ما متفاوت شده‌ایم؟

در این چندین سال وضعیت کلی بافت تاریخی اصفهان نیز همچون بافت تاریخی باقی شهرهای ایران دستخوش تغییرات ناشی از زندگی جدید و پـیـامـدهــای اجـتـمـاعــی و فرهنگی آن شده است که حاصل آن در اقتصاد تمایل به مصرف بود که با پیشینه تاریخی ماقبل آن همسو نبود.

وابستگی به تاریخ به معنای وابستگی صرف قلمداد می‌شد که با مصرف در تناقض بود؛ پس تاریخ و آنچه مربوط به آن بود ازجمله معماری، به‌تدریج در ذهن مردم به ضدارزشی تبدیل شد که عدم پیشرفت و عدم آرامش و آسایش را در پی داشت؛ تغـیـیــرات ایـجــادشـــده در نــظــــام اقتصادی، ارزش و قیمت زمین، به وجود آمدن سبک‌ها و سلایق جدید که منجر به وجود مفاهیمی مثل محله آباد و محله خراب در بین مردم شد. از طرفی فراگیرشدن خودرو و مسائل مربوط به دسترسی، اشتغال و مسائل دیگر اجتماعی در جامعه جدید، نهایتا میل به جابه‌جایی از بافت‌هایی را که شاید صــدهــا ســـال از عــمــر زندگی در آن‌ها می‌گذشت، افزایش داد.
افزایش جـابــه‌جـــایـی و مـهـاجــرت، هم‌بستگی میان ساکنان را به‌تدریج کم و کمتر کرد و محله‌ای که قبلا خود به حل مشکلات می‌پرداخت و امنیتش توسط خود مردم محله تأمین می‌شد کم‌کم شکل دیگری پیدا کرد.
نتیجه تمام این تغییرات این شد که بسیاری از بافت‌های تاریخی شهرهای ایران از ساکنان اصلی محله‌ها که مکان زندگی خود را درک می‌کردند و برای آن دل می‌سوزاندند، تهی شد. در این شرایط عده‌ای هم که از ساکنان دیرین باوجود همه مشکلات در محله باقی می‌ماندند، نمی‌توانستند کـاری از پـیش ببرنـد و با تغییر نسل‌ها، این ساکنان نیز به دلایل گفته‌شده دل خوشی از این بافت و دانه‌های تاریخی نداشتند.
اما اصلا چرا باید حفاظت از این خانه‌ها و بناهای مشابه را در اولویت قرار دهیم؟ از کدام ارزش صحبت می‌کنیم و دلیل اهمیت‌دادن به آن چیست؟
مرگ و زوال جزء جداناشدنی ذات دنیاست و معماری نیز از این قاعده مستثنا نیست. البته ساخته‌ها و آثار انسانی اندکی متفاوت این چرخه را می‌چرخانند. تبدیل آثار به یکدیگر هم به‌نوعی همان چرخه است: آثار معماری به وجود می‌آیند، ویران می‌شوند و به خاک برمی‌گردند و بار دیگر به حـالـتــی دیگر زاییده می‌شونـد. صــورت آن‌ها عــــوض می‌شود یا با جانی دگرگون‌شده ادامه حیات می‌دهند.
انسان‌ها با این چرخه به‌خوبی آشنا هستند. سال‌ها در این دنیا ساخته‌اند و بارها شاهد ویرانی همان ساخته‌ها بوده‌اند. فرسودگی، جنگ، بلایای طبیعی، نو شدن نیازها، عوض‌شدن عقاید و افزایش روابط، گرچه دلایل متفاوتی هستند ولی همگی در ویرانی دخیل بوده‌اند و بعدازآن دوباره عامل تولد بنایی دیگر شده‌اند. حال چگونه است که ما سوگوار تخریب‌ و نابودی چند بنای شهرمان هستیم و تلاش می‌کنیم آن‌ها را احیا کنیم؟ چرا باید به آن‌ها حساس شویم؟ در ذات دنیا و گذر زمان که تفاوتی ایجاد نشده؛ پس چه چیز است که ما را به تکاپو وامی‌دارد و چرا باید خود را برای چنین چیزی به آب‌وآتش بزنیم؟

تنها یک تفاوت موجود است: «ما» متفاوت شده‌ایم

بحث ابدا حفاظت از بنا، معماری یا یک شهر نیست؛ بحث دقیقا خود ما هستیم؛ «ما» به‌عنوان اشتراکی از یک سلیقه و زبان و فهم مشترک که حاصل زیست مستمر در مکانی است که شهرِ خود می‌خوانیمش: اصفهان؛ وگرنه بناها و شهرها که حاصل همین اشتراک است و در صورت وجود آن اشتراک باز متولد می‌شوند.
مسئـلـه ایـنـجــاســـت که آیا هــنـــوز ایــــن اشــتــراک مــوجـــود اســــت؟ همین اشتراکی که شامـل بینش، دانش و مهارتی است که سال‌ها نسل‌به‌نسل و سینه‌به‌سینه منتقل شده؛ ولی اکنون ما کمتر از آن خبر داریم. ما متفاوت شده‌ایم؛ چون شبکه‌ای از فهم، دانش و بینشمان در حال دگرگونی است. آنچه ویرانگر است همین دگرگونی است؛ وگرنه تا دنیــا، دنیا بوده است که بناها و شهرهــا ویران‌ شــده‌انــد و دوباره از زمـیــن برخاسته‌اند.
از زمانی که زبان و فهم ما دچار تفاوت شده است، همه ما مبتلا به معیارهای زندگی جدیدی شده‌ایم که سراسر فراموشی و سراسر پشت کردن به خودمان است. رفتار ما با این خانه‌ها نیز از همین حکایت دارد. آیا به‌جز این است که ما این بناهارا حجمی از خاک و خشت و آجر دیده‌ایم که می‌توانند به‌راحتی جایگزین شوند؟ درصورتی‌که آن‌ها مکان‌هایی هستند که ما به آن‌ها تعلق داریم. وجود آن‌ها نه به سبب گذر زمان و وجهه تاریخی بودنشان که به‌واسطه وجود تعلق و ریشه‌های ما در آن‌هاست که ارزشمند است. اگـر نــابــــودی و تخریب این بناها ما را ناراحت و پریشان می‌کند صرفا به خاطر نابودی مشتی از مصالح نیست؛ نابودی آن‌ها مساوی است با مواجه‌شدن با شکافی در وجود خودمان؛ گویی پاره‌ای از خودمان است که از بین می‌رود.

آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

شرح کامل اینکه چه شده است که این بناها به اینجا رسیده‌اند و دلایلش چه بوده است بماند؛ ولی ما هنوز هم در زمانه خود، با همه  تفاوت‌هایمان در نیازهای فردی و زندگی جمعی، همـچـنــان انـســانــیــم و هـمـچـنـان شباهت‌هایمان با گذشتگانمان بیشتر از تفاوت‌هاست. ما هنوز از این شهر لذت می‌بریم و هنوز از بی‌روح‌شدنش بیم داریم؛ پس هنوز می‌توانیم برای آن ارزش قائل باشیم و آن را پاس بداریم.
با نادیده گرفتن این بناها چیزی از ارزششان کم نمی‌شود؛ چراکه آن‌ها همان گنجینه‌هایی باقی می‌مانند که در برابر موج بی‌لطفی و فراموش ما، هنوز ارزشمند باقی‌مانده‌اند؛ اما این ما هستیم که بی‌بهره می‌شویم. بی‌بهره از آن‌ها و مهم‌تر از آن بی‌بهره از خودمان… .
گویا حواسمان نیست زیست آشفته امروزمان حـاصـل از چیست و چه چیزهایی را فراموش کرده‌ایم که هر یک می‌تواند دوای دردهای این روزهایمان باشد.
در جامعه‌ای که هر کس فقط به فکر منافع شخصی خودش است، تمام این منافع برایش حداکثر تا پایان عمر خودش موضوعیت دارد و نفع رساندن به دیگری را ضرر رساندن به خود می‌بیند، صحبت کردن از آینده جای بحثی ندارد.
اساسا این اجتماع در هر مکانی هم که ساکن باشند نمی‌توانند نام شهر یا محله به خود بگیرند و در پایان همیشه تمام آن‌ها متضرر خواهند شد.
شهر و محله قوانین نانوشته زیادی دارد. تعلق‌خاطر، اخلاقیات و اهلیت است که افراد یک شهر را به هم پیوند می‌زند و سرنوشت تمام آن‌ها مشترک رقم خواهد خورد. حفاظت از خـانــه‌هـــایـــی کــه شـــرح آن‌ها گفته شد نیز ازاین‌روست که اهمیت پیدا می‌کند و حاصل همین نگاه است. نگاهی که فرصتی در اختیارمان دهد که بتوانیم از این شهر لذت ببریم و از آن حفاظت کنیم. نگاهی که بار دیگر ایرانی‌بودن و اصــفـهــانــــی‌بـــودن را در ما یـــادآور شود.
نـقــشـــه‌هــــا و تصاویر پیوست‌شده در این پرونده نیز حاصل همین نگاه است و نتیجه تلاش افرادی است که سعی کرده‌اند در راستای مسئولیت خویش گامی بردارند. امید آن است که مسئولان و متولیان امر نیز مراقب و حافظ این نگاه باشند و در خصوص این خانه‌ها، بناهای مجاور و اصفهان حساسیت نشان دهند.