نقاشِ نور و زندگی

یک اصفهانِ دیگر بود. سی‌وسه‌پل،‌ خواجو،‌ آدم‌های چهارباغ  و میدان کهنه و…، جمعشان جمع بود و درودیوار نگارستان با حضورشان زنده.شاید همین اصفهان رنگینِ قاب‌شده توی مغازه بود که با ترکیب عطر قهوه  و روی خوش صاحبش عصرها بعد از تمرین ارحام را به آنجا می‌کشاند. دیگران هم می‌آمدند، اما گالری سمبات خیلی‌وقت‌ها پاتوق ارحام‌صدر و عبدالحسین سپنتا بود. آنجا از پشت ویترین گالری سمبات سرکوچه فتحیه می‌توانستند به یک‌یک آدم‌های توی چهارباغ خیره شوند و داستان‌هایشان را برای هم تعریف کنند … می‌توانستند تا نیمه‌شب از شهری بگویند که همگی عاشقش بودند.آقای سمبات هم بین همین گپ‌وگفت‌ها طرح‌های تازه بزند. آدم‌ها را بیاورد به تابلو و داستانشان را از نو نقاشی کند. عروسی‌رفتن و خریدکردن و کارکردنشان را.

 شب‌بیداری‌هایشان کنار آتش توی روستا را، نان‌پختن و رخت‌شستنشان کنار جوی آب و محله و کوچه و زیبایی‌های اطرافشان را … گرمای زندگی‌شان در نور آفتاب و آرامش لحظه‌هایشان در سایه را. همه را بیاورد به تابلوهایش تا نقاشی‌هایش بشود، آدرس هنری زمانه‌ای که هرجا برود نشانی خاستگاهش باشد. در سالگرد صدوششمین میلاد این نقاش صاحب‌سبک، زندگی و فعالیت هنری اش را در گفت‌وگو با عنایت‌اله نظری نوری نقاش و شاعر و از معاصران و دوستان دیرینه‌اش مرور می‌کنیم.
عنایت‌اله نظری نوری،‌ نقاش و نویسنده که به قول خودش اصفهان را مانند یک اثر زیبای آبرنگ می‌بیند، با اشاره به اینکه سمبات کسی است که در آثارش عاشقانه اصفهان را به تصویر کشیده جریان آشنایی اش با او را اینطور روایت می‌کند: «از احوالش شنیده بودم و رغبت بسیاری برای دیدنش داشتم تا اینکه روزی که از خیابان مفرح چهارباغ می‌گذشتم به مغازه ای رسیدم که آتلیه استاد سمبات بود. تابلوی آبرنگ هنری و زیبایی پشت ویترین مغازه اش بود.«پشت خانه کدخدا.»* خودش هم با قامتی بلند و چشمانی رنگین همچون آبرنگ‌هایش دم در ایستاده بود. مرا که محو تماشای آثارش دید به داخل دعوت کرد. رفتار و اخلاقش همچون آبرنگ لطیف و مهربان و برجسته بود. قهوه ای آماده و تعارف کرد و بعدها همیشه از سرشوخی میگفت قهوه‌هایم از آبرنگ‌هایم بهتر است.»
نوری اما بعدها در آتلیه سمبات در خیابان کریم‌خان‌زند تهران بیشتر با او آشنا شده و دوستی و همکاری‌شان جدی‌تر می‌شود: «مدت‌ها گذشت. سمبات به تهرآن آمد و در خیابان مدیری یکی از خیابان‌های متصل به کریم خان زند آتلیه ای برپا کرد. من با علاقه‌مندی بسیار تقریبا هفته ای سه چهاربار به دیدنش می‌رفتم و کم‌کم دوستی ریشه درمحبت کرد و همچنان ادامه یافت.»   
او داستان زندگی هنری نقاش ماندگار آبرنگ اصفهان را با تکیه بر رفاقت 30ساله‌شان اینطور مرور می‌کند: «سمبات در 27 مهر 1293 هجری شمسی حدود یکصد و شش سال پیش در جلفای اصفهان به دنیا آمد و دوران کودکی را طی کرد و علاقه به نقاشی، او را در 16سالگی به کالج انگلیسی‌های اصفهان که می‌گویند «دبیرستان ادب» فعلی است و آن زمان در جلفا بوده کشاند. در آنجا شاگردی سرکیس خاچاطوریان را تجربه کرد. خاچاطوریان نقاش و محققی ارمنی بود که بین سال‌های ۱۳۰۷-۱۳۱۲ خورشیدی به توصیه آرتور پوپ  به اصفهان آمد و نقاشی‌های بسیاری از مناظر اصفهان کشید و به بازسازی نقاشی‌های کاخ چهل‌ستون و عالی‌قاپو (با رنگ روغن) و همچنین، کپی برداری شماری از آن‌ها پرداخت.»
سمبات از محضر استاد ‌هاکپ وارطانیان آبرنگ‌کار شناخته‌شده و یقیاو ولیجانیان نقاش مشهور نیز آموزش گرفته بود. او در سال 1309 به فکر تأسیس نگارخانه شخصی خود در خیابان چهارباغ اصفهان به نام نگارستان سمبات افتاد.
 او بعدها در سال 1327 شمسی در حدود 34سالگی اش  برای تحقیق و آموزش فیگور به انگلستان رفت. در کلاس‌های طراحی و نقاشی از مدل زنده بیش از یک‌سال کار کرد و نقاشی‌های آبرنگ نقاشان انگلیس را مورد مطالعه قرار داد. سمبات در این سفر با نقاش آبرنگ‌کار معروف انگلیس، سرویلیلام راسل فیلنت، رئیس آکادمی‌سلطنتی انگلیس هم آشنا شد که خودش میگفت راسل فیلنت کارهایم را مورد تمجید قرار داد. این سفر و مطالعات و آموزش‌های سمبات در آن تاثیر قابل توجهی در کار او حتی پس از برگشت به ایران داشت. سمبات دستی هم در گریم داشت و در عکسی نشان می‌دهد که مشغول گریم یک هنرپیشه تئاتر است؛ حتی خودش می‌گفت گاهی آن زمان که در اصفهان بود گریم کار می‌کرده است.»
نوری ادامه می‌دهد: «او تا سال 1350 در اصفهان ماند، اما در آن سال به خاطر ازدواج یکی از دخترانش در تهران از اصفهان به تهران نقل مکان کرد و در سال 1351 نگارستان خودرا در خیابان کریم‌خان‌زند بنا نهاد. با مهاجرت پسرش آرمین به آمریکا هم که پروفسور زلزله‌شناسی است، در سال 1359  به آنجا رفت و آتلیه‌اش را در تهران به من سپرد که تا 6 سال آن را حفظ کردم و بعد فروختم. گاهی نامه‌ای می‌فرستاد و اظهار دلتنگی می‌‌کرد و از من می‌خواست که از بعضی مناظر رودخانه یا کوه اگر عکسی دارم برایش بفرستم. سمبات در آمریکا هم سوژه‌های طبیعت را کار کرد؛ البته روزبه‌روز پیرتر می‌شد و طبیعی است که دستانش قدرت قدیم را نداشت و سوژه‌ها  هم جذابیت مناظر ایران و خاطره‌انگیزی‌اش را نداشتند تا اینکه در 89 سالگی و در تابستان 1378 با گرفتگی قلب درگذشت. غم غربت در مرگ او بی‌تأثیر نبود؛ چون در نامه‌هایش همیشه به دلتنگی برای ایران اشاره می‌کرد.» نوری که عاشق اصفهان و به قول خودش آستر شهر نه رویه آن است (با وجودی که چهارباغ را ستایش می‌کند اما دل‌بسته کوچه‌پس‌کوچه‌های پشت میدان‌هارونیه است)، انتخاب سوژه توسط سمبات را به لطافت شخصیتش می‌داند: «استاد در نقاشی‌هایش زندگی روستاییان را نشان می‌دهد. تنورهای نان، ‌شستن قالیچه‌های رنگارنگ کنار رودخانه و زنان با لباس زیبای عشایری همه نقش بند زندگی آن‌ها در روستا بود. عشق به زندگی مردم و طبیعت در آثارش بی نهایت است.
همانطور که خاک رنگین روستاها، کوه‌های بلند پرخاطره و کوچه‌های پرعبور دهکده‌های مختلف مانند محله‌های فریدن یا روستاهای اطراف نطنز و کاروان‌های شتران پربار در دامن صحراهای وسیع یا گنبدهای شریف امامزاده‌ها و عظمت و ابهت جاودان میدان نقش جهان و برج‌های کبوتر روستاهای گورت در آثارش دیده می‌شود و سوژه‌های عروسی ارامنه اصفهان و حرکت جاری رودخانه‌ها و جویبارهای با طراوات شهر اغلب موضوع آبرنگ‌هایش بوده که هر بیننده اهل ذوق را به خود وامیداشت.
او آنچنان پل‌های با صلابت و خاطره‌انگیز خواجو و سی‌وسه‌پل را نقش می‌بست که انسان دلش می‌خواست از آن عبور کند و بسیاری از مجموعه‌داران و اهل هنر را بر آن می‌داشت که راهی اصفهان شوند و از تحفه‌های هنری او کاری به‌دست آورند و توریست‌های خارجی هم با سوابق ذهنی که از هنرمندان کشور خود داشتند، هنگامی‌که آثار محکم و زیبا با سوژه‌های دل انگیز او را می‌دیدند با علاقه‌مندی به داشتن یکی از آثار استاد به آتلیه اش می‌آمدند تا یک یادگاری با ارزش و آدرس هنری با خود ببرند و در خانه شان اثری بدیع، ‌زیبا و خاطره‌انگیز از سفر و دیدن شهر زیبای اصفهان یا روستاهای اطراف آن داشته باشند. آن‌ها قدرت اثر هنری آبرنگ استاد را می‌فهمیدند و برایشان جذاب بود که در آن اثر یادی شده از یک عصارخانه یا روخانه خروشان زاینده‌رود با پل‌های الماس‌گونه یا کوچه‌های پیچ‌درپیچ اطراف شهر که جویبار آب زلالی بر آن جاری بود.» او ادامه می‌دهد:«معماران توانا و هنرمند و برجسته آن زمان شهر را از طبیعت مفرح و دلنواز آن جدا نکردند. مادی‌های پرآب با انعکاس درختان سبز و کوچه‌های آفتاب رو و کاهگل‌های خوش رنگ با آن تابش آفتاب و میادین پربار خاطره‌انگیز چون میدان کهنه اصفهان و کوچه زیبای مسجدعلی و کبوترفروشان و پشت‌بام‌های آن با رشته نخ‌های رنگین برای قالیباف‌ها و تردد آدم‌ها در زیرنور آفتاب انسان را به وجد می‌آورد. سمبات نیز عاشقانه با توانایی‌های نادر هنری خود تحت‌تأثیر این پدیده‌های زیبای معماری و طبیعت با شوق فراوان به خلق آثار ماندنی آبرنگ می‌پرداخت.»
 رفیق دیرین سمبات با نقل خاطره‌ای از همسفری با او جنونش در عشق به طبیعت و نقاشی را اینطور تصویر می‌کند: «به خاطر دارم حدود چهل و سه سال پیش همراه او و استاد وارطانیان به روستای اجدادی بیدهند در دامنه‌های کوه‌های کرکس رفته بودیم. سمبات آثاری  بسیار زیبا و ماندنی از این روستای قدیمی‌ساسانی نقاشی کرد که تعدادی از آن در کتاب‌های چاپ‌شده از او منقوش است. هنگامی‌ که برگشتیم، او از ما جدا شد و تنها به روستاهای اطراف نطنز رفت و در برگشت حدود 16 اثر بسیار زیبا را که نقاشی کرده بود با خود آورد و حتی چندتایی از آن‌ها را که خیلی برایش خاطره انگیز بود، به فروش نرساند و با خود به آمریکا برد که یکی از آن‌ها روی جلد دوم کتابش که در آمریکا چاپ شد نقش بسته است. او عاشق طبیعت به خصوص خاک و  کوه‌های ایران بود.» نوری اهمیت نور و سایه و توانایی سمبات در نقش آن‌ها را اینطور تصویر می‌کند: «او در آثارش به طور اخص به نور و سایه اهمیت می‌داد و ساخت جنسیت را به‌خوبی می‌دانست. آفتاب و نور و سایه و کوچه‌های روستایی را بسیار دوست داشت و سوژه‌های ماندنی قدیمی‌را انتخاب می‌کرد و این‌قدر صبر می‌کرد تا نور آفتاب تنطیم شود و سوژه در وضعیتی که می‌خواهد قرار بگیرد. نور و سایه کارهایش آنچنان بود که بیننده در آفتاب‌هایش گرم می‌شد و در سایه‌هایش آرامش می‌گرفت.

 کاهگل‌های دیوارهایش و رنگ سربی کوه‌هایش عین واقعیت بود

 نقاشی‌های روستاها،‌ پل‌ها، کوه‌ها و بازارهای میوه و رختشویان کنار جویبارهایش همه حکایت از توانایی استادی به نام داشت که زندگی را روایت می‌کرد. علاوه بر تمام این‌ها سمبات خدای رنگ بود. او رنگ‌ها را تقریبا خالص می‌گذاشت، به خصوص در نور و سایه و ترکیب نمی‌کرد که رنگ چرک شود. نقاشی غروب کنار ساحل از کارهای برجسته او و سمباتیسم‌هایش زینت‌بخش اهل هنر بود.» او با اشاره به اهمیت استفاده از قلم‌های آزاد در کار سمبات و خلوتی قاب‌هایش می‌گوید: «او هیچگاه پرداز کار نکرد و به استفاده از قلم‌های آزاد بسیار اهمیت می‌داد و آنچنان در استفاده از آن مهارت داشت که با قلم‌های آبدار و درشت ضربه‌های محکم روی کارش می‌گذاشت. نقاشی‌هایش شلوغ نبود و همه چیز آن در خدمت سوژه اصلی بود. به عبارت بهتر، قدرت سوژه اصلی را از کار نمی‌گرفت تا اثرش در ذهن انسان بماند و اعتقادش این بود که هنرمند نباید سطح کار را پر و کاغذ را خسته کند. اوهمیشه به من می‌گفت کاغذ باید نفس بکشد.»
نظری نوری که خود نخستین بار عنوان سمباتیسم را بر بخشی از آثار سمبات و شیوه نقاشی موسوم به او گذاشته، درباره روند خلق این آثار می‌گوید: «استاد برای نقاشی تعدادی روزنامه کنار دست خود می‌گذاشت و رنگ و آب اضافی قلم‌هایش را با آن می‌گرفت و یک‌باره از دیدن آن‌همه رنگ‌های درهم و برهم بر آن شد که تصویرهایی از آن رنگ‌ها خلق کند و فیگورهای جالبی کار کرد. یک‌بار کارهایش را به من نشان داد. گفتم این سمباتیسم است. گفت تو روی این‌ها اسم می‌گذاری؟ گفتم بله سبک خودت است و این اسم برای همیشه روی این دسته از آثار او ماند و بعدها بسیاری از اهل هنر دنبال اینگونه کارهای نقاشی مدرن او بودند که زبانزد خاص و عام شد و همه شان به فروش رفت.»
او با رد این ادعا که نقاشی‌های سمبات صرفا توریستی بود، می‌گوید: «جدا از اینکه آثار سمبات بسیار متنوع بود؛ اتفاقا توجه او به سوژه‌های بومی‌قابل ستایش است؛ چون آن زمان بسیار اهمیت داشت که لوکیشن نقاشی کجا باشد و توریست‌ها خیلی دوست داشتند  اِلمان نشان‌دهنده شهری را که به آن سفر کرده اند، با خود ببرند. او هم سوژه‌های محلی و بومی‌را برمی‌گزید که فضاهای اصفهان را ترسیم می‌کرد.» نوری به نمایشگاه‌های مختلف سمبات هم اشاره می‌کند: «او نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی مختلفی را در تهران، اصفهان، ‌اهواز، ‌آبادان، ایروان،‌ فرانسه، آمریکا و… برپا کرد و کارهایش مورد اقبال عموم قرار گرفت و به جرئت می‌توان او را یک نقاش ملی و بین المللی دانست.»
این نقاش و شاعر سمبات را نه فقط نقاش شناخته‌شده امروز اصفهان که جزو آبرنگ‌کاران درجه اول زمان خودش می‌داند: «آبرنگ هنری بود که در آن زمان تعداد نسبتا کمی‌به آن مشغول بوده و جسارت کار در زمینه آن را داشتند. اما سمبات،‌ یرواند، وارطانیان و میشا شهبازیان آبرنگ‌کاران مشهوری بودند که مردم خیلی کارهایشان را دوست داشتند. من چون سال‌ها مؤسس و مدیر نگارخانه نور بودم با اغلب هنرمندان نقاش ایرانی به‌خصوص آبرنگ‌کاران دوستی داشتم. به جرئت باید بگویم که آثار نقاشی آبرنگ استادان سمبات و همشهری دیگر او یرواند یگانه و بی‌نظیر است و موجب خوشحالی است که اخیرا در حراج تهران آثار این دوهنرمند با ارزش‌های بسیار بالا فروخته شده و این مهر تاییدی است بر قدرت هنرمندان شهیر اصفهان استادان سمبات و یرواند. آثار نقاشی سمبات و یرواند را هنرمندان و جامعه هنری سبک اصفهان می‌نامند و آن دو از هنرمندانی بودند که مانند بسیاری دیگر از هنرمندان اصفهان کارشان از مرزهای ایران بیرون رفت و شهرتشان با کار آن‌ها زبانزد خاص و عام شد.»

*نام اثر سمبات که نوری این اسم را روی آن گذاشته بود.