«آوای شما نارساست! سپس به هنگام با شما، خود سخن خواهم گفت. اکنون ناشدنی است!» این جملات را در سال 367 هجری قمری نمیشنوم. کتابی جلویم باز نیست و این کلمات، عبارات آن کتاب نیست. وسط مردادماه 1400 است. تماسی برقرار شده که صدایی به گوش مخاطب آن طرف خط نمیرسد. مردی که این سخنان را میگوید، مخاطب گفتوگوی اصفهان زیبا آنلاین و به قول خودش شاهنامه گزار است. کسی که از کودکی با شاهنامه بزرگ شده، در 13 سالگی شاهنامه را خوانده و اکنون که نزدیک به 33 سال سن دارد، همچنان تمام زندگیاش را به شاهنامه گره زده است؛ از ادبیات حرف زدنش گرفته تا حتی لباس پوشیدن، خوردن و دیگر جزئیات سبک زندگیاش. با احسان نادعلی، معروف به توس نوذر در مورد شاهنامه و تاثیر آن بر روی تمام جنبههای زندگیاش گفتوگویی داشتیم که در ادامه آن را میخوانید.
شامگاه دوشنبه سوم خرداد 1400 خبری غیرمنتظره جامعه ادبی و هنری اصفهان را در بهت فرو برد. محمود نیکبخت معلم، نقاد و مرد با دانش و صاحب اندیشه اصفهان درگذشت و دست به دست شدن عکسها، اشعار و تکههای کوتاهی از فیلمهای سخنرانیاش در فضای مجازی جدیتر از همیشه ما را با شوخی تلخ و بیرحمانه مرگ مواجه کرد! مگر چیزی میتوانست آن صدای رسا، آن بیان محکم و بیپرده را خاموش کند و آن چشمهای براق و همیشه جستوجوگر را بر زندگی ببندد؟! مرگ کسانی که گویی هر آنِ زندگی را زندگی میکنند باورنکردنیتر از دیگران است و قرابتشان با مرگ یک شوخی تلخ بزرگ!
نوروز سال هزار و سیصد و هشتاد و دو بود که محمد علی موسوی فریدنی (یار دبستانی پدرم) به منزل ما آمد. من از نوجوانی شعرهایم را برای دوستان پدرم میخواندم. آن روز هم به درخواست پدر مشغول شعرخوانی شدم که آقای موسوی با لحن مهربان همیشگیاش گفت: «عموجان همینها را بده تا اگر در شورای نویسندگان زندهرود پذیرفته شد در شماره آینده که ویژه شعر است چاپ کنیم.» با خوشحالی زیاد شعرها را به ایشان سپردم. سه ماه بعد دو جلد از فصلنامه زندهرود «شماره ویژه شعر» به دستم رسید.