تابستانهای اتاقم معروف است به «منطقه عسلویه». شب و روزش فرقی ندارد. کافی است پایت برسد به دم در اتاق. شرجیبودن هوا میزند توی صورتت و پرتت میکند کنار مشعلهای برافروخته شهر عسلویه. سالها هرچه به والدینم اصرار میکردم که یک سیستم خنک کننده در این اتاق نصب کنید، با خنده و مسخرهبازی حرف دلشان را میزدند که: «دیگه معلوم نیست سال دیگه توی این خونه باشی که! شاید زمستون نرسیده خونه شوهری! پس نمیصرفه برا اتاقت کولر خرید!» اگر هم میخواستند مراعاتم را بکنند و حس سرراهی بودن یا زیادی بودن در آن خانه را به من ندهند کمآبی را بهانه میکردند و میگفتند همین که یک کولر در این خانه کار میکند، کافیست و نباید بیشتر از این آب مصرف کرد.
آنچه از تاریخ اجتماعی زنان در گذشته میدانیم، اغلب از طریق خاطرهنویسی، روزمرهنویسی، سفرنامهنویسی و دیگر شکلهای نگارش زیست به ما رسیده است. این منابع تاریخی بخشی از پرسشهای ما را درباره چگونگی زیست زنان آن دوران پاسخ میدهند؛ اما نه همه آنها را. در واقع پرسشهای اساسی درباره اینکه زنان عصر صفوی یا قاجار […]