دیدن طـلـوع در بهـتـریــن نقطه شهر، یکی از جاذبههای محبوب گردشگران است؛ چه در یزد یا لافت باشید و بخواهید خورشید را بر فراز بادگیرها تماشا کنید، چه در بوشهر و کیش باشید و دلتان برای دیدن طلوع بر فراز خلیجفارس پر بزند، چه در ماکو بر بالای صخرهها یا در کنار ارس بایستید رو به خورشید! اصفهان هم طلوعهای زیبایی دارد یکی مثلا تماشای طلوع خورشید از بالای پل خواجو وقتی زایندهرود هم زنده است. اما این هفته طی سه روز میتوانستید از هیجانانگیزترین تا غمانگیزترین طلوع اصفهان را ببینید. چهارشنبه صبح، صدها نفر در اطراف پل خواجو و زایندهرود جمع شدهبودند به صبحانهخوردن، تماشای رود، ورزش کردن و تماشای بالا آمدن خورشید بر فراز رودخانه زنده شهر. اما جمعه صبح همان ساعت، دیگر خبری از هیچکدام نبود. زایندهرود دوباره (بعد از 12 روز) به کما رفته بود و مردم و گردشگرانی که روزهای گذشته از شهرهای مختلف داخل و خارج از استان برای دیدن اصفهان با زایندهرودِ زنده آمدهبودند، هم با رود رفته بودند.
پرده اول: زایندهرود، تختجمشید است!
اگر روزی به شما بگویند میخواهند تخت جمشید را از استان فارس به استان دیگری که میراث جهانی ندارد، منتقل کنند و کمکم هم این کار را شروع کردهاند و طی چند ماه حجمی از پایهها، سرستونها و کتیبهها را به لوکیشن جدید منتقل کردهاند، شما چه حسی پیدا میکنید؟ احتمالا اول فکر میکنید این یک شوخی مسخره است. از این شوخیها یا خبرهای جعلی که در اینترنت پر شدهاند. بعد، اگر شواهدی ببینید یا خبر را بیشتر و پررنگتر بشنوید، احتمالا با خودتان فکر میکنید، خب! برخی از بخشهای تخت جمشید از دههها و سدههای قبل به موزهها و گنجینههای مهم دنیا مثل لوور پاریس منتقل و به نمایش گذاشته شده، پس خبر، بعید نیست؛ اما عجیب است.
در مرحله بعد، کافی است خبری بخوانید از جانمایی تخت جمشید در محل جدید! دیگر باور میکنید و فقط حسرت است و عصبانیت که میماند. این اتفاقی است که برای زایندهرود افتاده و همانقدر عجیب است که بخواهند تخت جمشید را جابهجا کنند. «زایندهرود» بزرگترین رودخانه فلات مرکزی ایران، «میراث طبیعی ملی» کشور است، همانطور که تخت جمشید «میراث تاریخی ملی» و جهانی ایران. جابهجا و قطعهقطعهکردن زایندهرود همانقدر عجیبغریب و دردناک است که جابهجا کردن تخت جمشید و این را همه ما باید کاملا درک کنیم. تازه به این نکته توجه کنید که زایندهرود خیلی قبلتر از داریوش و کوروش و پدران و پدران پدرانشان، زنده بوده؛ آن هم از سرچشمه تا پایاب.
پرده دوم: زایندهرود، معبد آناهیتا و دیوار گرگان است!
معبد آناهیتا را سنگ به سنگ بردند؛ مردم پیش خودشان گفتند چرا راه دور برویم؟! خانه نداریم. بگذارید سنگهای معبد دو هزار و دویست ساله را برداریم خانه بسازیم. واقعا داشتیم معبد آناهیتا، بزرگترین بنای سنگی ایران بعد از تخت جمشید، را به طور کامل از دست میدادیم. سنگهایش را خرد کردند و بردند خانه ساختند. حتی اسم معبد را گذاشته بودند «گچکن»، میآمدند سنگها را خرد میکردند و میبردند. بعد، تازه رحم نکردند و آمدند داخل معبد هم خانه بسازند. سیفالله کامبخش در دهه چهل پای جان معبد «ایزدبانوی آبهای روان، زیبایی، فراوانی و باروری» ایستاد و از مرگ نجاتش داد. خانههای نیمبند را خریدند و خراب کردند و ساحت گرانقدر میراث مهم ایرانیان را زدودند. حالا این بنای باشکوه در فهرست موقت میراث جهانی بشر به انتظار ثبت جهانی است و داستانهای ناگفته بیشماری دارد که هنوز یک از هزارانش را هم نشنیدهایم؛ از قصر ناتمام برای خسروپرویز گرفته تا کاخی با یادگارهای مختلف از سه دوره تاریخی هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان. یعنی حالا هم شماری از سنگهای معبد هنوز در پی و دیوارهای خانههای کنگاوریهاست هم بخشهایی از معبد نجاتیافته را داریم؛ اما میتوانستیم کلا این میراث را دیگر نداشته باشیم.
مثال واقعی دوم، «دیوار تاریخی گرگان» است؛ دیوار بزرگ گرگان یا دیوار بزرگ اسکندر یا دیوار سرخ از کنار دریای خزر در ناحیه گمیشان آغاز میشد و تا کوههای گلیداغ در شمال شرق کلاله ادامه داشت. گفته شده که دیوار تاریخی گرگان با 200 کیلومتر طول، بعد از دیوار چین (به طول شش هزار کیلومتر) و سمیز آلمان بزرگترین دیوار دفاعی جهان بوده و در طول مسیر از تأسیسات وابسته مثل خندق، زنجیرهای از قلعهها، کورههای آجرپزی، سد و کانالهای هدایت آب هم برخوردار بوده است. اما کشاورزان منطقه آنقدر پای دیوارها گندم و جو کاشتند و پایهها و آجرها را به خاطر کشاورزی یا ساخت خانه جابهجا کردند که دیگر تقریبا اثری از شکوه دیوار باقی نمانده و باید با ذرهبین دنبال بقایای دیوار بزرگ گرگان گشت؛ در حالی که این دیوار با قدمت ساسانی و به عرض 2 تا 10 متر، میتوانست یک میراث مهم و جاذبه گردشگری جهانی ارزشمند برای ایران باشد.
مـثـال ســوم برای اصـفـهــانـیهـا ملموستر است؛ «دولتخانه صفوی اصفهان» با آن همه کاخها و باغها و سردرها و بناها وجب به وجب جـویـده شـد! ظلالسلطان دستور تخریب پنجاه میراث مهم را داد که اگر هنوز داشتیمشان، اصفهان به دورانی که باغشهری رؤیایی بود،بازمیگشت.
خواندن نام این میراث هم قلب آدم را به درد میآورد؛ کاخهای نمکدان، هفتدست، آینهخانه، عـمـارت و سردر باغ هزار جریب، جهاننما، عمارت صدری، کاخ فرحآباد، عمارت گلدسته، بادامستان، باغ تخت، انگورستان و… مصالحشان چه شد؟! مفت فروخته شد!
با این سه مثال میخواهم بگویم فکر نکنید همه اینها مربوط به دوران قبل بود و آن زمان مردم اهمیت میراث را درک نمیکردند که این اتفاقها میافتاد. حالا هم همانطور است فقط کمیت و کیفیت میراث برجای مانده، کم شده است. آناهیتای نیمهجان نجات پیدا کرد. بقایای اندک دیوار گرگان را هنوز داریم. چهلستون هم قرار بود زیر تیغ ظلالسلطان برود که میراثدوستان شهر نجاتش دادند. زایندهرود چه؟! زایندهرود را میتوانیم نیمهجان از زیر آوار بیرون بکشیم؟!
پرده سوم؛ پاسپورتِ زایندهرود کجاست؟!
فرقی نمیکرد از آلمان پاسپورت را بگیرید یا از اتریش، فقط باید پنج مهر در پاسپورتتان باشد تا بتوانید در قرعهکشی شرکت کنید. اسمش پاسپورت دانوب بود و شعارشان: «دانوب را کشف کنید!». این ایده پنج کشور برای جذب بیشترین گردشگران نمایشگاه گردشگری مهم «آیتیبی برلین» بود. دانوب در صدر لیست رودهایی قرار دارد که از بیشترین تعداد کشور میگذرند. سرچـشــمهاش در رشــتـهکـــوههـــای جنگل سیاه در غرب آلمان است و مسیر دو هزار و هشتصد و پنجاه کیلومتری را در آلـمـان، اتـریـش، اسلواکی، مجارستان، کرواسی، صربستان، رومانی، بلغارستان، مولداوی و اوکراین طی میکند تا در آغوش دریای سیاه آرام بگیرد. حدود بیست سال است که برای مدیریت دانوب کنوانسیونی تشکیل شده تا همه مسائل مرتبط با این شاهرگ حیاتی، تحت مدیریت واحد قدرتمند بررسی و حلوفصل شود. یازده کشور قدرتمند اروپایی که هر کدامشان منافعی دارند که گاهی هم حتی متضاد است، توانستهاند یک رود را مدیریت کنند. اینجا در ایران زایندهرود به طول 400 کیلومتر، میان دو استان اصفهان و چهارمحال مشترک است؛ دو استانی که فقط 60 سال است از هم جدا شدهاند و تا پیش از این یک استان (اصفهان) بودهاند.