اگر فیلم «انجمن شاعران مرده» یا کتابش را دیده و خوانده باشید، احتمالاً این نقل قول از شعر معروف «والت ویتمن» تا مدتها سر زبانتان افتاده است. شاید هم دلتان خواسته همانند دانش آموزان مدرسهٔ سنتی و بهشدت قانونمند ولتون، معلم ادبیاتی مثل کیتینگ داشته باشید. «ان اچ کلاین باوم» بسیاری از حوادث رمان «انجمن شاعران مرده» را از تجربهٔ خودش در آکادمی «مونتگمری بل تنسی» الهام گرفته و ایرادهای جدیای به نظام آموزشی وارد کرده که آرزوهای دانشآموزان را فقط به درسخواندن محدود میکند. شخصیت کیتینگ هم احتمالاً برگرفته از معلمهای سابقش در آن مدرسه است.
جمعهشب، در بیستوششمین روز از شهریورماه هزاروچهارصد، نشر افق تصمیم گرفت در صفحه اینستاگرامش لایوی را ترتیب دهد و نوجوانهای عضو باشگاه افق را بهعنوان مهمان به این برنامه دعوت کند. «ثمین نبیپور»، مترجم کتابهای نوجوان، میزبان این لایو افق بود.
رمان «در جستوجوی آلاسکا» اثر جان گرین است. این اثر اولین رمان او است که بعد از مدتها بهتأخیرافتادن، در سال دوهزارونوزده مینیسریالی از آن اقتباس شد. این کتاب هم مثل بقیه آثار جان گرین که پیشتر معرفی کردم، درباره نوجوانان و مشکلاتی است که با آنها دستوپنجه نرم میکنند. اینبار شخصیت اصلی، نوجوانی درگیر بیماریهای خاص نیست؛ اما از الان بگویم که همزمان با خندیدن و منتظر نتایج کارهای چند نوجوان قانونشکن، بازهم نباید انتظار پایانی خوش داشته باشید! برای همین شاید، مینیسریال «در جستوجوی آلاسکا» مناسب افراد حساس نباشد.
23 شهریور هر سال که مصادف با 13 سپتامبر میشود، روز جهانی برنامهنویسی است. علت نامگذاری این روز خیلی عجیب و بامزه است؛ چون متخصصان این حوزه، این روز را با استفاده از معادلات عددی لایق روز جهانی برنامهنویسی دانستهاند. اولین کشوری که این روز را بهعنوان روز برنامهنویس به رسمیت شناخت، روسیه بود؛ پس از آن کشورهای آلمان، کانادا، چین، کرواسی، فرانسه، گواتمالا، هند، بلژیک، استرالیا، نیوزیلند، لهستان، اسلوونی، بریتانیا و ایالاتمتحده آمریکا نیز این روز را بهعنوان روز برنامهنویس به رسمیت شناختند و در تقویم کشور خود از آن یاد کردند. به مناسبت این روز که البته کمی از آن گذشته است، لازم دیدم درباره رشته و شغل برنامهنویسی معرفی کوتاهی داشته باشم؛ به همین دلیل سراغ خانم پریسا فرخی که برنامهنویس قابل و بااستعدادی است، رفتم و از او درباره این رشته سوالاتی پرسیدم.
در رمان «ماهی طلا» از زبان یکی از شخصیتها خواندم که سلامتی بر سر افراد سالم مثل تاجی است که فقط افراد بیمار آن را میبینند. سادهترش میشود چیزی که شاید هر روز در مکالمات ما ایرانیها به گوش میخورد، «برو خدا رو شکر کن که حداقل سالمی!» این حرف ممکن است که ما را عصبانی بکند. هنگامی که هر روز به دلایل مختلفی از همه چیز خشمگین و سرخورده میشویم، برای چه باید بابت سالم بودنمان خدا را شکر کنیم؟
زادگاهــــش سورشجــــــان اســــــــت، همانجایی که از آن بهعنوان شهر شادیهای جانانه یاد میکنند. در سال ۱۳۴۳ با «یکی بود و همیشه هست» قصه زندگیاش آغاز شد. در مسیر نوشتن تلاشهای بسیاری کرد و با عشق برای دختران و پسران این مرزوبوم آثار فاخری خلق کرد تا جایی که امروزه یکی از نویسندگان محبوب ایرانزمین است. او کسی نیست جز خانم مینو کریم زاده. برای شروع نوشتن به سراغ این نویسنده خوشذوق کشور میرویم تا بهصرف چای بابونه در مسیر نویسنده شدنش همراه شویم.
قطعا هیچکس خوشش نمیآید که بقیه مدام بچه صدایش کنند و با دروغهای شاخدار او را سوژه تبلیغاتی کنند. گروه بیستوسه نفر هم از این قاعده مبرا نبود. گروهی که تشکیلشده بود از نوجوانهای 12 تا 19ساله سراسر ایران! بیستوسه نفر آمده بودند خرمشهر را آزاد کنند ولی از بخت بد خودشان هم اسیر شدند. اولش هیچکدام از 23 نفر نمیدانست صدام دلش برایشان نسوخته و میخواهد از آنها سوءاستفاده کند.
در نیمه اول قرن بیستم، آمریکای جنوبی شاهد تحولات زیادی بود. در دهه پنجاه و شصت کوبا هم به این تحولات پیوست و انقلاب در آنجا رخ داد. معروفترین چهرههای این انقلاب، چه گوارا و فیدل کاسترو، دو مبارز و رفیق خوب هستند. سالها پیش از آنکه چه گوارا، به شخصیتی نمادین از انقلاب کوبا تبدیل بشود، با دوستش آلبرتو گرانادو و موتورسیکلتی زوار در رفته چند از کشورهای آمریکای جنوبی را گشت.
خــردادمــاه ۱۳۹۸ بــرای دریافت عــضــویــت کتابخانه سلمان فارسی مراجعه کردم تا بتوانم ازآنجا کتاب بگیرم و سطح مطالعات خود را بهتر کنم. کمی بعد، مدیر آموزش و مسئول کتابخانه از بچهها برای کار خبرنگاری دعوت کرد. با مشورت خانواده و توافق آنها در کلاسهای رایگان آموزش خبرنگاری که در کتابخانه گذاشته شده بود، شرکت کردم. مدیر آموزش، سرکار خانم مهندسنژاد بعد از طی یک دوره کوتاهمسیرهای اولیه و روش خبرنگاری از ما درخواست تهیه اولین نشریه دیواری را کردند. واقعا در آن مقطع، حس بسیار خوبی داشتیم؛ چون باور نمیکردیم که میتوانیم خبرنگار شویم.
آتشنشانها کیستند؟ چه وظایفی دارند؟ شغلشان آسان است یا پر از سختی است؟ آیا ما درک درستی از شغل آنها داریم؟ آتشنشانها چگونه انسانهایی هستند؟ چرا جان خود را برای نجات افرادی که نمیشناسند به خطر میاندازند؟ با توجه به اینکه بسیاری از ما شناخت کمی درباره آتشنشانها و شغلشان داریم، تصمیم گرفتم با آنها مصاحبهای داشته باشم تا درک بهتری از آتشنشانها داشته باشیم.
امکان ندارد خواهر و برادری داشته باشید و با شخصیتهای «زنان کوچک» همذاتپنداری نکنید. آنها به یکدیگر حسادت میکنند؛ گاهی اعصابخردکن میشوند و دعواهای زیادی هم بین آنها رخ میدهد؛ ولی وقتی مشکلی پیش میآید، اولین نفر هستند که به یکدیگر کمک میکنند. لوئیزا می الکات این داستان را با الهام از زندگی خودش و سه خواهرش نوشته است و با رمانهای «همسران خوب»، «مردان کوچک» و «پسران جو» ادامهاش داده که به اندازه «زنان کوچک» موفق شدند.
بدون شک دغدغهمندترین، پرتنشترین و خلاقترین افرادی که میتوانید روی کره زمین پیدا کنید، از نسل عجیبغریبی هستند به نام نوجوانان. نسلی پر از استعداد و توانایی که آماده شکلگیری شخصیت و گذشتن از مرحله حساس نوجوانی میشوند. دورهای که نوجوانان را آماده یک تغییر و تحول اساسی میکند. تغییر و تحولی که گاه میتواند خوب و گاه بد باشد.