در دنیایی که اخبار به سرعت پخش میشوند، باور اینکه افرادی، به خصوص بچهها چیزی به جز جنگ و ویرانی ندیده باشند، برایمان عجیب نیست. انیمه سریال «وایولت اورگاردن» در جهانی موازی، اتفاق میافتد. جنگی این دنیا را ویران و دوپاره کرده و پس از پایانش، حالا آدمها باید با این واقعیت کنار بیایند و زندگی کنند که هرگز زندگیشان مثل قبل نخواهد بود. از آنجا که تقریبا هر کسی به نحوی از این جنگ ویرانگر آسیب دیده، به نظر میرسد به این زودیها تأثیراتش تمامناشدنی باشد؛ اما به نظر میرسد مردم امیدوارانه دنیایی بهتر را میسازند. اگر علاقهمند به تاریخ جهان باشید، احتمالا الان هم یاد اروپا و تأثیر دو جنگ جهانی بر کشورهای مختلف در سراسر دنیا افتادهاید.
احتمالا نقاشیهای «شب پرستاره» و «تراس کافه در شب» را روی خیلی از چیزها مثل ماگ و کیف دیدهاید. سبک خاص این نقاشیها را به سختی میشود فراموش کرد. وینسنت ونگوگ، یکی از نقاشان تأثیرگذار امپرسیونیست، خالق این اثر است. هر چند او در طول زندگیاش ناشناخته ماند و تنها یک نقاشیاش به فروش رفت.
با اینکه تجارت بینالمللی برده در اوایل قرن نوزدهم ممنوع اعلام شده بود، هنوز این رسم در آمریکا ادامه داشت و بردگان آفریقایی مثل کالا در بازار به فروش میرسیدند. بیشتر اعضای خانوادهها در این فرایند خرید و فروش، از همدیگر جدا میشدند و بسیاری از آنها، دیگر همدیگر را پیدا نمیکردند. شروع فیلم «هریت» هم با همین موضوع است: فروش فرزندان خانوادهای به یک بردهدار. انگار که واقعا یک کالا هستند؛ نه انسانهایی که حداقل نسبت به جسم خود حقی دارند. بردگان بیشتر در کشتزارهای پنبه و معادن به کار مشغول بودند و بابت کوچکترین اشتباهشان بهشدت تنبیه میشدند. سود بسیار خوبی از کار بردگان بهدست میآمد.
«دندان شیرین» داستانی درباره یک همهگیری مرموز است. ویروسی که حدس زده میشود از یک آزمایشگاه شیوع پیدا کرده باشد، همه چیز را تحت تأثیر خود قرار داده و دنیا را تبدیل به آخرالزمان کرده. تقریباهیچ چیزی به شکل امروزی باقی نمانده؛ مثل تمام داستانهای ویرانشهری، مردم برای بقا دستوپا میزنند و هر کسی فقط به فکر نجات خودش و بیمار نشدن است.
حتی کسانی که اهل انیمهدیدن نیستند، نمیتوانند منکر قدرت و تأثیرگذاری انیمهها شوند. از داستانهای خلاقانه آنها گرفته تا فضای شگفتانگیز و زیبایشان، هرکسی را میخکوب میکنند؛ هرچند بیشتر انیمهها در کنار تمام چیزهایی که گفتم، معمولا بهشدت ناراحتکننده، دلخراش و خشن هم هستند و باید به ردهبندی سنی آنها دقت کرد.
شطرنجبازی در سالهای دور، یک کار کاملا مردانه حساب میشد. مثل خیلی از کارها و ورزشهای این مدلی، زنان راه سختی را برای نشاندادن تواناییهای خودشان داشتند. البته بیشتر داستان قهرمان اصلی، در رمان «قمار ملکه» یا «گامبی وزیر» تخیلی است که به نظرم در این مورد بدون درگیر افراط شدن، توانسته توانایی زنان در کارهای بهاصطلاح مردانه را که معمولا دستکم گرفتهشده نشان بدهد. مینیسریالی که در سال دو هزار و بیست از روی این رمان اقتباس شد، بهقدری باورپذیر و جذاب است که آمار جستوجوی آموزش شطرنج در گوگل افزایش پیدا کرد و خیلیها دنبال بث هارمون واقعی یا شخصیتی بودند که نویسنده از روی آن الهام گرفته است.
اگر فیلم «انجمن شاعران مرده» یا کتابش را دیده و خوانده باشید، احتمالاً این نقل قول از شعر معروف «والت ویتمن» تا مدتها سر زبانتان افتاده است. شاید هم دلتان خواسته همانند دانش آموزان مدرسهٔ سنتی و بهشدت قانونمند ولتون، معلم ادبیاتی مثل کیتینگ داشته باشید. «ان اچ کلاین باوم» بسیاری از حوادث رمان «انجمن شاعران مرده» را از تجربهٔ خودش در آکادمی «مونتگمری بل تنسی» الهام گرفته و ایرادهای جدیای به نظام آموزشی وارد کرده که آرزوهای دانشآموزان را فقط به درسخواندن محدود میکند. شخصیت کیتینگ هم احتمالاً برگرفته از معلمهای سابقش در آن مدرسه است.
رمان «در جستوجوی آلاسکا» اثر جان گرین است. این اثر اولین رمان او است که بعد از مدتها بهتأخیرافتادن، در سال دوهزارونوزده مینیسریالی از آن اقتباس شد. این کتاب هم مثل بقیه آثار جان گرین که پیشتر معرفی کردم، درباره نوجوانان و مشکلاتی است که با آنها دستوپنجه نرم میکنند. اینبار شخصیت اصلی، نوجوانی درگیر بیماریهای خاص نیست؛ اما از الان بگویم که همزمان با خندیدن و منتظر نتایج کارهای چند نوجوان قانونشکن، بازهم نباید انتظار پایانی خوش داشته باشید! برای همین شاید، مینیسریال «در جستوجوی آلاسکا» مناسب افراد حساس نباشد.
در رمان «ماهی طلا» از زبان یکی از شخصیتها خواندم که سلامتی بر سر افراد سالم مثل تاجی است که فقط افراد بیمار آن را میبینند. سادهترش میشود چیزی که شاید هر روز در مکالمات ما ایرانیها به گوش میخورد، «برو خدا رو شکر کن که حداقل سالمی!» این حرف ممکن است که ما را عصبانی بکند. هنگامی که هر روز به دلایل مختلفی از همه چیز خشمگین و سرخورده میشویم، برای چه باید بابت سالم بودنمان خدا را شکر کنیم؟
در نیمه اول قرن بیستم، آمریکای جنوبی شاهد تحولات زیادی بود. در دهه پنجاه و شصت کوبا هم به این تحولات پیوست و انقلاب در آنجا رخ داد. معروفترین چهرههای این انقلاب، چه گوارا و فیدل کاسترو، دو مبارز و رفیق خوب هستند. سالها پیش از آنکه چه گوارا، به شخصیتی نمادین از انقلاب کوبا تبدیل بشود، با دوستش آلبرتو گرانادو و موتورسیکلتی زوار در رفته چند از کشورهای آمریکای جنوبی را گشت.
امکان ندارد خواهر و برادری داشته باشید و با شخصیتهای «زنان کوچک» همذاتپنداری نکنید. آنها به یکدیگر حسادت میکنند؛ گاهی اعصابخردکن میشوند و دعواهای زیادی هم بین آنها رخ میدهد؛ ولی وقتی مشکلی پیش میآید، اولین نفر هستند که به یکدیگر کمک میکنند. لوئیزا می الکات این داستان را با الهام از زندگی خودش و سه خواهرش نوشته است و با رمانهای «همسران خوب»، «مردان کوچک» و «پسران جو» ادامهاش داده که به اندازه «زنان کوچک» موفق شدند.
اولین بار که کتابهای «ماجراهای بچههای بدشانس» را بخوانید، واقعا باورتان میشود که چنین اتفاقهایی افتاده یا حداقل سه خواهر و برادر شبیه آنها در گوشهای از دنیا ماجراهایی مشابه را گذراندهاند. البته اگر کم سن و سال یا در اوایل نوجوانی باشید! با خواندن دوباره این سری کتاب، میفهمید که رخ دادن چنین اتفاقهایی خیلی دور از ذهن است. هر چند لمونی اسنیکت اصرار دارد که این ماجراها واقعی هستند و خودش به دنبال تحقیق و پیگیری در مورد سرنوشت سه بچه یتیم رفته. رمانها هم جوری نوشته شدهاند که ادعاهای نویسنده را در مورد بودلرها باور کنید.