خدا سالها قبل به ابراهیم(ع) فرمان داد تا بخشی از واقعه حسین (ع) را بازسازی کند. ابراهیم (ع) رو کرد به فرزندش و گفت: «دستور رسیده که تو را قربانی کنم.» اسماعیل که تسلیم امر خدا بود، گفت: «هر چه دستور است انجام بده.» مهیای قربانی که شدند، آن لحظههای آخر، پدر هر چه تلاش میکرد چاقو بر حنجره اسماعیل اثر نداشت. ندا آمد: «و فدیناه بذبح عظیم» قربانی بزرگی را بلاگردان جان او کردیم…سالها قبل وقتی ابراهیم (ع) با جانش معنای قربانی را درک کرده بود. خدا برایش از «ذبح عظیم» گفت. وقتی شنید جماعتی که خود را امت محمد (ص) میپندارند، سر حسین (ع) را چنان میبرند که سر قوچی را. قلبش به درد آمد و بر حسین (ع) اشک ریخت. ابراهیم (ع) فقط خداپرست بود که دلش برای حسین (ع) لرزید.حالا سالهای زیادی از روزی که اسماعیل به قربانگاه رفت، گذشته؛ سالهای زیادی از روزی که حسین(ع) با تمام داشتههایش به قربانگاه رفت، گذشته؛ اما در قلب خانه خدا، در یک قدمی مقام ابراهیم (ع) نمیتوان نام حسین (ع) را برد. در جوار خانه خدا خادمان آب زمزمی را توزیع میکنند که به برکت پاهای اسماعیل جوشیده است. زائران آب را مینوشند و یا حسینهایشان را در دلشان می گویند؛ مبادا بازخواست شوند. اسماعیل زنده ماند تا از نسلش حضرت محمد (ص) بیاید و نواده او حسین (ع) در تاریخ بماند. حسین (ع) همان قربانی بزرگ است.امروز اینجا در یک قدمی جایی که ابراهیم (ع) برای حسین (ع) اشک ریخت. نمیتوانی حتی بر حسین (ع) سلام دهی. کافیاست زیارت عاشورایی را در خفا بخوانی. همان پاسبانان مقام ابراهیم دورهات میکنند. امروز اینجا در یک قدمی خانه خدا نمیتوانی احساس تعلقت را به حسین (ع) فریاد بزنی؛ حسینی که ثارالله است. در خانه خدا، در جایی که فرشته وحی «و فدیناه بذبح عظیم» را بر زبان آورد، غریب است. کسی میتواند از حاکمان سرزمین وحی بپرسد مگر ابراهیم (ع) فقط خداپرست نبود که بر حسین (ع) اشک ریخت؟ به کدامین اعتقاد اشک بر حسین (ع) جرم است؟
اینجا اما داستان فرق میکند. ما هر سال تمام شهر را سیاهپوش میکنیم. چندروزی صدای دستههای عزاداری پس زمینه موسیقی زندگیمان میشود. در هر کوی و برزنی به عشق حسین (ع) خانهها، تکیه میشوند. اینجا کسی را به جرم محبت به حسین (ع) دستگیر نمیکنند. هر خانهای متبرک میشود به پخت نذری برای آن قربانی عظیم. هر سال خون بهناحقریختهشدهاش از خاک ما میجوشد و بر رگهایمان جاری میشود و قلبمان را داغدار میکند. سالها میگذرد و حسین (ع) همچنان زنده است.ما قدر نفسهایمان را نمیدانیم. قدر تعلقخاطری که مجبور نیستیم در سینههایمان حبس کنیم و آزادانه زیر هر بیرق و خیمهای فریادش میزنیم. ما قدر یا حسینهایمان را نمیدانیم که آزادانه بر در و دیوار شهر رها میکنیم. نمیدانیم اگر روضههای محرم نبود، اشکهایمان را پشت کدام دیوار یواشکی باید میباریدیم. شکوه آرامبخش دستههای عزاداریمان برایمان عادی شده که یادمان رفته همه یا حسینمان را از قِبَل حکومت شیعه داریم. شاید یادمان رفته روزگاری ما هم یا حسینهایمان را در خفا به آسمان حواله میکردیم.شاید اگر ما هم تحت لوای حکومتی شیعه نبودیم، از نعمتی به نام عزاداری بر حسین (ع) محروم بودیم.ما قدر یا حسینهایمان را نمیدانیم.