در نقاشیهای قدیمی که از شهر اصفهان ترسیم شده، ستونهای کهنسالی دیده میشود که به قول مولوی مانند نردبانهایی پلهپله تا دل آسمان کشیده شدهاند. این ستونهای هزارساله، منارههای تاریخی شهر اصفهان هستند؛ منارههایی که از دوره سلجوقی به بعد بیشتر در کنار بناهای مذهبیآموزشی نظیر مساجد، مدارس و مقبرهها دیده میشوند. در روزگاری که در سیمای شهری به زحمت خانههای بیشتر از دو طبقه به چشم میخورده، ارتفاع چشمگیر این آسمانخراشهای کهنسال هم نمادی از شکوه و عظمت بوده و هم احتمالا راهنمایی برای پیدا کردن کانونهای علمی و مذهبی در شهرها.
بـعـد از یـک دوچـرخـهسـواری لذتبخش، وقتی اندکی روی سکوهای تاریخی سردر قیصریه در میدان نقشجهان نفسی تازه میکنی، ممکن است اگر زیبایی نفسگیر نقشجهان رهایت کند، نگاهت به کتیبه ورودی بازار گره بخورد. آدمی گاهی اوقات انتظار دیدن بعضی چیزها را در بعضی جاها ندارد. یـکـی از آن چـیـزهـا اسـمش ظلالسلطان است؛ آن هم در ورودی مهمترین بازار صفوی.
طنین زنگوله شترها و همهمه قافلهای را تجسم کنید که بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده به دروازههای جنوبی اصفهان در محله حسن آباد رسیدهاند. آنها خسته و فرسوده از باد و باران پاییزی حالا نیاز به یک سرپناه گرم و نرم دارند. دروازههای جنوبی اصفهان که به روی آنها گشوده میشود گذرگاهی مسقف را پیش رویشان میگذارد که غوغای تجارت و بوی خوشمزه غذا و ادویههای مختلف را همزمان به آنها هدیه میدهد. اینجا بازار اصفهان است: بازاری هزارساله با هویتی بسیار قدیمیتر. حالا دیگر کاروانیان نفس راحتی میکشند؛ چون از دروازه جنوبی تا دروازه شمالی اصفهان در طوقچی مسیری به اندازه حدود دو کیلومتر را زیر سقف به دور از گزند باد و باران طی خواهند کرد.
حالا که چـشـم اصـفــهـانـیهـا بـه جمال باران پاییزی در برج عقرب روشن شده، گشتوگذار در میان صفحات خیسخورده تاریخ و مرور روزهای بارانی شهر در قدیم خالی از لطف نیست. باران برای شهری که نماد تاریخیاش (زایچه برج قوس) نبرد ابدی خشکسالی و حاصلخیزی است، همیشه یک اتفاق محسوب میشده است؛ اتفاقی که میتوانسته شیرین و خاطرهانگیز باشد یا در برخی موارد به یک فاجعه تبدیل شود.
وقتی در اوایــل قرن چهاردهم خورشیدی لحاف قجری را از روی اصفهان کنار زدند، چشم شهر به خیابانها و گذرهای تازهسازی روشن شد که در آن روزگار نماد اصلی مدرنسازی شهری محسوب میشد؛ خیابانهایی که وظـیـفـه داشتند کوچههای درهمتنیده قدیمی شهر را به گذرهای ماشینرو تبدیل کنند و رایحه خوش مدرنیته را بدینترتیب به مشام اصفهانیها برسانند. گذشته از اینکه در جریان این خیابانکشیها چه میزان بافت تاریخی شهر از بین رفت، این خیابانها کمکم چهره اصفهان را دگرگون کردند و جلوههایی از زندگی جدید پیش چشم مردم گشودند.
دیوارهایی سـربـه فـلـککــشـیــده و برجهایی مستحکم و باستانی. خانهها، کوچهها، میدان و مسجد و بازار و ارگ حکومتی و چشمهای که در قامت یک خندق طبیعی گرداگرد این قلعه افسانهای را فرا گرفته است. اینجا قلعه طبرک است؛ شهری از خشت و گل. قلعه دفاعی اصفهان که از دیرباز در شرق شهر سر بر آسمان میساییده. آرزوی دیـدن این بـنـای باعظمت، امروز آرزویی محال است. قلعهای که هجوم مغول و تیمور و محمود افغان را تاب آورد، عاقبت به دست خود اصفهانیها از بین رفت. حالا فقط میتوان در محدوده تاریخیاش رکاب زد و محله پاقلعه را با همه کوچهپسکوچههایش تماشا کرد.
اگر در یک کشف هیجانانگیز، نقشهای از اصفهان هزار سال پیش ناگهان پیدا میشد، شهری با تقسیمبندی کاملا متفاوت نسبت به امروز راپیش روی خود میدیدیم. شهری که با مرکزیت میدان عتیق گسترش پیدا کرده بود و در کنار محلههای بزرگ دردشت و جوباره از چند محله فرعی تشکیل میشد. یکی از این محلهها که ریشههای بسیار کهنی در اصفهان پیش از اسلام هم داشته، محله کرّان بوده است. محلهای که گفته میشود از روستاهای اطراف شهر یهودیه قدیم بوده و پس از اسلام به یکی از محلههای شهر اصفهان بدل شده است. محلهای که بیش از همه ردپای سلجوقیان در کوچهپسکوچههایش پیداست. یکی از این ردپاها از بقیه شاخصتر و مهمتر است؛ زیرا ما را یکراست تا مقبره مهمترین وزیر تاریخ ایران پس از اسلام راهنمایی میکند. مجموعه مطالب «در رکاب تاریخ» این هفته به یک محله تاریخی پرجواهر اما مهجور میپردازد.
رنها پیش از آنکه اصفهان بر محور نقشجهان تولدی دوباره پیدا کند، محلههای این شهر کهنسال، پیرامون میدان عتیق گسترش یافـتـه بودند. محلههایی باســتــانـــی که از اسامی و افسانههایش معلوم است در دوره پیش از اسلام نیز زنده و پویا بودهاند. سنبلستان یکی از همین محلههای افسانهای است. محلهای که فرهنگعامه بسیار غنی دارد و روایتهای تاریــخـیاش از دورههــای ساسانی تا قاجار را شامل شـــده و دهانبهدهان نقل میشود. رکــابزدن در کوچهپسکوچههای سنبلستان مثل پاروزدن در دریای هــمـیــن روایتها و افسانههای عامیانه است.
اصفهانیها اقبال بلندی دارند که میتوانند در یکی از زیباترین میدانهای تاریـخـی جـهـان، پا در رکـاب تـاریـخ دوچرخهسواری کنند. با پیادهراه شدن این میدان کهنسال و بافت پیرامون آن، فضای بسیار مناسبی برای رکابزدن در آن فراهم شده است. میدانی که روزگاری پر از غوغای تاختوتاز سوارکاران چوگانباز بوده، حالا با سوارکارانی از جنس دیگر روبهرو شده است. رکابزنانی که دور نقشجهان میگـردنـد و تـاریـخ ایـن مجموعه مهم را با نگاهی تازه مرور میکنند.
بعضی از اسامی محلهها در اصفهان عمیقا در لایههای مختلف فرهنگ عامه ریشه دوانده، بهطوریکه با شنیدن نامش، صفحات ناگشوده تاریخ و فرهنگ اصفهان در آن محله ورق میخورد. نام طوقچی چنین کـارکـردی دارد. پـس دوچرخههای خود را زین کنید که میخواهیم از دروازه شمالی اصفهان یعنی دروازه طوقچی پادررکاب تاریخ بگذاریم و زیر سایه سنگین این نام چند تا از محلههای تاریخی شهر را رکاب بزنیم.
«… خیلی چیز غریبی است و ما تابهحال این اسباب را ندیده بودیم». این حیرت ناصرالدینشاه است از جدیدترین فناوری ارتباطی آن روزگار یعنی تلگراف. فناوری شگفتانگیزی که سلطان صاحبقران هرگز فکرش را هم نمیکرد که چند دهه بعد سیل انقلاب مشروطه از طریق سیمهای همین فناوری به سراسر ایران منتقل خواهد شد و طومار خاندانش را در هم میپیچد. تلگرافخانههای شهرهای ایران از آنجا که بیشتر زیر نظر دولت فخیمه بریتانیا بود پناهگاهی برای مردم معترض بود و تلگراف بدین ترتیب خیلی فراتر از یک فناوری ارتباطی معمولی در زندگی ایرانیان نقش مهمی باز کرد.