استاد رضانور بختیار را بهمنماه ۱۳۸۰ در جلسه نخست اولین روز دانشگاه دیدم. معمولا اولینها واضحتر در خاطر میمانند. بهآرامی وارد کلاس شد و درست رفت کنار پنجره بزرگی که مشرف به عمارت عالیقاپو بود. از ما خواست تا یکییکی خود را معرفی کنیم و از علایق و تجربهها و آرزوهایمان بگوییم. بهروشنی به خاطر دارم که پرده مخملی بزرگ پنجره را کنار زد و با دستش عالیقاپو را نشان داد و گفت: سالها پیش همینجا، زمانی که دانشآموز مدرسه سعدی بودم، از پنجره همین کلاسها هرروز این منظره را تماشا میکردم.