همان اوایل چهارباغ، مادی نیاصرم در سمت شرقی چهارباغ بعد از کتابفروشی تأیید که زندگیاش را آورده بود کنار مادی در مغازهای جدید و بعد کتابفروشی آقای مطیعی که یادگاری یک دوره خاکگرفته از گذشتههای دو سه دهه قبل بود و مغازهاش پر بود از کتابهایی که جایی نمیشد پیدا کرد و شده بود باب گفتوگوهای دونفره، یعنی کسی که میآمد کتابی بخرد و یک دفعه میرسید به کتابها و نشریات دهه سی و چهل و پنجاه و شصت و… این حسن کتابفروشی مطیعی بود. تاریخ فشرده به زبان آقای مطیعی، میرسید به مغازهای بزرگ با ویترین!هنوز آب در مادی نیاصرم بود و کوچه مادی نیاصرم که ماشینها از یک طرفش هنوز میرفتند و میآمدند، شد مرکز حادثهای نو و کمی عجیب در اصفهان. یک گالری در اصفهان میرفت که افتتاح بشود. اسمش هم قرار بود گالری کلاسیک باشد. کسانی که از کتابفروشیها خرید میکردند، هر روز اسم گالری کلاسیک را میشنیدند. گالری کلاسیک آخرین مغازه بلوار نیاصرم از ورودی چهارباغ بود؛ بعد از پلی بود که این طرف و آن طرف مادی را به هم متصل میکرد. سمت شمالی پر از خانههای اعیانی بود و امتداد گالری میرسید به یک مدرسه و بعد خانه و خانه و خانه. خوشجا بود گالری. داخل گالری سالن بزرگی بود. میان سالن راهپلهای بود که غلام گردش داشت و میرفت به نیم طبقه بالا؛ عین مغازههایی که لژ خانوادگی داشتند. به سمت تمام دیوارهای پایین چراغهای آویزان بود که قرار بود کار نورپردازی را انجام دهند. یک پیشخوان هم بود که قرار بود گردانندگان گالری پشت آن بایستند و روزهای افتتاح چای و شیرینی تعارف کنند!
کسانی که قبل از افتتاح رسمی گالری از چهارباغ میپیچیدند به نیاصرم و از کنار گالری و تابلوی آن میگذشتند، میدیدند که عدهای اینطرف و آنطرف میروند. گلدانی روی پیشخوان میگذارند یا دستی در ویترین قلمدان پاپیه ماشهای را جانمایی میکند و کسی میگوید: اینطرف تر، کنار ترمهها، آنطرف سینی مسی.دم غروب هم سایه درختان و تاریکی وقت میریخت روی ویترین و گالری کلاسیک را کلاسیکتر میکرد. اتفاق جالب دیگری هم افتاده بود. برای اولین بار کلمه گالری در چهارباغ به صاحبش برمیگشت؛ جایی که نقاشی و سایر هنرهای تجسمی و اینجا به اضافه صنایعدستی داشت. هنوز کلمه نگارخانه خیلی باب نبود و بعضی مغازهها گالری آرایش، کیف و کفش بودند.
وقتی چیـدمــانهــا در گـــالری سروسامان گرفت و تابلوی گالری کلاسیک در کنار در روی دیوار جا گرفت، اعلام شد: جمعهای پاییزی در سال 1368 گالری افتتاح میشود. میگفتند صاحب گالری دفتری دارد که اسم هنرمندان، شماره تلفن و آدرس آنها را نوشته است. به مهمترها زنگ می زند و برای بقیه کارت میفرستد. کارتهایی که اصلا شبیه کارتپستال نیست. یک طرح یا نقش یا تصویری از یک نقاشی روی کارت است و در صفحه میانی شما را دعوت میکند در افتتاح نمایشگاه شرکت کنید.اما آن جمعه واقعا ابتدای چهارباغ که به مادی نیاصرم میرسید شلوغ شده بود. افتتاحیه گالری کلاسیک بود، همه شیک پوشیده بودند و برای اولینبار در مراسمی شرکت میکردند که دوره هفتگی نبود، قرار نبود در یک کافه روبهروی هم چای بنوشند، چهارباغ را متر کنند و… قرار بود تابلو ببینند. زن و مرد روبهروی تابلوها میایستادند و تابلوها را تماشا میکردند از محجوبی و فرقدانی و نعمتالهی و… هر هفته جمعه گالری پر میشد. دوستان با هم سلامعلیک میکردند و به هم نشان میدادند که گالری چقدر آنها را به نقاشی علاقهمند کرده، معمولا دیگر ابتدای چهارباغ جای پارک نبود.
دوستان قدیمی پس از مدتها در گالری کلاسیک همدیگر را میدیدند و بیرون گالری کنار مادی نیاصرم که آب هم داشت، عکس میگرفتند.
وجود گالری کلاسیک به گرفتن عکس از مادی نیاصرم که داشت کشف میشد هم کمک شایانی کرد. بقیه روزهای هفته گالری کلاسیک خلوت بود. مثل چهارباغ که آخر هفتهها شلوغ بود. بقیه روزهای هفته تعداد کمتری به دیدن نمایشگاه میرفتند؛ از چای و شیرینی خبری نبود و وقت داشتند که بیدردسر جمعیت تابلوها را ببینند. نورپردازی درست در گالری به تابلوها و فضای گالری جان میداد و این برای اولین بار بود که دیدن درست نقاشی در اصفهان تجربه میشد. خرید تابلوها بر اساس بروشوری بود که روی پیشخوان قرار داده شده بود. وقتی تابلو را میخریدند، کنار تابلو برچسب دایرهای قرمز رنگ کوچکی میچسباندند که «این تابلو فروش رفت» معنی میداد.
بعد از تمامشدن روزهای نمایشگاه هم تابلویی که خریده بودند را با خود میبردند. نقاشها برای نوبت نمایشگاه در صف بودند و خریدهای خوبی انجام میشد. واقعا گالری، گالری بود و گالری کلاسیک اولین آنها. زمانی در چهارباغ، «سمبات» نقاش معروف ارمنی تابلوهای خودش را که بیشتر آبرنگ بودند با تابلوهای نقاشان جوان دیگر درمغازه به نمایش گذاشته بود. تابلوهای سمبات و یرواند مشهور بودند و به روز تابلوهایشان فروش میرفت. یکجور سوغات اصفهان بود برای کسانی که فقط گز و قلمکار نمیخریدند. متفاوت بودند و چهارباغ در زمان آنها بهدلیل همین مغازهها و مغازههایی از این دست معروف بود. در همین خیابان در مغازه آقای سمبات صحبتهای گل و مرغ، کلارا آبکار طرحهای رضا عباسی و زنبق و مینیاتور هم میشد اما به کلمه گالری نمیرسید، چهارباغ باید تا سال 68 منتظر میماند. گالری کلاسیک فقط محل هنرهای تجسمی نبود. تعداد زیادی از جلسات «جُنگ اصفهان» و جلسات شعر آنجا برگزار میشد. کانونی که هنرمندان زیادی در آنجا رفت و آمد داشتند. از مـــهمتــریــن نــمایـــشگاههـــایی که در طــول 24ســال فــعالــیت گــالری در آن بــرپــا میشود، به نمایشگاههای پرویز کلانتری، آلن بایاش، محمدرضا آتشزاد، پیمان شیخالاسلام، محمد علی حدت، پری حکیم، نوشین نفیسی و بسیاری از هنرمندان اشاره کرد. اما چه شد که گالری کلاسیک تعطیل شد! پس از بیست سال، شعله نمایشگاههای هفتگی کمکم خاموش شد. کارهایی که در کنار نمایشگاه انجام میشد مثلا مرمت کارهای صنایعدستی خاموشی گرفت و گالریهای دیگر آرام آرام پیدا شدند. چهارباغ هم در همین بیست سال دیگر چهارباغ قدیمی، شلوغ و پرجنبش نشد؛ چرا که همیشه به اولبودن مینازید و حالا اولها رفته بودند در خیابانهای دیگر. همانطور که چهارباغ در ذهن ما به زندگی ادامه میدهد، گالری کلاسیک هم زندگی میکند. سمبات و یرواند هم هر روز به مغازهشان میروند؛ همانطور که بخردی هم میرود از کنار نیاصرم تا گالری کلاسیک. با مطیعی سلامعلیک میکند و میگوید که امروز روزافتتاح نمایشگاه تازهای در گالری کلاسیک است؛ آب در مادی نیاصرم جاری است.
*این متن پیش از این در کاتالوگ نمایشگاه مروری بر آثار گالری کلاسیک اصفهان در موزه هنرهای معاصر اصفهان منتشر شده است.
روزهای کلاسیک
سال 1368 سال مهمی برای چهارباغ بود. جنگ تحمیلی تمام شده بود و خیابان چهارباغ پوست میانداخت. کمکم به این خیابان قدیمی توجه میشد و اتفاقهایی که باید در سالهای بعد از انقلاب میافتاد، آرام آرام به چهارباغ اصفهان میرسید، آدمهای تازه، رخت و لباسهای تازه، مــاشینهــا، روزنامهها و مطبوعات جدیدهنر هم در چهارباغ باید رونق میگرفت در سینماها، کتابفروشیها، تئاترها! این قصه چهارباغ در سال 68 بود.
نوشته شده توسط: اصفهان زیبا در در فرهنگ | دیدگاه بسته شده