پنجره اول: رفتهام دفتر کفالت برای گرفتن کارت کارگری. میپرسد شغلت چیست. میگویم با همکاری چند نفر از دوستان یک موسسه فرهنگی هنری راه انداختهایم و یک مجله داریم. من مدیر موسسه و سردبیر مجله هستم. لیست مشاغل مجاز را بررسی میکند و میگوید جزء مشاغل مجاز نیست و فهرستی از مشاغل را جلویم میگذارد؛ از کوره آجرپزی و سنگبری و بنایی گرفته تا چاهکنی و روده پاککنی. میگویم بعد باید از کدام کارفرما تأییدیه بیاورم برای چنین کارهایی. با رئیس دفتر کفالت مشورت میکند؛ سپس مرا ارجاع میدهند به اداره کار استان، مسئول کار اتباع خارجی. پشت در اتاق مسئول مربوط رسیدم، در زدم و وارد شدم. بدون اینکه سر خود را بالا بیاورد، پرسید: چهکار داری؟ وقتی مسئله را گفتم همانطور که سرش در برگهها بود، گفت: نمیشود. برو کارت را عوض کن. این شغل غیرمجاز است. خلاصه بعد از چندماه دوندگی گفتند امسال را برایت میزنیم حمل بار تا سال دیگر حل شود. سال دیگر حل شد و در کارت کار من خورد مدیر موسسه.