نوروز سال هزار و سیصد و هشتاد و دو بود که محمد علی موسوی فریدنی (یار دبستانی پدرم) به منزل ما آمد. من از نوجوانی شعرهایم را برای دوستان پدرم میخواندم. آن روز هم به درخواست پدر مشغول شعرخوانی شدم که آقای موسوی با لحن مهربان همیشگیاش گفت: «عموجان همینها را بده تا اگر در شورای نویسندگان زندهرود پذیرفته شد در شماره آینده که ویژه شعر است چاپ کنیم.» با خوشحالی زیاد شعرها را به ایشان سپردم. سه ماه بعد دو جلد از فصلنامه زندهرود «شماره ویژه شعر» به دستم رسید.