بی‌نظیر خطۀ خط

سه شهر قزوین، تبریز و اصفهان از یک‌سو و سه کشور هند، ایران و ترکیه از سوی دیگر، یک وجه مشترک مهم و پیونددهنده شاخص در هنر خوش‌نویسی دارند؛ چهره‌ای تاریخی به نام «میرعماد حسنی» که میراث جاودانه او همچنان نه‌فقط در این شهرها و کشورها که در شماری از موزه‌ها و مجموعه‌های خصوصی دنیا جاری است. به مناسبت سالروز قتل این چهره مهم تاریخ خوش‌نویسی، پای صحبت‌های محمدرضا عموزاد مهدیرجی نشستیم تا او در جایگاه نویسنده کتاب «بی‌نظیر خطه خط (مروری بر زندگی و آثار میرعماد حسنی)» برایمان از زندگی پرفرازونشیب هنرمندی بگوید که گرچه ناجوانمردانه کشته شد و برای همیشه در جوار نقش‌جهان آرمید، اما میراثش هنوز در جای‌جای جهان جاری و ساری است. 

در گفت‌وگوی پیش رو که به‌صورت ویدئویی در تهران و با تلاش‌های علیرضا مقدم‌منش تهیه‌شده، به مهم‌ترین فصول زندگی میرعماد و ابهاماتی که درباره این چهره تاریخی وجود دارد، می‌پردازیم. نسخه ویدئویی این گفت‌وگو و البته مصاحبه تصویری با استاد محمد شهبازی را می‌توانید در برنامه هشت‌بهشت که دوشنبه شب، 27 امرداد، از شبکه اصفهان پخش شد و در تلگرام و اینستاگرام ببینید. این روایت ویدئویی به ابتکار موزه هنرهای معاصر اصفهان و دفتر تخصصی هنرهای تجسمی شهرداری اصفهان تهیه و به بهانه سالروز قتل میرعماد که 24 امرداد بود، منتشر و غبارروبی مقبره میرعماد در مسجد ظلمات نیز انجام شده است. «محمد» 380 سال پیش در قزوین به دنیا آمد، در تبریز خوش‌نویسی را آموخت و ساکن اصفهان شد در جوار شاه‌عباس کبیر، جایی که خانه ابدی او هم هست؛ خانه ابدی «میرعماد حسنی» چهره مهم هنر خوش‌نویسی که تأثیر مکتبش از یک‌سو تا هند رسیده و از سوی دیگر تا عثمانی قدیم و ترکیه جدید ادامه یافته است؛ آثارش در شماری از موزه‌های دنیا هم وجود دارند و لوح ثبت ملی مکتب نستعلیقش دو سال پیش در مجموعه سعدآباد طی مراسمی رسمی رونمایی شد.

کسی ننوشته از تو در جهان به!

محمدرضا عموزاد مهدیرجی در این گفت‌وگو نکات مهمی را درباره زندگی این هنرمند منحصربه‌فرد ایرانی بازگو می‌کند. او در پاسخ به این سؤال که میرعماد حسنی که بود، در چه طور خانواده‌ای به دنیا آمد و چند سال زیست؟ این‌گونه می‌گوید: «محمد در سال 961 هجری قمری در قزوین به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای که پدران و اجدادش همه در کار دیوانی و در دربار شاه‌طهماسب صفوی بودند. مثلا جد اعلای او، حسن علی، خوش‌نویس و نویسنده بود و تمام اجدادش مناصِب دولتی داشتند. خود میرعماد هم در این فضا رشد یافت و به این هنر علاقه‌مند شد. بعد هم که مراتب اولیه را در خوش‌نویسی طی کرد، به تبریز رفت و خوش‌نویسی را به‌صورت حرفه‌ای ادامه داد و سپس در سال 1024 در اصفهان کشته شد. بنابراین میرعماد حسنی 63 سال زندگی کرد.»نامی که عموزاد مهدیرجی برای عنوان کتابش انتخاب کرده از یک رباعی که شاعرش را نمی‌شناسیم اما معروف است که در مدح هنر میرعماد سروده شده، انتخاب شده است: «الا ای بی‌نظیر خطه خط/ کسی ننوشته از تو در جهان بهْ / چو از کلک تو گردد دال مرقوم/ ز هر دو زلف و قد دلبران به».

زندگی در عصر ملاصدرا و رضا عباسی و میرعماد

سؤال بعدی‌مان این است که هنرمندان هم‌عصر میرعماد چه کسانی بوده‌اند؟ مهدیرجی در پاسخ از «مالک دیلمی» یاد می‌کند؛ هنرمندی که در طفولیت میرعماد درگذشته. همچنین «علیرضا عباسی» و «علاءالدین تبریزی» هم از برجسته‌ترین خوش‌نویسان آن دوران بوده‌اند. هنرمندان دیگری هم بودند که در همان دوره زمانی می‌زیستند، ولی ساکن ایران نبودند و برای مدتی در ایران زندگی کرده‌اند مانند خلیل‌الله حسینی یا میرخلیل قلندر. اگر بخواهیم از مشاهیر غیرخوش‌نویس هم‌عصر میرعماد صحبت کنیم، دو نام «شیخ‌بهایی» و «ملاصدرا» در صدر خواهند بود. همچنین در همان زمان اصفهان از وجود هنرمند نقاش «رضا عباسی» بهره می‌برده است.

ابهامات و تنگ‌نظری‌هایی که میرعماد را به کشتن دادند

سؤال مهم دیگری که درباره میرعماد مطرح است، به ابهامات زیست او برمی‌گردد؛ به روایت عموزاد مهدیرجی سه ابهام وجود دارد؛ مذهب او، دست‌داشتن علیرضا عباسی در مرگ او و دلیل قتلش.نویسنده کتاب «بی‌نظیر خطه خط» درباره ابهام اول این‌طور توضیح می‌دهد: «میرعماد حسنی بین سال‌های 1003 تا 1004 به عثمانی و کشورهای اسلامی سفر کرد و خیلی موردتوجه و اقبال هنرمندان و درباریان ترکیه قرار گرفت وقتی به ایران برگشت، به او اتهام سنی‌مذهب‌بودن وارد کردند. می‌دانیم که میرعماد از سادات سیفی قزوین بوده و در انتهای اسمش از حسنی استفاده می‌کرده، آن‌هم در دوره‌ای که هنرمندان و خوش‌نویسان خودشان را به پادشاه نسبت می‌دادند! مثلا رضا عباسی و علیرضا عباسی از این جمله بودند میرعماد خود را به خاندان اهل‌بیت منتسب می‌کرد که شاه‌عباس خودش را کلب آستان آن‌ها می‌دانسته است. بنابراین می‌توان گفت که یقینا میرعماد از اهل تسنن نبوده است.»اما ابهام دوم… خیلی‌ها کشته شدن میرعماد را به علیرضا عباسی ربط می‌دهند. جالب است بدانید آن‌طور که نویسنده کتاب زندگی‌نامه میرعماد می‌گوید، این دو هنرمند عصر صفوی دوره‌هایی را نزد علاءالدین تبریزی و محمدحسین تبریزی به مشق‌کردن و آموختن گذراندند. هم‌کلاسی و هم‌شاگردی بودند. شواهد روشنی که بتوانیم بگوییم علیرضا عباسی در این قتل دست داشته وجود ندارد. شاید فقط بتوانیم بگوییم که در آن سال‌هایی که میرعماد به اصفهان رفته بود و تلاش می‌کرد به دربار راه پیدا کند، علیرضا عباسی کتابدار سلطنتی و موردتوجه شاه بود، اما به‌هرحال میرعماد خیلی موردتوجه شاه قرار نگرفت.ابهام سوم به چرایی قتل او برمی‌گردد. به گفته محمدرضا عموزاد مهدیرجی، دلایل مختلفی وجود داشته است. او توضیح می‌دهد: «میرعماد بعد از بازگشت از سفر عثمانی و کشورهای اسلامی، وارد دستگاه فرهادخان قرامانلو می‌شود. فراهادخان حاکم نواحی سمنان و خراسان بوده است (قبل از او، علیرضا عباسی که دوست میرعماد بوده در آن دستگاه فعالیت می‌کرده است) فرهادخان در سال 1007 ه.ق در یکی از جنگ‌ها از صحنه جنگ گریخت و مورد غضب شاه‌عباس قرار گرفت و کشته شد. میرعماد یک سال بعد از این واقعه، یعنی در سال 1008 ه.ق به اصفهان رفت و بیم از آن داشت که همانند حامی خود خائن تلقی شود. بنابراین می‌توان حدس زد که بدخواهان او این ماجرا را در نظر بگیرند.»ماجرای مبهم بعدی به ارتباط میرعماد و شاه‌عباس بازمی‌گردد. روایت است که میرعماد بعد از ماجرای کشته‌شدن فرهادخان که به معنای ازدست‌دادن حامی‌اش بوده، در سال 1008 به اصفهان می‌رود و در بدو ورود به اصفهان نامه‌ای به شاه‌عباس می‌نویسد (این نامه مفصل به‌طور کامل در کتاب بی‌نظیر خطه خط منتشرشده) که مورد استقبال شاه‌عباس هم قرار می‌گیرد و از او به‌خوبی پذیرایی می‌شود تا جایی که میرعماد شروع می‌کند به نوشتن اشعاری در وصف شاه‌عباس. مثلا  این ابیات را برای او می‌نویسد: «خدایا تو این شاه درویش‌دوست/ که آسایش خلق در ظل اوست/ بدارش بر اورنگ شاهی و جاه/ بر اوج فلک تا بود مهر و ماه». با‌وجوداین، اوضاع آن‌طور که میرعماد انتظار داشته پیش نرفته و شاه‌عباس توجه کافی را به او نداشته تا جایی که این رویکرد شاه آهسته‌آهسته اسباب دلخوری میر را مهیا می‌کند و نوشته‌های میرعماد هم صورت تندوتیزی پیدا می‌کنند و این باب طبع بدخواهان میرعماد بود برای دامن‌زدن به ارتباط شکرآب میان شاه و میر.حتی میرعماد در جایی می‌نویسد: «هنر چه عرضه کنم/ بر جماعتی که ز جهل/ ز بانگ خر نشناسند/ نطق عیسی را» و کار به جایی می‌رسد که شاه‌عباس عصبانی و دلخور می‌شود. عموزاد مهدیرجی البته تأکید می‌کند: «اما همه این‌ها هم نمی‌توانند به‌منزله این باشند که شاه‌عباس واقعا دستور قتل میرعماد را صادر کرده است. فقط نقل‌شده که ظاهرا شاه‌عباس در جمعی با اشاره به میرعماد گفته: “یکی نیست ما را از دست این مرد خلاص کند؟” و بعضی‌ها که نوکران دربار بودند این را به‌مثابه این گرفتند که شاه‌عباس حکم قتل صادر کرده است و همین باعث شد مقصود بیک مسگر که رئیس قبیله شاهسون بود، میرعماد را به قتل برساند. اما نمی‌دانیم که آیا واقعا دستور قتل صادر شده بوده یا دیگران از همان حرف دستور حکومتی برداشت کرده بودند.»

مسافر هند؛ مروج مکتب میرعماد

هنرمند خوش‌نویس و نویسنده کتاب مروری بر زندگی و آثار میرعماد حسنی، در بخش بعدی صحبت‌هایش از تأثیر مکتب میرعماد بر هنر خوش‌نویسی ترکیه فعلی (عثمانی سابق) و هند هم گفت. به روایت او، میرعماد بین سال‌های 1003 تا 1004 سفری به عثمانی داشت که در تمام چهار قرن بعد، می‌توان تأثیرپذیری ترک‌ها از میرعماد را مشاهده کرد. میر، شاگردش به نام درویش عبدی بخاری را که اهل سیر و سلوک بود، به عثمانی فرستاد تا به آموزش و شاگردپروری بپردازد. همین امر باعث شد که حتی پس از کشته شدن میرعماد در ایران، خوش‌نویسان زیادی به نستعلیق به شیوه میرعماد روی بیاورند. از شاخص‌ترین آن‌ها، می‌توان به محمد اسعد یساری اشاره کرد.مهدیرجی از هند هم به‌عنوان مقصد تأثیرپذیری از میرعماد یاد می‌کند و می‌گوید: «علاوه بر کشور عثمانی، خوش‌نویسی دوره صفوی وارد هندوستان هم شد. میرعماد دو گروه شاگرد داشت؛ اولین گروه نزدیکان و بستگانش بودند و گروه دوم شاگردان دیگری که نسبت فامیلی با او نداشتند. مثلا عبدالرشد دیلمی، خواهرزاده‌اش، مدت‌ها بعد از مرگ میرعماد در خانه ماند و کنج عزلت گزید. بعد هم از بیم جان به هندوستان رفت و بعد از کشته‌شدن میرعماد، اولین نفری بود که به هندوستان رفت و مکتب او را در آن کشور ادامه داد. شاگردان دیگری هم بعدها به هند رفته و نوشتن به سبک و سیاق میرعماد را در آنجا ادامه دادند و شیوه صفویه در هندوستان رایج شد.»

رساله باباشاه اصفهانی را به میرعماد نسبت ندهید

محمدرضا عموزاد مهدیرجی در پایان گفت‌وگوی‌ ما از روایت‌هایی درباره میرعماد گفت که بیشتر از آنکه واقعی باشند، جنبه افسانه‌ای به خود گرفته‌اند. مثلا اینکه گفته می‌شود: «شاه‌عباس به میرعمـــاد سفارش نوشتن شاهنامه داد، ولی او شاهنامه را ننوشت. می‌گویند: شاه 70 تومان پرداخت کرده بوده و بعد از مدتی کسی را فرستاده که ببیند شاهنامه چه شد. میرعماد 70 سطر از شاهنامه را نوشته، تحویل داده و گفته: “وجه سرکاری زیاده بر این کفاف نکرد.” شاهنامه 70 سطری و حرف میرعماد را به شاه منتقل کرده‌اند. شاه‌عباس بازگشت پولش را طلب کرده و شاهنامه را پس فرستاده است. میر هم هر سطر را جدا می‌کند، سطری یک تومان به شاگردانش می‌فروشد و پول شاه را برمی‌گرداند!» هنوز هیچ سند مستدلی دال بر این روایت وجود ندارد.عموزاد مهدیرجی در ادامه تأکید می‌کند: «میرعماد هیچ‌وقت رساله یا آداب‌الخطی را تألیف نکرد. رساله‌ای که به نام آداب‌المشق به او منتسب است، رساله باباشاه اصفهانی است. باباشاه اصفهانی این متن را خود سروده و به خط خویش کتابت نموده که به نام آداب‌المشق (نسخه دانشگاه پنجاب لاهور) توسط دکتر حمیدرضا قلیچ‫خانی به چاپ رسیده است. این رساله سال‌ها قبل، منسوب به میرعماد بوده و منتشر شده است. اما امروزه می‌دانیم که درست نیست و انتظار داریم دیگر کسی چنین اشتباهی را مرتکبنشود.»

بی‌نظیر  بخوانید

گفتنی‌ها و ناگفتنی‌ها درباره میرعماد حسنی زیاد است، اما اگر به هنر خوش‌نویسی یا تاریخ هنر و البته اصفهان علاقه‌مندید و می‌خواهید اطلاعات بیشتری درباره او به دست بیاورید، می‌توانید به کتابی که در این گفت‌وگو معرفی شد مراجعه کنید. اثر مکتوب «بی‌نظیر خطه خط (مروری بر زندگی و آثار میرعماد حسنی)» در 180 صفحه و 7 فصل توسط انتشارات همشهری منتشرشده و حاوی اطلاعات مختلفی درباره زندگی و احوال میرعماد، اوضاع سیاسی اقتصادی صفویه و شخصیت شاه‌عباس کبیر، شاگردان و هم‌کلاسی‌های میرعماد، مذهب و سلک و آئین و نحوه کشته‌شدنش و البته اشعار و متون برجای‌مانده از اوست. در بخش پایانی کتاب هم فهرست آثاری از میرعماد که در موزه‌ها و کتابخانه‌های داخل و خارج از ایران نگهداری می‌شوند، به چاپ رسیده است.