به‌دنبال حلقه

«-پرواز کنید احمق‌ها!
گندالف عزیزم! با گفتن این حرف، تقریبا همه را وحشت‌زده کردی. ما با چه چیزی قرار است پرواز کنیم؟ پشت عقاب‌ها و شاهین‌های کوهستان؟ منظورت این بود همه‌مان دممان را روی کولمان بگذاریم، فرار کنیم و حتی پشت سرمان را نگاه نکنیم؟ واقعا قصدت از واردکردن من به این سفر خطرناک، ول‌کردن در حساس‌ترین جای ممکن بود؟ راه سختی را تا اینجا طی کرده‌ایم و مطمئنم حتی یک ذره هم به پایان نزدیک نشده‌ایم. قرار بود حلقه‌ها را ناپدید کنی یا خودت را؟

نمی‌دانم قرار است زنده برگردی یا نه، به نفعت است زنده بمانی. متأسفم که این را می‌گویم؛ اما به‌عنوان یک هابیت، عمرا بدانم قرار است قدم بعدی چه باشد. تا اینجا مثل یک پدر بالای سرمان بودی و راهنمایی‌مان کردی، باشد که آیندگان از فداکاری تو در این راه بخوانند؛ به شرط اینکه زنده بمانم تا این ماجرا را در کنار زندگی خودم بگویم. تو وجودت را فدای چیزی کردی که عمیقا به آن باور داشتی و در سایه‌های ناشناخته‌ای سقوط کردی که تهشان مشخص نبود. به نظرم نور و خوبی دنیا هم با تو ناپدید شده‌اند، تنها لجنزار حقیقت دورمان را گرفته. تاریکی محض.
وقتی وارد خانه‌ام شدی و همه‌جا را با دوستانت به هم ریختی، این را نمی‌دانستم که دست به چنین کارهای خطرناکی بزنم؛ به خصوص اینکه خودت مثل بیشتر ساحران در قامت یک پیرمرد با خونسردی به تماشای به‌هم‌ریختگی خانه‌ام نشسته بودی. البته تو آشفتگی‌های بدتر از این هم دیدی. تو با بالروگ، خادم اولین ارباب تاریکی، به زیر تونل‌های تاریک و عمیق سقوط کردی، حالا که فکرش را می‌کنم شاید نمرده‌ای. یا از بالروگ شکست خورده‌ای و هیچ جایی برای برگشتن نداری یا شاید او را شکست داده‌ای و داری به سمت ما حرکت می‌کنی. یادم باشد از نبردت با او بپرسم. باید چیز جالبی باشد؛ هر چند دلم نمی‌خواهد از جزئیات احتمالی تهوع آورش بدانم.
مدت‌ها بعد:
گندالف! چقدر از بازگشتت به این دنیای فانی، خوشحال شدم. حلقه هم جایش امن است. نگران نباش. دلم نمی‌خواهد این را بگویم؛ اما به‌شدت ناامید شده‌ام، سنگینی حلقه بر تمام وجودم است و دلم می‌خواهد هیچ‌کدام از این حوادث اتفاق نمی‌افتاد. کاش این درخواست را از من نکرده بودی. الان داشتم روی سقف خانه‌ام سبزی می‌کاشتم، در خانه‌ام چیزی می‌نوشتم یا حتی پیپ می‌کشیدم. چه باعث شد فکر کنی من آدم شایسته‌ای برای نابودکردن حلقه‌های اهریمن هستم؟ این چیزها را در ذهنم به خاطر سپرده‌ام تا شخصا هم به خودت بگویم. هر چند تو سنت بالاست، لابد از این ناله‌ها زیاد شنیده‌ای؛ اما این‌ها را روزی به خودت خواهم گفت. مطمئن باش. همه‌شان را به تو خواهم گفت؛ به شرط اینکه به من بگویی راه دیگری برای نابودکردن خادم ارباب تاریکی نبود؟ نمی‌شد نبردتان را روی زمین انجام بدهید؟ قربانت، یک هابیت سردرگم و ناامید.»
بیلبو بگینز ،هابیت آرام و صلح جویی است که به اجبار گندالف جادوگر در سفری پرمخاطره قرار می‌گیرد. خبر خوب این است که گندالف با بصیرت و دانشی عمیق‌تر برمی‌گردد و روحش هرگز سرزمین میانه را ترک نمی‌کند. هدف او کمک به مردمانی بود که جلوی سائورون می‌ایستادند. او تا آخر به این مأموریت وفادار ماند. حلقه‌های قدرت به‌وسیله الف‌های صنعتگر ساخته و به اربابشان داده شده است. این حلقه‌ها به هر کس قدرت زیادی می‌دهند و به نوعی آن‌ها را تسلیم طمع و قدرت‌طلبی‌شان می‌کنند. تنها یک هابیت از سوی این نیرو وسوسه نخواهد شد.
مجموعه ارباب حلقه‌ها از مجموعه کتاب‌هایی به همین نام اثر جی.آر.آر.تالکین ساخته شد که در طول دوازده سال نوشته شد. جی. آر. آر. تالکین در رشته زبان‌شناسی دانشگاه آکسفورد درس ‌خواند و بعدا استاد همان رشته شد. ایده نوشتن رمان هـــابیــت که پـیـش‌درآمدی برای ارباب حلقه‌هاست، موقع تصحیح ورقه‌های دانشجوها به ذهنش رسید. « در سوراخی داخل زمین، یک هابیت زندگی می‌کرد» با خطی ناخوانا در گوشه ورقه‌ها نوشته شد که شروع رمان هابیت است.
او علاقه زیادی به ساختن زبان‌ها و جهان‌های فانتزی داشت و از دانشش در این زمینه به‌خوبی استفاده کرد. جایی گفت که دلیل ساختن زمین میانی و نوشتن کتاب‌های تخیلی، استفاده از همین دانش بود.
او بیش از دوازده زبان را ساخت. بیشتر موجودات ساختگی او هم به این زبان‌ها حرف می‌زنند. تالکین جهان ارباب حلقه‌ها را در زمان جنگ جهانی دوم ساخت؛ برای همین پر از خیانت، زشتی، خشونت و جنگ‌های عجیب‌ غریب است؛ اما شخصیت‌ها به یک فردای بهتر امید دارند. برای همین تلاش می‌کنند علیه پلیدی‌ها و نیروی اهریمنی بجنگند. برای شروع خواندن کتاب‌ها بهتر است از کتاب هابیت شروع کنید و بعد سراغ این کتاب‌ها بروید:
اولین کتاب ارباب حلقه‌ها، یاران حلقه است. ارباب حلقه دنبال حلقه قدرتی است که سال‌ها پیش در گرماگرم نبرد گمش کرده و از جایش خبری ندارد. بیلبو در غاری این حلقه را پیدا می‌کند که با دست کردنش، از دید مردم پنهان می‌شود؛ اما خبر ندارد ارباب حلقه نیز به دنبالش است و حلقه قدرت‌های بیشتری به او می‌دهد. گندالف به هابیت توصیه می‌کند هرچه سریع‌تر از محیط امنش خارج شود؛ چون به‌زودی ارباب حلقه‌ها، سائورون، متوجه پیداشدن حلقه‌اش خواهد شد و برای پس‌گرفتنش زمین و زمان را به هم می‌ریزد.
دومین کتاب، دو برج است که داستانش در ادامه خط زمانی کتاب اول است؛ نه بعد از آن. گروهی از یاران به نبرد با سائورون مشغولند و گروه دیگر در حال هضم کردن خیانت یکی از اعضا. تنها راه نابودی ارباب تاریکی، نابودکردن حلقه است؛ اما این حلقه همه را وسوسه می‌کند. بیلبو تنها کسی است که حلقه برایش اهمیتی ندارد.
در کتاب سوم، سائورون و نیروهای اهریمنی‌اش قصد تصرف جهان میانی را دارند و کم‌کم ناامیدی بر هابیت چیره می‌شود. به نظر می‌رسد او توانایی خودش را برای ادامه راهش از دست داده است.
سیلماریلیون هم کتابی است که بعد از مرگ تالکین به ‌دست پسرش چاپ شد. این کتاب داستان شکل‌گیری سرزمین‌های جادویی را روایت می‌کند. ماجرای تام بابدیل هم کتابی است که از سوی پسر تالکین ویرایش و چاپ شد و درباره یکی از شخصیت‌های اصلی است که در فیلم‌هایش حذف شد. یک روز جهانی نیز به نام تالکین داریم که روزی برای یادآوری خالق این آثار شگفت‌انگیز است.
یکی از ویژگی‌های خوب فیلم، وفاداری کامل به کتاب‌هاست و مثل کتاب‌ها شما با شخصیت‌ها و ماجراهای حیرت‌آوری روبه‌رو خواهید شد. هرچند این وفاداری به نظرم بیشتر در حوادث بود، یکی از شخصیت‌های مهم حذف شده و در شخصیت‌های دیگر، تغییرات اساسی ایجاد کردند.
سه‌گانه ارباب حلقه‌ها رکورددار فروش بالا هستند و یازده اسکار را از آن خود کردند؛ در حالی که کسی انتظار چنین استقبال بی‌نظیری را نداشت. سریال پرخرجی هم در سال دوهزار و بیست و یک (همین امسال) از این مجموعه پخش می‌شود. راستش را بخواهید با وجود حیرت‌انگیزبودن کتاب‌ها، و به‌خصوص فیلم‌های ارباب حلقه‌ها (طبق روال طبیعی هالیوود، پر از جلوه‌های ویژه پرهزینه و اغراق حتی در داستان‌های فانتزی است) شاهنامه خودمان خیلی حیرت‌آورتر است؛ به‌خصوص اینکه از افسانه‌ها، اساطیر، حتی پادشاهان و شخصیت‌های تاریخی ایرانی الهام گرفته شده. تازه قدمتش به خیلی سال پیش از آثار تالکین برمی‌گردد. فکر می‌کنم همه‌مان بدانیم اگر از شاهنامه فیلم یا انیمیشن خوبی ساخته شود، روی دست تمام آثار این چنینی بلند می‌شود و دیگر کسی ارباب حلقه‌ها را نگاه نمی‌کند.