«محیط مناسب بر راحتی، امنیت و آشنایی تأکید دارد»، عبارت تقریبا مشترکی بین معمارها، شهرسازها، منتقدان شهری و حتی کاربران فضای مختلف برای وصف مکانهای مطلوب است. امنیت و آشنایی در کنار چند کیفیت دیگر که بتواند به افراد امکان حضور در فضاهای خصوصی و عمومی بدهد و آسایش آنها را در استفاده از فضا تأمین کند، دال بر مناسببودن محیط است. برخلاف غنای نمادین، تاریخی و بامعنای زیست سنتی که به خلق فضاهایی تعریفشده میانجامید، ما امروز با نامکانهای غیرمنتظره فرودگاهها، بازارهای روز خرید عمده، پارکینگهای چندطبقه و فضاهایی روبهرو میشویم که در معرض جریانهایی که با دوربینهای مداربسته کنترل میشوند، قرار دارند.
بیشتر ما کلانشهرها و شهرهای بزرگِ قرن بیستم و بیستویکمی را با برجها و ساختمانهای بلندشان به یاد میآوریم، با مکعبهای سربهفلککشیدهای که محل کار، زندگی و تفریح بیشتر انسانهای ساکن در شهرهاست. ساختوسازهای بلندمرتبه تصویر بیشتر شهرها را در سرتاسر دنیا به آرمانشهری که متفکران و معماران در اوایل قرن بیستم در سر میپروراندند، نزدیک کرده است. هرچه این برجها بیشتر قد میکشند مقیاسها و ابعاد انسانی و بهتبع آن ساختمانهای معمول چندطبقه بیشتر گم میشوند. یادمان میرود که برای فهم ابعاد یک ساختمان، نگاهی گذرا کافی بود که بفهمیم مثلا سهطبقه است. لازم نبود سرمان را آنقدر خم کنیم که گردندرد بگیریم و آخر هم چیزی دستگیرمان نشود. بگذریم که همین چندطبقههای متداول دیرزمانی است باعث شدهاند فراموش کنیم که روزگاری آدمها در خانههایی با حیاطهای بزرگ زندگی میکردند.
توسعه شهرها و پیامدهای ناشی از آن مثل حاشیهنشینی و زیست غیررسمی، فقر، تشدید اختلاف طبقاتی و راهکارهای بلندمدت و کوتاهمدتی که برای این مسائل ارائه میشود، مسئله تازهای در محافل آکادمیک، نهادهای اجرایی و فضای رسانه نیست. اگر بخواهیم ریشه آن را واکاوی کنیم، احتمالا باید به پیشینهاش بازگردیم. حتی شاید لازم باشد ماجرا را تا عصر انقلاب صنعتی و تغییر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی در جوامع عقب ببریم. این رشته سر دراز دارد و وابسته به شناخت و تحلیل دقیق و درست تمام زمینههای دخیل در آن است که در ظرف نوشتارِ پیشرو نمیگنجد. اینجا هدف آن است حالا که به سراغ محله قائمیه رفتهایم، نگاهی گذرا به فعالیتهایی که چند ماهی است توسط دفتر «نهاد توسعه محلی» یا «افق نو» در این محله انجام شده است، بیندازیم.
شهرها هم مثل آدمها یا دیگر موجودات زنده با گذر زمان تغییر میکنند؛ بزرگ میشوند، رشد میکنند، از جوانی به میانسالی و پیری میرسند و ردپای گذشت سالها و قرنها را در چهره و ساختارشان میتوان دید. تفاوت شهر با ساختارهای زندۀ طبیعی در این است که میتواند دوام بیشتری داشته باشد و پایان محتوم را به تعویق بیندازد. حتی باوجود گذر قرنها از زمان ساختشان، شهرها میتوانند دوباره نو شوند، شکلی تازه به خود بگیرند و خود را با زندگی مردم و نیازهایشان هماهنگ کنند.
نوشتن درباره پرسهزنی و تجربه مواجهه با شهرها هیچوقت به اندازه سالهای اخیر مُد نبوده است. گشتوگذار سریع بین عناوین کتابهای چاپ شده، ورق زدن مجلات منتشر شده، اقبال عمومی به فرم نوشتاری «جستار» که مبتنی بر تجربه نگارنده آن است و حتی بالا و پایین کردن صفحههای توییتری و اینستاگرامی به خوبی گویای تمایل جمعی برای نوشتن و خواندن از تجربه پرسهزنی و مشاهده شهر و محیط است.