قبل از آنکه کارکردهای رسانه در دنیای امروز را بررسی کنیم، همین موضوع را از منظر پژوهشگران مینگریم. محققان علوم اجتماعی ارکان وجود دموکراسی در کشورها را با چهار شاخص کلی تبیین کردهاند. 1. مشارکت فعال شهروندان در فرآیندهای اجتماعی؛ مانند حضور در اجتماعات، فعالیت سیاسی، مشارکت در انتخابات، موضعگیری در قبال رویدادهای فرهنگی و سیاسی و بیتفاوت نبودن شهروندان نسبت به وقایع پیرامونی و… 2. شفافیت کنشهای حکومت؛ به این معنا که کنشگری قدرت قابل رصد کردن باشد، میزان بودجههای تخصیص داده شده به سازمانهای مختلف، دلایل برنامهریزی و سیاستگذاریها در حوزههای مختلف و به صورت شفاف برای شهروندان که به عنوان حاملان سیاستگذاریها شناخته میشوند تشریح شده باشد و… 3. پاسخگو بودن اهل قدرت در قبال تصمیمگیریها و کنشها؛ یعنی قدرت حاکم در برابر آنچه به عنوان تصمیمگیری کلان و سیاستگذاری برای امروز و آینده شناخته و انجام شده است به افکار عمومی و کارشناسان امر پاسخگو باشد و… 4. وجود رسانهها و مطبوعات مستقل و آزاد؛ به بیانی دیگر محققان علوم اجتماعی وظیفه اصلی مطبوعات را با تاکید به دیدهبانی رفتار اهل قدرت و بازخوانی سیاستها در فضای عمومی به عنوان شاخص چهارم دموکراسی عنوان کردهاند.
اینکه رکن چهارم دموکراسی مطبوعات بیان شده است، بیشک به شکلگیری قدرت در جهان نوین و جایگاه رسانهها در دنیای امروز باز میگردد. نهاد قدرت در جهان قدیم در فضایی بسته، محدود و غیرشفاف عمل میکرد و درباره هیچ بخش از سیاستهای خود به فرد و جریانی پاسخگو نبود. در واقع حاکمان هیچگاه با مردم (رعیت) سخن نمیگفتند چرا که مردم از حق و حقوقی برخوردار نبودند. آنچه از سوی حاکم صادر و انجام میشد بدون چون و چرا و انتقاد به اجرا گذاشته میشد. چرا که مردم دارای حقوق نبودند و هر چه حق وجود داشت تنها در ید اختیار حاکم قابل تعریف بود. ارتباط یکسویه در دنیای گذشته بخش جدا نشدنی از امر حکمرانی بود، اما در شیوه حکمرانی جدید انعکاس صدای شهروندان و حکومتگران نزد دیگری به صورت دو سویه است. بنابراین در اینجا نقش و تاثیرگذاری رسانهها در دنیای معاصر مشخص میشود. در دنیای امروز رسانهها میتوانند منتقل کننده خواسته، مطالبه و نیازهای شهروندان به طرف ساختار قدرت باشند. همچنین رسانه است که با کنجکاوی و دقت در حوزههای مختلف آنچه را زیر پوست شهر در جریان است بهتر به تصویر میکشد و تلاش میکند قبل از آنکه مشکلات به بحران تبدیل شود با نمایاندن دشوارههای کشور برای قدرتمداران راه حل بهتری بجویند. همزمان نیز بازخوانی تصمیمگیریها، سیاستگذاریها و نقد تصمیمات شخصی و ساختاری اهل قدرت نیز در رسانهها منعکس میشود و این همه دقیقا در فضای مطبوعات رخ داده و میدهد.
شاید این سوال مطرح شود که اگر رسانهها در رساندن و نمایاندن معضلات جامعه دارای چنین نقش پررنگ و برجستهای هستند، پس کار متخصصان جامعهشناسی در این میانه چه میشود؟ رسانهها از محتوای تولید شده پژوهشگران استفاده میکنند، اما تفاوت کار رسانهها به شیوههای انتقال پیام باز میگردد. هیچکدام از محققان علوم اجتماعی مادامی که مقاله و دیدگاه خود را درباره یک موضوع در رسانهای منتشر نسازد و در ادامه این روند روزنامهنگاران با تکیه به اطلاعات مندرج در مقاله علمی درباره یافتهها و تحقیقات جدید و دشوارههای تازه در جامعه گزارش، گفتگو، یادداشت و میزگردی برای نقد و نظر سایر کارشناسان فراهم نسازند، نه تنها آن مقاله علمی و دیدگاه جامعه شناس مورد توجه سایر مخاطبان قرار نمیگیرد، بلکه مانند صدها مقاله دیگر به بایگانی نظرات میرود و تمام! به عبارتی رسانهها نقش بازنویسی این دشوارهها را به زبانی سادهتر برای تمام مخاطبان دارند، به ترتیبی که هم برای اهل قدرت قابل فهم باشد و هم برای شهروند عادی به فهم درآید.
رسانهها در دنیای امروز نقشهای متفاوتی را عهدهدار هستند. تولید محتوا، انعکاس رویدادها، ارائه تجزیه و تحلیل وقایع، اطلاعرسانی درست و بهنگام به مخاطبان، ارائه تصویر واقعی از جامعه و مطالبات آن، ایجاد سرگرمی با توجه به درونمایه اصلی رسانه و… ولی مهمترین وظیفه رسانهها را میتوان دیدهبانی از فعالیتهای اهل قدرت و تمرکز روی تصمیمات سرنوشتساز در حوزههای مختلف نام نهاد. به عبارتی رسانه است که شیوه تصمیمات دولت، قوه قانونگذاری و سایر قدرتمداران را با پرسش روبرو میسازد و درباره چگونه سیاستگذاریها آنها را به چالش میکشد. اما آنسوی تمام کنشگری رسانه و اهالی آن به این نقطه ختم نمیشود، حداقل آنکه در کشور خودمان بعضا رسانهها وظیفهای دیگر را برای خود تعریف میکنند و با وجودی که به عنوان یکی از صاحبان مطبوعات شناخته میشوند، سودایی دیگر و دغدغهای پنهان شده را به اسم رسانه و رسالت آن بصورت شخصی پیش میبرند.
نزدیکی اهالی رسانه با صاحبان قدرت از سابقهای نسبتا طولانی در تاریخ معاصر ایران برخوردار بوده و هست. این موضوع، همنشینی روزنامهنگاران با اهل قدرت در سایر نقاط جهان نیز وجود داشته و دارد. چه بسیار روزنامهنگارانی که بیش از آنکه دل در گرو قلم و تحلیل وضعیت جامعه و منعکس کننده صدای مطالبات شهروندان باشند، دلبسته قدرت و کسوت قدرتمداران بودهاند. افرادی که قلم و کاغذ و نشر اخبار را به عنوان وسلیهای اختیار میکردند تا از پلکان آن بالا رفته و در جایگاههای مختلف قدرت جلوس کنند. نمونههای تاریخی چهرههایی که در ابتدا روزنامهنگار و سپس به قدرت رسیدند میتوان به این افراد اشاره کرد؛ سیدضیاءالدین طباطبایی، جعفر پیشهوری، عبدالقدیر آزاد، حسن ارسنجانی، داریوش همایون و… هر کدام از این افراد سرانجام به قدرتی که میخواستند رسیدند، ولی قلم و رسالت روزنامهنگاری را وانهاده و گاه توجیهگر اقدامات نا معقول قدرت نیز میشدند، چرا که شانیت مطبوعات را کسب جایگاهی در قدرت تعریف کرده بودند از همینرو چشم بستن به واقعیتها برایشان از معنای خاصی برخوردار نبود. در زمان حال اسمی از افراد نمیبریم ولی میتوان در میان سایتهای خبری، کانالهای اطلاعرسانی و روزنامهها حضور چنین شخصیتهایی را مشاهده کرد. روزنامهنگارانی که خبر، تحلیل، یادداشت، گزارش و حتی گفتوگوها را به دلیل همنشین شدن با صاحبان میز و صندلی مدیریت انجام میدهند و به هیچ نمیاندیشند مگر نزدیک شدن به چهرههای سیاسی و ساختن فردایی که از دل اینگونه روابط بیرون خواهد آمد. حجم زیادی از توییتهایی که در دفاع از چهرههای سیاسی به نگارش درمیآید، گفتوگوهای سفارشی با چهرههای رده پایین سیاسی، موضعگیریهای ساختگی، نشر برخی یادداشتها که فاصله بسیاری زیادی با ادبیات گفتاری چهرههای سیاسی دارد و… این همه به قلم روزنامهنگارانی نوشته میشود که سرانجام کار خویش را رسیدن به صندلیهای قدرت هدفگذاری کردهاند.
لازم به توضیح واضحات است، همنشین شدن با اصحاب قدرت به هیچروی مذموم و ناپسند نیست. حتی قدرتخواه بودن و جستجو برای کسب قدرت افزونتر نیز قابل رد و نفی نیست. اما آنچه به عنوان امری ناپسند جلوهگر میشود هنگامهای است که اهالی رسانه به عنوان دوستان مدیران ارشد در میآیند و به جای آنکه نقش دیدهبانی جامعه و انتقال مطالبات شهروندان به بدنه قدرت را انجام دهند، دقیقا در راستای کسب رضایت وزیران و وکلا و مدیران ارشد قلم فرسایی میکنند. در چنین وانفسایی نه تنها مطبوعات مطالبات جامعه را به گوش مدیران نمیرسانند، بلکه تصویری را در راستای جلب رضایت مدیر مربوطه در رسانه منعکس میکنند. در اینجا آنچه مهم نیست وضعیت واقعی جامعه و خواستههای قانونی شهروندان است و آنچه از همه امور مهمتر مینماید دوستی، نزدیکی و تولید محتوا برای مدیر ارشد از سوی رسانه است. به واقع رسانه تبدیل به بلندگوی مدیر و وزیر میشود و دیگر خبری از نگرش انتقادی و بازخوانی سیاستهای دولت و مدیران ارشد به مخاطبان در میان نیست.
انجام چنین کنشی از سوی مطبوعات یعنی رکن چهارم دموکراسی را واژگونه کردن، حتی اگر به دموکراسی و الزامات آن چندان پایبند نباشیم، قرار گرفتن رسانهها و صاحبان قدرت در یک راستا در نهایت مطبوعات را از رسالت اصلی خود که همان اطلاعرسانی، رصد سیاستگذاریها و بازگو کردن خواستههای سطح جامعه باشد به ویترین سیاستمداران تبدیل خواهد شد. چه بسیار سایتهای خبری و روزنامههایی که تنها نام یک سایت و نشریه روزانه را یدک میکشند. آنان تنها دغدغه پوشش خبری فلان وزیر و مسئول را عهدهدار شدند و در نقش روابط عمومی یک سازمان و بولتن داخلی سازمانها عمل میکنند. در اینجا ما دیگر با دیدهبانان جامعه که رسالت اصلی مطبوعات است روبهرو نیستیم، بلکه با متنهایی سراسر سفارشی و گفتارهای تزینی روبرویم. محتوایی که همزمان هم آدرس نادرست به اهالی سیاست میدهد و از سویی دیگر از کنار افکار عمومی بیتفاوت عبور میکند.