آب در بیشتر فرهنگهای دنیا در آنِ واحد نماد مرگ و زندگی است.
شانزدهساله بود که قدم در راه حفاظت از محیطزیست گذاشت.
نمایش «سکوت وقت تماشای فلامینگوهای بهاری» با نگاهی شاعرانه و اجتماعی، بحران آب و تأثیر آن بر زندگی مردم اصفهان را به تصویر میکشد و مخاطبان را به تجربهای تعاملی برای احیای زایندهرود دعوت میکند.
هفته پیش بود که کلیپی از وقوع آتشسوزی در بستر خشک زایندهرود در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد …
روز جهانی تالابها درحالی طی میشود که بسیاری از تالابهای کشور ازجمله گاوخونی اوضاع خوبی ندارند و نفسهای آخر خود را میکشند.
بیش از دو دهه از خشکی زایندهرود میگذرد و این رود خسته همچون فردی بهخوابفرورفته، آرام و بیصدا کف شهر خوابیده است؛ نه صدای خروشش شهر را مینوازد و نه نجوایی از آن به گوش میرسد. نه خبری از رقص مرغان دریایی بالای آسمانش است و نه صدای آواز آوازخوانها زیر پلهایش.
معاون محیطزیست طبیعی و تنوع زیستی اداره کل محیطزیست اصفهان از فرود فلامینگوها در تالاب بین المللی گاوخونی در فروردین امسال خبرداد.
محیطزیست اصفهان در سالی که گذشت شاهد اتفاقات تلخ و شیرین مختلفی بود؛ از پیشرفت فرونشست و نفود آن به مناطق مسکونی و آثار باستانی تا رسیدن آب پس از چندین سال به تالاب گاوخونی به دلیل بارشهای مکرر و مطلوب در زمستان.
گاوخونی، این تالاب بینالمللی که به دلیل عدم حقابه و همچنین مطلوبنبودن بارشها سالهاست لب تر نکرده، زیر پای سیاهکوه سالهاست که جان میدهد و اما کسی به دادش نمیرسد.
دیدار با دو مرد خستگیناپذیر شرق اصفهان ما را راهی روستای ورزنه، نگین شرق استان کرد. اول به دیدار رضا خلیلی ورزنه رفتیم؛ او که موقعیتهای مختلف شغلی را رها کرد تا میراثدار و میراثبان زادگاهش باشد و فعالیتهایش در حوزه گردشگری، میراث فرهنگی و حفاظت از محیـطزیــست منــطــقه، مــدتهــاست نامش را برسر زبانها انداخته است. سپس همراه او به دیدار استاد اسدالله زهیری رفتیم؛ معمار سنتی که گرچه تحصیلات و حتی سواد ندارد، اما یک عمر فعالیتهایش در حوزه مرمت ابنیه تاریخی و معماری سنتی، از او دانشگاهی ساخته و کافی است پای گفتوگو با او و بازدید از دستاوردهای معمارانهاش بنشینید تا بیاموزید و لذت ببرید. با خوانـدن این گــزارش و دیــدن دو ویدئویش، با ما به ورزنه و جرقویه سفر کنید.
امروز کشاورزان منطقه شرق اصفهان در اعتراض به وضعیت مدیریت آب زاینده رود، روبروی استانداری اصفهان به همراه خانوادههایشان تجمع کردند.
جایی در خم رودخانه که رمل و آسمان و آبِ وامانده از رفتن و بوی لجن مشام و دیده را مشغول میکرد و دیگر خبری از شکوه طبیعی و تاریخی گاوخونی در کتابهای تاریخ و جغرافیا و ادبیات و عکسها و فیلمهای مستند وجود نداشت، همهچیز تبخیر شده و به آسمان ورزنه رفته بود! شنیدن آخرین نفسهای مرداب بسیار ناراحتکننده بود، اما نشان میداد که در روزگاری نهچندان دور، طبیعت گاوخونی چه عظمت و شکوهی داشته است: روزی قشلاقگاه شازدههای قجری بوده و روز دیگر واحه آمریکاییها و طی قرنها نانوآب اهل این سرزمین کویری را تأمین میکرده است. در یک دهه گذشته، هر بار برای بهانههایی کوچک به شهرهای در مسیر رودخانه و مردابش سرزده، ورزنه و کویر و آنچه را پیرامون آن میشناختم تماشا کرده و به چشم میدیدم که چگونه رود کف به لب آورده و لهله میزند.