استـفاده از زبـان طـنز در بیان مشـکلات و معــضلات اجـتماعی و سیاسی در تاریخ ایران سابقه فراوانی دارد. شاید یکی از برجستهترین آن مطالبی بود که علیاکبردهخدا در روزنــامه صــوراســرافیـل در ســتــون «چـرندوپـرند» عرضــه کرد. نوروز جمشاد هم در دهه چهل و پنجاه به همین روش در روزنامههای اصفهان قلم میزد. در این مطلب نگاهی داریم به متنی به قلم جمشاد که سؤالات تأملبرانگیزی را مطرح کرده و تصویر جالبی از اصفهان دهه چهل ارائه داده است.
شهریت یک شهر را چه چیزی میسازد؟ چه چیزی اصفهان عصر قاجار را به اصفهان امروز رسانید؟ بیگمان چند پروژه بزرگ در اصفهان در نیمه اول قرن حاضر شمسی به اجرا درآمد که اصفهان را از شرایط یک روستای بزرگ که در اواخر قاجار وجود داشت، به شهری با استانداردهای شهری مدرن منتقل کرد. ما در اینجا به موضوع آب و فاضلاب شهر میپردازیم.
شاید هیچ خیابانی در اصفهان تعریض و تکمیل آن به اندازه خیابان شمسآبادی طول نکشید، خیابانی که شاختنش به شکل امروزی حدود 10 میلیون تومان در 1352 خرج روی دست شهرداری گذاشت و 12 سال هم طول کشید تا بالاخره کشمکشها به ساختن آن بینجامد. داستان جالب خیابان شهناز سابق و آیتالله طالقانی فعلی را در ادامه بخوانید.
دو خیابان چهارباغ عباسی وچهارباغ پایین در امتداد هم قرار گرفتهاند، اما لحظه تولد آنها حدود سیصد سال با هم اختلاف دارد! باید بگوییم چهارباغ عباسی در محلی ساخته شده که مسکونی نبود؛ بلکه باغهای اطراف رودخانه و سرزمینی بود که میشد هر طرح معماری را روی آن پیاده کرد؛ بر عکس چهارباغ پایین در سال 1314 خورشیدی و در میان بافت مسکونی باید میگذشت. به همین خاطر خانههای تخریبشده و دیوارهای ویران اطراف همیشه آن را آزار میداد و نمای بصری آن را خدشهدار میکرد. در مطلبی که در ادامه میآید، در سال 1341 شخصی به نام محمد سعید امامی به مقایسه میان این دو چهارباغ پرداخته و از مسئولان امر میخواهد به چهارباغپایین نیز توجه کنند. مطلب مذکور از این جهت اهمیت دارد که به ما نشان میدهد شصت سال پیش اوضاع و احوال این دو خیابان اصلی شهر اصفهان به چه شکل بود.
چهارباغ تنها یک خیابان نیست. این گذر مهم و تاریخی یک اثر ثبت شده ملی هم محسوب میشود. اما توجه و رسیدگی به این خیابان و اجرای طرحهای مختلف برای زیباسازی آن تا کجا باید باشد؟ این مطلب پاسخی است به این پرسش مهم که در سال 1346 داده شده است. چهارباغ در دوران معاصر هم نقطه قوت مدیریت شهری بوده است و هم نقطه ضعف آن. مدیریت و رسیدگی به این خیابان مهم یک حد و مرز خاصی داشت که نه میشد از آن کوتاه آمد و نه میشد از آن خط بسیار گذر کرد.
در 1340 یعنی درست شصت سال پیش، اوضاع شهر اصفهان چگونه بود؟ اگر بخواهیم یک شمای کلی از شهر داشته باشیم، باید به سراغ مهمترین سازمان مدیریت شهری، یعنی شهرداری، برویم و ببینیم در چه کار است. با مراجعه به روزنامههای آن دوران، پیبردیم شهرداری در این سال چه میکرده است.
در قسمت ششم یادداشتهای «درددل آثار و ابنیه تاریخی اصفهان» منتشرشده در سال 1344 نوروز جمشاد به سراغ خیابان مطهری رفته و از آنجا راهی سی و سهپل میشود. تاکنون دو قسمت از یادداشتهای منتشرشده در روزنامه اصفهان در دهه چهل با عنوان «درد دل آثار تاریخی اصفهان» به چاپ رسیده است. این مطلب حاوی دادههای بسیار جالب و ارزشمندی راجع به اوضاع این آثار و ابنیه از زبان خودشان است. ما در این قسمت به سی و سهپل و اطراف آن میپردازیم.
خیابان چهارباغ گفتههای بسیاری دارد که کمتر نوشته شده یا ثبت و ضبط میشوند. بخشی از این تاریخ هم به آدمهایی بازمیگردد که چهارباغ را برای گشتوگذار و کسبوکار انتخاب کرده بودند. امین خندان در سال 1350 طی مطلبی در روزنامه اصفهان به این سبک زندگی جوانان اصفهانی اعتراض میکند.
آندره گدار که بود؟!
آندره گدار معمار فرانسوی است که در حدود سی سال در ایران زندگی و کار کرد. او سال 1260 خورشیدی در پاریس به دنیا آمد و در دانشکده هنرهای زیبای پاریس رشته معماری و باستانشناسی را انتخاب کرد و به اتمام رساند. او برای اولین بار در سال 1290 خورشیدی به منطقه خاورمیانه آمد و هدف از این سفر حفاری در سامرا بود. با روی کارآمدن دولت پهلوی، انحصار فرانسه در کاوشهای باستانشناسی ایران به اتمام رسید. بر طبق قرارداد جدید، دولت ایران تعهد داد که یک متخصص اداره اشیای عتیقه زیرخاکی از فرانسه به مدت پنج سال استخدام کند. به همین منظور از آندره گدار در سال 1308 خورشیدی درخواست شد تا برای سازماندهی و مدیریت بخش باستانشناسی ایران به این کشور سفر کند. وی در این سفر پیشنهاد اداره موزه وزارت معارف را دریافت کرد و همچنین مدیریت ادارهکل باستانشناسی ایران را برعهده گرفت.
مقوله گردشگری فقط مختص و دغدغه مسئولان و مدیران شهری نیست. این صنعت رو به رشد، چنان است که منافع آن به طور غیرمستقیم، برای تمام مردم شهر خواهد بود؛ بنابر این همگی باید خود را در آن سهیم دانسته و برای رونق و گسترش آن کـوشـش کـنـنـد. بـههـمـیـن منـظـور پیشنهادهای یک شهروند اصفهانی در سال 1342 در این رابطه آورده میشود.
اصفهان بهشتی بود که در عصر قاجار به واسطه بیتوجهی و کینه نسبت به صفویه که این قدر در میان مردم اعتبار داشت، بهطور عمد ویران گردید. انگیزه این ویرانی حرص بود یا عداوت، یا مخلوطی از هر دو، کسی بهدرستی نمیداند، اما حاصل این فرایند آنکه آثار و عمارات با شکوهی مانند آیینهخانه، نمکدان و هفتدست اکنون وجود خارجی ندارند. در این متن نگاهی به این فاجعه میاندازیم:
مرسوم ما این است که اگر خارجیها از بنایی یا چیزی خوششان بیاید، بیش از پیش به آن توجه میکنیم؛ اما نمیدانم چرا راجع به روستا یا قلعه ایزدخواست بهرغم این همه تعریف و تمجیدی که در منابع از آن صورت گرفته و گردشگران بسیاری را حیران کرده است، باز هم این اثر باستانی و عجیب مورد توجه مسئولان امر قرار نگرفته است. به خاطر دارم چند سال پیش موقع عید نوروز آنجا را بازدید کردم. گروهی از خود جوانان روستا تشکیلات گردشگری آن را میچرخاندند، بلیت میفروختند و در روستا تورگردانی میکردند. خانههای روی صخره خالی و در حال تخریب بودند. از مرمت بناها وخانهها اصلا خبری نبود. یک نمایشگاه کوچک هم آن سوتر برپا کرده بودند. همت آنها قابل تحسین بود؛ اما کافی نبود؛ بهخصوص آن که خانههای چند طبقه و زیبای روی صخره در حال فروپاشی و نابودی بودند. باران و عوامل طبیعی بخشهایی از آنها را بههمراه لبههای صخره میشست و فرو میریخت.