرارسد.
داربستها که میرود بالا و با پارچههای سیاه پوشانده میشود، دلم را گره میزنم به روضههای خانگی در خیابان کمال؛ خیابانی متفاوت که گُلهبهگُلهاش روضه خانگی برپاست.
در چند دهه گذشته مجالس عزاداری در ایران عموما شکلی ثابت داشته و ترکیبی از سخنرانی، مداحی و سینهزنی بوده است.