همیشه برایم همکلامی با عشایر و دیدن زندگیشان از نمایی نزدیک و بدون قضاوت یک آرزو بود. آرزویی که تصمیم گرفتم این بار با تحقیق درباره پوشاک ایل قشقایی به آن دست پیدا کنم. روز موعود رسید و صبح زود به سمت مناطق عشایرنشین قشقایی راه افتادم. پانزدهم مهرماه روز ملی روستا و عشایر بهانه خوبی بود برای یک تجربه منحصربهفرد.
همین امسال بود که تصمیم گرفتم به روستای دیدنی و بکر پدریام سفر کنم و تجربههای جدید بهدست بیاورم. روستای پدریام حدود سه ساعت با اصفهان فاصله داشت. صبح زود را برای حرکت انتخاب کردم تا برای اقامت و صرف ناهار به آنجا رسیده باشم. هرچقدر از اصفهان به سمت روستا دورتر میشدم، آلودگی هوا کمتر میشد و آسمان آبیتر. سکوت مسیر بسیار دلپذیر و خوشایند بود و من فقط به مناظر دوروبرم چشم دوخته بودم. وقتی به روستا رسیدم، با نوای خنده کودکان از پشت کوههای سربهفلک کشیده که طنینانداز میشد، مواجه شدم. هفت کودک دست در دست هم در میان دشتهای وسیع پشت کوه بازی میکردند؛ جوری که هوس بازیهای کودکی را در درونت زنده میکردند.
رد جاده خراجی را میگیرم و پس از عبور از تنگه سالداران و محوطه باستانی آن، به تنگه درکشورکش میرسم. مقصد البته، آبشار کِرِدی (کردیت) است، از جمله بزرگترین آبشارها و یکی از پنج آبشار وحشی و پـرخــروش ایــران کــه در اســتـان چهارمحال و بختیاری قرار دارد. در یادداشت پیش رو روایتم از تماشای این آبشار زیبا را برایتان نوشتهام.