نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی گفت: حضور همزمان مادر و کودک در اعتکاف، ابتکاری بسیار زیباست که الگوی سوم زنان را محقق میکند.
آقای امام علی، حالا که دلم پر کشید تا برایت بنویسم، یادم آمد من فقط یه نقطه سیاه در دستگاهت هستم که دلش بالبال میزند سرت را بچرخانی و فقط رد نگاهت به من بخورد و همین برای همه زندگانیام کفایت کند.
«معصومه شجاعی» یا همان «صدیقه امامی» معروف بوده به خیاط ماهر و زبردست شهر گزوبرخوار؛ شهری در حوالی اصفهان. در همان سالهایی که هنوز جنگی نبود…
از آن شب که آههایمان کش آمدند و قد حرفهایمان کوتاه شد،
مادر نیکی دستانم را به گرمی میفشارد و با من احوالپرسی میکند. چشمها، لحن صحبت و همه رفتارهای مادر نشان از شوق و شعف بیشازحد اوست و انرژی این زن مرا به ادامه گفتوگو و شروع یک مکالمه واداشت.
توی تمام روزهای هفته چهارشنبهها را گذاشتهام برای رفتن به «سرزمین مادری». این هفته لیلا، دخترخالهام را هم دعوت کردم تا با هم یک روزِ مادرانه را تجربه کنیم.
در امنیت شهرمان شکی نیست. بارها شده که در خلوتی کوچهها و خیابانها قدم زدهایم و چیزی باعث هراسمان نشده. رانندگی کردهایم و مزاحمتی ایجاد نشده. هرچه هم که هست، کمرنگ و انگشتشمار است و همان حس امن و آسایش توی ذهنمان پررنگتر است.
خودم را به ایستگاه اتوبوس میرسانم. مأمور توی ایستگاه میگوید: خانم کارت نزن. خانمهای دیگر هم میگویند: نزن، نزن!
نه چهارشنبهسوری بود و نه شب یلدا. از همین دورهمیهای ساده و بیدعوت که همه دور هم جمع میشویم و مادر دوست دارد.
عقبماندگی از بیماریهای مهمی است که بیتوجهی به آن اوضاع را بدتر میکند. از این رو بهتر است برای تشخیص به موقع و پیگیری آن اقدامات لازم را انجام دهید.
پَر چادرش را سفت میگیرد و میگوید: «20 سال گذشت؛ با همه سختیهایی که به خاطر پسرش توان صحبت کردن از آن را ندارد؛ بهویژه از دهسالگی که همسرش سکته کرده و او را با یک فرزند معلول تنها گذاشته است.»
فرزانهسادات ملکی، بانوی اصفهانی، با هنر دستهایش قصه میگوید؛ قصهای از مادرانی که شانههایشان ستون عشق است و نگاهشان بذر ایمان.