اسم گروه یا کانال، اول «مسجد و محله علیقلی آقا» بود که پس از یک روز به «محله علیقلی آقا» تغییر یافت.
جنسیت همه اعضا را نمیتوان از روی عـکـسهـای پروفایلشان تشخیص داد؛ چون (از پروفایلهای بدون عکس که بگذریم) بهروال معمول، هستند افرادی که از عکسهای دیگری بهجای عکس خودشان استفاده میکنند؛ مثلا عکس فرزندشان را میگذارند یا از آیکونهای ملی یا بیشتر مذهبی استفاده میکنند و… . خیلی حوصله تفحص در عکسهای ملت را نداشتهام اما با مروری گذرا، تعداد پروفایلهایی که عکس خانم باشد و بهنظر نیاید که عکس شخص دیگری بهجز صاحب پروفایل است، به شمار انگشتهای یکدست نمیرسد.
در همین مرور کلی هم میتوان دید که عکسهایی که به هر شکل، بار و اشارات مذهبی و دینی (و البته که دین اسلام) دارند، در اعـضـای این گــروه/مـحـلـــه قـابـلملاحظه است. تعداد نسبتا زیاد افرادی که گروه را ترک میکنند هم موضوع فراوانی است که میتوان از آن به چیزهای مختلفی تعبیر کرد: بیتفاوتی به محله خود؟ نه گفتن به عضویت در کانالی که احتمالا قرار است بهمثابه رسانه رسمی در یک محله عمل کند؟ یا…
راستش من هم وقتی پیام عضویتم در این گروه یا کانال آمد، خیال داشتم آن را ترک کنم اما این کار را نکردم تا ببینم یک چنین رسانه محلی یا محلهای قرار است چگونه باشد؟ بهنظرم چنین گروهی میتواند کارکردهای زیادی برای نوعی مشارکـت عمومی اهالی محله و محلهتر شدن این محله داشته باشد؛ هرچند تجربههای زیادی در این شهر و این مملکت ما را به چنین چیزی چندان امیدوار نمیکند.
من بهعنوان یکی از اهالی محله «بیدآباد» یا «عـلـیقـلـیآقـا» که هشت سالی میشود اینجا ساکنم، مشارکت خیلی فعال و ویژه و عیانی در امور آن نداشتهام. جز مراجعات بهاصطلاح گردشـــگـرانـهای که بـه مـسـجــــد علیقلیآقا (این مسجد زیبای صفوی) داشتهام، حتی یکبار هم به مسجد محله نرفتهام تا مثلا ملاقاتی با شورای محله داشته باشم (اگر اصلا چنین شورایی وجود داشته باشد). حالا دیگر وقتی از زیر بازارچه رد میشوم، با چند نفری از کاسبهای زیر بازارچه سلاموعلیک دارم اما هنوز هم احساس نوعی فاصله، بهخصوص از طرف آنها، دارم. باوجوداین، هنوز هم خیال میکنم همین آمدن و ساکنشدن در این محله و در هر محله دیگری و بهخصوص در محلههای بـافـت تاریخی که سایه فرسودگی همیشه بــا آنهــاســت، خـودش نـوعـی مشارکت عمومی شهری است اما گویا مشارکت ما در امور این محله به هـمـیـنجــا خـاتـمـه مـییـابــد!
اما نه:
مدتی پیش بالاخره همت کردم و مطلبی درباره نقش ترافیکی ناجور و بهنظر من نادرست خیابان «بیدآبادی» تنظیم کردم. مطلبی با چندین عکس و نقشه و نوشتههای مشروح در 9 صفحه که ابتدا این نقش ترافیکی را تبیین میکرد؛ سپس دلایلی میآورد که چرا این نقش ترافیکی، اشتباه، متناقض و برای محله مضر است و بالاخره با چند پیشنهاد بهخیال خودم عملی و نهچندان پیچیده برای تغییر نقش ترافیکی این خیابان پایان مییافت. خب تنظیم این مطلب تازه قدم اول است. اگر میخواهم مشارکتی در امور محله داشته باشم باید این مطلب را به مقامات مربوط برسانم و آن را در مسیری عملی و اجرایی بیندازم. راستش این قسمت داستان برای من از تنظیم آن مطلب خیلی سختتر است! چنین کاری به بیرون آمدن از «اتاق خود» و مراوده با «دیگران»، آن هم از نوع مقامات رسمی نیاز دارد که بنده بههردلیل علاقهای به آن ندارم؛ اما چاره چیست؟
وقتی مطلب را تنظیم کردم، پس از درج بلافاصله آن در گروه «خواندن اصفهان معاصر» (که فکر میکنم در بهترین حالت حداکثر چیزی حدود 30-20 نفر آن را خوانده باشند!) و ارسال فایل آن برای 7-6 نفر از دوستانم (گستره مراوده را ملاحظه میفرمایید!)، در اقدامی بیسابقه، فایل مطلب را برای دو نفر از اعضای خوشنام وقت شورای شهر اصفهان فرستادم. از یکی از آنها تعدادی از این شستها (لابد بهمعنی «دمی شوما گرم» و اینها) دریافت کردم و دیگری، در پیامی، پس از آنکه از وجود شهروندان «دلسوز» و «مسئولی» چون اینجانب اظهار بسی امتنان و تشکر و خوشبختی کرده بودند، مرقوم فرمودند که این مطلب را برای «مقامات مربوط» ارسال خواهند کرد. البته بنده هنوز نمیدانم آیا چنین اتفاقی افتاد یا این مطلب احتمالا در خیل پیامهای مردمی که برای این عضو محترم شورای شـهــر ارســال مـیشـــود، گم شد.
البته اقدامات عملی بنده برای عملیکردن پیشنهادم به همینها محدود نماند. فایل آن مطلب را برای آقای فیض، مدیرعامل سازمان نوسازی و بهسازی شهرداری اصفهان (متولی اقدامات شهرداری در بافتهای تاریخی اصفهان)، هم ارسال کردم. ایشان مرقوم فرمودند که «فایل شما باز نمیشود!» حتما با ارسال مجدد فایل پیدیاف هم به باز کردن آن موفق نشدهاند که هیچ عکسالعملی از ایشان دیده نشد!
همزمان نسخه کاغذی مطلب را شخصا به دفتر شهردار منطقه یک بردم که توسط منشی ایشان دریافت شد و در جواب بنده که درخواست کردم آن را ثبت کنند، فرمودند شهردار باید دستور بدهند. متأسفانه از آنجا که شهروند خیلی پیگیری (شاید باید بخوانید مسئول) نیستم، دیگر برای دریافت نتیجه به دفتر شهردار منطقه مراجعه نکردم و حتما برای همین کوتاهی بنده هم بود که پس از چند ماه که همسرم برای کار دیگری به آنجا رفته و درضمن از سرانجام آن جزوه جویا شده بود، گویا نتوانسته بودند آن جزوه ناچیز را پیدا کنند! (مبادا بخوانید گم شده بود!)
این بود و بود تا کمی بیش از یک ماه پیش، در بیلبوردهای شهری، از طرح «200 محله، 200 پیشنهاد» یا چیزی در این مایهها باخبر شدم که از عموم شهروندان میخواست پیشنهادهای خود را درباره محلهشان، از طریق یک نشانی اینترنتی به شهرداری ارائه کنند. بنده هم بلافاصله دستبهکار شدم. مواد لازم که همان فایل پیدیاف 9 صفحهای باشد، آماده بود و فقط کافی بود در «سامانه موردنظر» بارگذاری و ثبت شود که شد و در پاسخ، این پیام آمد که: «متوسط زمان ارائه خدمت به شرط کاملبودن مدارک مورد نیاز: 30 روز». روز سیام یا سیویکم بود که یک پیامک، این شهروند عادی بیتقصیر را به مراجعه به ســایـت شهـرداری فـرامـیخـوانـد. وقتی شماره ثبت پیشنهادم را وارد کردم با این پیام یکخطی روبهرو شدم: «با سلام و احترام پیشنهاد شما فاقد هرگونه توضیح مشخص میبـاشـد. لـطـفـا درخـواسـت خــود را به صــورت کـامـل و بـه هـمـراه جزئـیـات مشخص مجددا ارسال فرمایید.»
عجب! این شهروند خوشخیال را باش که خیال میکرد یک یادداشت 9-8 صفحهای شامل 5 نقشه هرکدام با یک عنوان و 6-5 عکس از وضعموجود خیابان بیدآبادی، هرکدام با پیوست توضیحی مختصر، و مشتی نوشته و توضیح دیگر، بهاندازه کافی موضوع و پیشنهاد موردنظر را تبیین میکند.
از کارهای جالب این سامانه «ثبت پیشنهادهای شهروندان در راستای بودجهریزی مشارکتی»، یکی هم اعلام نام شخص «مسئول» رسیدگی به این پیشنهاد است.
وقتی این پیام را دیدم، ترجیح دادم که کمی واقعیتر با مسئولان واقعی مربوط مذاکره کنم. پس باز هم در اقدامی بیسابقه، شماره تلفن شهرداری منطقه را گرفتم و از اپراتور درخواست کردم که مرا به آقای فلانی وصل کند. این کار بهتناوب، ظرف حدود یک ساعت تکرار شد؛ اما هربار یا شماره داخلی آقای فلانی اشغال بود یا مکرر زنگ میخورد و جواب نمیدادند.
این بود داستان مشارکت «فعال» یا نیمهفعال بنده در امور محلهام. تازه دلشان بسوزد؛ حالا که اینطور شد پیشنهادهای دیگرم را اصلا بهشان ارائه نمیکنم!
از اینها که بگذریم، بخش مهمی از مشارکت شهری، نوعی حساسیت شهری اســـت که از یکجور مسئولیت مدنی یا شهروندی برمیآید؛ یعنی حساسیت به آنچه در شهر یا محله ما میگذرد. همین حساسیت است که میتواند ما را، بهشرطی که شهروند گـوشــهگــیـر، متـفـرعـن و بداخـلاقـی مثل من نباشیم، به اقدام عملی برای مشارکت در امور محله راهنما شود.
حالا نـمـیدانــم حــسـاســیــت یــــا احساسمسئولیت یا چی باعث شد که همسرم و من، علاوهبر موردی که در بالا شرح دادم، نسبتبه طرحی که گویا قرار است روی محور خیابان بیدآبادی اجرا شود، حساس شویم و بـخـواهـیـم که بهعنوان اهالی این محل، از طرحی که بنا به اظهار صریح یکی از کارمندهای شهرداری، چهار سال است برای این خیابان تهیه و تصویب شده است، باخبر یا مطلع شویم. (فقط مطلع شویم؛ مشارکت یا اظهارنظر درباره آن پیشکشمان!)
البته از خدا که پنهان نیست، از شما هم چه پنهان، اصرار ما به اطلاع از این طرح، بیشتر از حساسیت و احساس مسئولیت و از این حرفها، مربوط میشود به حدود 21 میلیون تومانی که شهرداری، در پاسخ به استعلام انتقال سند، بهعنوان «حق مشرفیت» برای ما بریده است و وقتی که میپرسیم این «حق مشرفیت» چیست؟ میگویند یک چیزی مثل مالیات ارزشافزوده ملکتان است بهدلیل اجرای این طرح؛ طرحی که البته هنوز ما نتوانستهایم ببینیم و هیچ نشانی هم از اجرای آن پیدا نکردهایم.
خب، گـروه یا کانال «محله علیقلی آقا» میتواند جایی برای طرح همه اینها باشد. میتواند جایی باشد برای آن مرقومه 9 صفحهای اینجانب و اظهارنظر سایر اهالی درباره آن و احتمالا نوعی وفاق محلی برای آن طرح یا هر طرح یا پیشنهاد دیگری از ایندست و میتواند جایی باشد برای حتی اگر نه مشارکت اهالی در تهیه طرحهای شـهری در محدوده محله؛ حداقل برای بــهاطــلاعرســـــانـدن چــنـیـــن طـــرحهــــای «مصوب» و رسمی.
چــنـیـــن گـــروهـــی میتـوانــد (یا میتوانست؛ اگر فقط ادمین در آن پیام و مطلب نمیگذاشت) تالار یا «فروم» یا نوعی عرصه عمومی مجازی این محله باشد و از این رهگذر، یکی از لوازم حداقل تمرین دموکراسی و مردممداری واقعی و عملی شهری.
حالا اما که گروه واتساپی «محله علیقلی آقا»، درواقع یک کانال یکطرفه است که فقط ادمین ناشناسش (که حتی پـروفـایـلـش عکس هم ندارد) میتواند در آن پیام بـگـذارد، چـنـیـن مشارکت مدنی، آن هم نه در امـور «مهم» مملکتی، بلکه در حد امور یک محله حتی، گـویـا چندان عملی نیست.
حالا که اینطور شد من هم این مطلب را، علاوهبر انتشار در یکی دو گروه (و نه کانال) که در هرکدام احتمالا بیشتر از 30-20 نفر خواننده ندارد و ارسالش برای همان 8-7 نفر دوست عزیز، میفرستم برای یکی دو «روزنامهنگار شهری» تا شاید در گوشه یکی از روزنامههای محلی این شهر چاپ شود و دلمان بسوزد… ببخشید خوش باشد.
همین!
اصفهان. محله بیدآباد. تیر 1400
گروه واتساَپی محله ما
چند روزی است یک گروه واتساپی بهنام «محله علیقلی آقا» درست شده است و اهالی محله، ازجمله اینجانب (لابد مرد خانه!) را به این گروه add کردهاند. البته درواقع یکجور «کانال» است؛ چون فقط ادمین میتواند چیزی در گروه بگذارد و فقط هم ادمین میتواند کسی را add کند. هنوز که دو سه روزی از تأسیس این گروه میگذرد، البته هیچ مطلب یا پیامی در گروه درج نشده است؛ فقط تعداد دویستوچند نفری که یکی پس از دیگری add میشوند و همین حدود یا کمی کمتر افرادی که گروه را ترک میکنند. با اینوصف اما چند نکته قابلملاحظه را میتوان در سفیدیهای این «متن» خواند:
نوشته شده توسط: اصفهان زیبا در در شهر | دیدگاه بسته شده