وقتی از دیگران میشنویم که «فلانی آدم باهوشی است»، تصوری که از یک فرد «باهوش» در ذهنمان شکل میگیرد کسی است که شاید 24ساعته روی دفتر و کتابهایش افتاده و درس میخواند. عینکی بزرگ بر چشمانش گذاشته، همه کارهایش روی حسابکتاب است، هیچ اشتباهی مرتکب نمیشود و همیشه همه آدمها روی حرفهایش حساب باز میکنند. اما راستش اینطورها هم نـیـسـت. یکی از پارامترهای هوش، «خلاقیت» است. فردی که خلاق است تمام راههای مختلف را برای بررسی یک مسئله نگاه میکند. یعنی در عین واحد میتواند همه جوانب را بسنجد و بعدازآن بهترین راه را انتخاب کند.
«قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» جزو نمونههای سرککشیدن به دنیای مضامینی است که در ادبیات ایران کمتر به آن پرداخته شده است. کتاب همانطور که از عنوان تاحدودی عجیب و البته متفاوتش پیداست روایتهای مختلفی را از مقوله «مهاجرت» به تصویر میکشد و میتوان آن را در زمره آثار ادبیات مهاجرت طبقهبندی کرد. چهارده داستان «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک؟» ویژگیهای مشترک زیادی دارند. از مهمترین امتیازات داستانهای کتاب وحدت موضوعی آنهاست. داستانها تم، درونمایه و موضوع شبیه به همی دارند و به همین جهت علیرغم عدم پیوستگی روایی میان آنها، نوعی یکدستی و همبافتی مطلوب میان مجموعه این داستانها به چشم میخورد.