باد گرم صحرا بر چهرهام میوزید و صدای کلنگها و بیلها در گوشم طنینانداز بود. همه ما، از کوچک تا بزرگ، مشغول حفر خندقی بودیم که قرار بود مدینه را از خطر سپاه احزاب نجات دهد. این ایدهای بود که از سرزمینی دور به ذهنم رسیده بود