معجزه‌های خانه زرگرباشی

خانه زرگرباشی در میانه‌های خیابان طالقانی کوچه زرگرباشی، داستان‌های غریبی دارد. بنایی قدیمی که امسال سیصدویکمین مراسم محرم در آن برگزار شد. مکانی پرجاذبه برای نذر و نذورات مردمانی که گاهی درمانده از همه‌جا می‌شوند و استکان و نعلبکی این خانه را به گرو می‌برند. داستان‌هایی که از حاجت‌رواشدن در این خانه نقل می‌شود برخی دست‌ کمی از یک معجزه ندارد.

ورود به خانه

حاج سید مصطفی آرام روی صندلی‌اش نزدیک درِ ورودی خانه نشسته است و آدم‌های توی حیاط را هدایت می‌کند که کجا بلندگوها را نصب کنند و کجا چراغ‌ها را. به طرفش که می‌روم ماسکش را جلوی صورتش بالا می‌آورد و نیم‌خیز در سلام‌گفتن پیش‌قدم می‌شود. او پنجمین نسل از خاندان زرگرباشی‌هاست که درب خانه قدیمی حاج سید محمدعلی را باز نگه‌داشته تا در ایام محرم مراسم سوگواری در آن برگزار شود. خودش می‌گوید پیش از من پدرم حاج سیدمهدی و پدربزرگم حاج سیدعلی مراسم را برگزار می‌کردند و پیش از آن‌ها جدمان حاج سیدجعفر و قبل‌ترش حاج سید محمدعلی. می‌گوید قبلا تمام حیاط را فرش پهن می‌کردیم و حوض را آب می‌کردیم و چه حالی، چه صفایی داشت و حالا مجبوریم صندلی بافاصله بگذاریم.

 ویژگی‌های معماری خانه زرگرباشی

خانه زرگرباشی در طی سال‌های اخیر مرمت و بعضی قسمت‌هایش بازسازی‌ شده است. یکی از قسمت‌هایی که هنوز معماری گذشته را دارد، اتاق شاه‌نشینی در جبهه جنوبی خانه است. اتاقی با گچ‌بری و آینه‌کاری زیبا و مسحورکننده که به‌راستی چشم‌وچراغ خانه است. دو گوشواره با درب‌های چوبی منبت در دو طرف اتاق است که در قدیم محل نشستن زن‌ها بوده است. بر روی طاقچه‌های اتاق، قوری‌های چای قدیمی برای تزیین گذاشته‌اند و عکس حاج سیدعلی زرگرباشی هم در میان طاقچه وسطی است. در میان آینه‌کاری اتاق نقاشی‌هایی از روز عاشورا نصب است که البته جای برخی‌شان خالی است. همچنین این اتاق، پنج‌دری زیبایی دارد که البته مرمت شده است. آسمان حیاط و دیوارها جملگی با پارچه سیاه به مناسبت ایام محرم پوشیده شده است. در سوی دیگر حیاط دالانی قرار دارد که منبر قدیمی خانه را در آن قرار داده‌اند و دیگر استفاده نمی‌شود. منبری که بر رویش بزرگانی چون حاج احمد روضاتی و آیت‌الله شمس‌آبادی نشسته و روضه خوانده‌اند.

 از داستان تا واقعیت

درباره خانه زرگرباشی و داستان‌هایش بسیار شنیده‌ام و کنجکاوم که بیشتر بدانم. مانند این خانه در اصفهان البته چندتای دیگری هم هست. ازجمله خانه بنکدار و خانه حاج عباس قلیانی. برخی از این  داستان‌ها اگرچه بازگوکننده نگاه افواه به چنین پدیده‌هایی و درآمیخته با افسانه است، ولی در نگاهی پدیدارشناسانه قابل‌تأمل و واکاوی است. خود حاج مصطفی ولی می‌خندد و می‌گوید این‌ها که مردم می‌گویند خیلی‌هایش تخیل و داستان است؛ ولی بسیاری هم حاجت گرفتند. آنچه واقعی است اعتقاد مردم به امام حسین(ع) و ائمه است و اگر دل در گروش ببندید، معجزه خیلی هم چیز غریبی نیست.

 ماجرا از کجا شروع شده است؟

می‌گوید امسال سیصدویکمین سالی است که در اینجا مراسم محرم برگزار می‌شود. در میان مردم نقل است که زنِ اولین صاحبِ خانه با مرگ شوهرش بی‌پول می‌شود و تمکن مالی برگزاری مراسم را نداشته و روز تاسوعا به‌تنهایی شروع به گریه‌کردن برای امام حسین(ع)  می‌کند و در همین حین درِ خانه زده می‌شود و یک قطار شتر با بار قند و چایی و استکان وارد می‌شود و تجهیزات پذیرایی روضه را با خود می‌آورد. از همان‌جا هم رسم می‌شود که مردم استکان چای‌خوری با خود گرو می‌برند و سال بعد در عوض برآورده‌شدن نذرشان یک دست شش‌تایی استکان به‌جایش می‌آورند. همین هم سبب شده است که حالا توی آن اتاق عقبی دو سه هزار استکان روی ‌هم جمع شود.

 معجزه در خانه

از دیگر آداب این خانه می‌پرسم و می‌گوید بلند‌کردن پوش قدیمی در روز عاشورا و همچنین پختن کاچی در این خانه طی این سال‌ها هیچ‌وقت ترک نشده است. می‌پرسم خودتان به‌عنوان پنجمین نسل از این خاندان چه معجزه‌ای دیده‌اید؟ دستم را می‌گیرد و قدم‌زنان می‌برد تا اتاق شاه‌نشین. می‌گوید یادم نیست چه سالی بود.
بیست‌وهشت صفر بود و من جوان بودم. دخترم حصبه گرفت. دکترها جملگی جوابش کرده بودند. توی همین اتاق بالا روبه‌قبله خوابانده بودیمش. رفتم کنار منبر توی حیاط نشستم و تا صبح گریه کردم. صبح دخترم به لطف خدا برگشت. یکی دو بار دیگر هم بود. آخری‌اش همین شش ماه پیش که دخترم کرونا گرفت و وضع بدی پیدا کرد و من باز حاجت گرفتم.

 روایت‌های قدیمی

می‌گوید پدرم تعریف می‌کرد که یک‌بار حاج سید هاشم که اینجا منبر می‌رفته است، روز عاشورا وارد خانه می‌شود و می‌بیند کسی نیست. حاج سیدعلی کنار همین پنج‌دری نشسته بوده است. می‌گوید حاج سید علی اگر اجازه بدهید بروم جای دیگری روضه بخوابم و برگردم. حاج سیدعلی می‌گوید برو همین‌جا روضه بخوان و وقتی اصرار حاج سید علی را می‌بیند، بالای منبر می‌رود و ناخواسته روضه وداع آقا امام حسین (ع) را می‌خواند و سه بار صدای ناله یک زن را می‌شنود و از هوش می‌رود و پنج روز توی همین حیاط‌خلوت خانه بستری بوده است که میرزا احمدخان حکیم (مؤسس بیمارستان احمدیه) را بالای سرش می‌آورده‌اند. بعدها به پسرش وصیت می‌کند که در خانه زرگرباشی حضرت زهرا (س) برای حسین(ع)  گریه کرد و روضه این خانه ترک نشود.

 روایت‌های جدید

از برگزاری مراسم در این خانه می‌پرسم که چه ماجراها برای گفتن دارد. می‌گوید اربعین یکی از سال‌های دهه شصت بود و کشور در بحبوحه جنگ. خوب یادم است آمدند گفتند می‌خواهیم سربازان پادگان نجف‌آباد را اینجا بیاوریم. پرسیدم تعدادشان چند نفر است گفتند چهارهزار نفر. گفتم بفرمایید و آوردند. هیچ‌کس باورش نمی‌شد ولی چهارهزار نفر در این حیاط جا شدند و عزاداری کردند. این خودش چیزی دست‌کم از یک معجزه برای آن‌هایی که آن مراسم را دیدند، نبود.

 توجه به میراث ناملموس

حاج سید مصطفی بازنشسته ذوب‌آهن اصفهان است. با حقوق بازنشستگی روزگار می‌گذراند و خرج مراسم را خودش می‌دهد و می‌گوید البته کمک‌های مردمی هم کم‌وبیش هست؛ بااین‌حال خیلی زیاد نیست. می‌گوید طاق این اتاق پایین آمده بود به خرج خودم درستش کردم. تمام درها را مرمت کردیم و در خانه را به هر ضرب‌وزوری بود، روی عاشقان اباعبدالله باز نگه داشتیم. کسی به این فکر نمی‌کند که مراسم محرم در این خانه میراث ناملموس این شهر است و باید حفظش کرد. تا امروز که من در خدمت شما هستم، مراسم محرم در این خانه تعطیل نشده است؛ حتی در دوره رضاشاه ممنوع کرده بود؛ ولی بعد از من معلوم نیست چه بشود. دیگر توی این دوره‌زمانه و با این وضع اقتصادی انتظاری از کسی نمی‌شود داشت. البته ایمان دارم پرچم امام حسین (ع) روی زمین نمی‌افتد. چهل سال برگزار کردم و بعد از من هم برگزار خواهد شد.
با او خداحافظی می‌کنم و از خانه بیرون می‌آیم و ساعتی در کنار کوچه می‌ایستم. تعداد مردمانی که از هر طرف برای گرفتن حاجت به‌سوی خانه روان‌اند قابل‌شمارش نیست.