کلوئی ژائو، کارگردان چینی، در هنگام دریافت جایزه اسکارخود گفت: «همیشه هر جای دنیا که رفتهام، در آدمهایی که دیدهام، خوبی یافتهام». این احساس در سومین فیلم بلند ژائو وجود دارد، شعری با لحن ملایم و با پیچشهایی از جنس پیچشهای ژانر وسترن که رگههایِ غنیِ رأفتِ انسانی جاری در حاشیههای شهر را بیرون میکشد. همچنین فیلم با کتاب جسیکا برودرــ منبع اقتباس فیلمــ سرزمین خانهبهدوشها: بقا در آمریکا در قرن بیستو یک، هماهنگ است. کتابی که نویسنده در آن داستان واقعی «کوچنشینان جدید» را که بعد از نابودی پساندازهایشان «در دوران رکود بزرگ» به جاده زدند، بازگو کرده، کوچنشینانی که برای آنها هم «همچون هر شخص دیگری تنها حفظ بقا کافی نیست… ما به امید هم نیاز داریم و در جاده این امید وجود دارد».
پالینکیل در مقاله بدنامش در نیویورکر «بزرگ کردن کین» (Raising Kane) که حرف اصلیاش این است که فیلمنامهنویس حق هرمان جی. منکویتس بود که اعتبار کامل برای نوشتن همشهریکین را بگیرد (به جای شریک شدن با اورسن ولز)، نوشت: «صنعت فیلم از ادعای خسارتهای مالی وحشت داشت»، و در عین حال در پرانتز اشاره میکند که: «صنعت سینما همیشه در ترس به سر میبرد و همیشه بیش از همه به فیلمهایی افتخار میکند که در بزرگداشت شجاعت است». در اینجا کیل دارد به ترسهای آن دوره سرمایهگذاران بزرگ فیلم از انتقام روزنامهدار بزرگ ویلیام رندولف هِرست اشاره میکند که الگوی واقعی منکویتس برای چارلز فاسترکین بود و برخلاف بسیاری از مطالب دیگر در آن مقاله که اعتبارش از آن زمان تا کنون مدتهاست زیر سوال رفته این ادعا، ادعایی درست است. اما کیل میتوانست به فهرست چیزهایی که هالیوود در بزرگداشتشان کم نمیگذارد «فیلمهای مربوط به خود هالیوود» را هم اضافه کند.
ساخت فیلمی درباره یک بیمارِ مبتلا به زوال عقل، که بخش زیادی از آن از دید خود بیمار روایت شود، فکر بدیع و مبتکرانهای است. البته بیمار ما، غیرقابلاعتمادترین راوی خواهد بود، اما ممکن است به ما درک بهتری از تجربه سردرگمکننده آلزایمر بدهد. راجر ایبرت زمانی فیلمها را «ماشینهای [تولید] همدلی» نامید و فیلمی مثل این مطمئناً میتواند شانسی برای ثابت کردن آن [گفته] باشد. در واقع این فیلم ممکن است به خاطر زوایای دید و خطوط زمانی و واقعیتهای متغییرش، به [فیلمی از ژانر] وحشت پهلو بزند. و اینجا، جایی است که متأسفانه فیلم فلوریان زلر، بر اساس نمایشنامه جذاب بسیار موفق خودش، به بیراهه میرود.