لیست مطالب
NONE
01:59 - 10 مرداد 1401

اینجا مصیبت، سیاهِ سیاه بود

نسیم پس افتاد. رنگ صورتــش سفیدِ بـــی‌خـــون شـــد و لباس‌هــای سراسر سیاهش این را بیشتر به چشم می‌آورد.نسیم خوب نبود.
NONE
11:48 - 1 مرداد 1401

علی دَم، علی جانَم

همراه آقایم رفتیم حرم شریف سخی. از دیگر شهرها خیلی‌ها این روز را می‌آیند کابل. همه توی حرم جمع می‌شوند؛ جایی که اعتقاد دارند امام‌علی(ع) ازآنجا رد شده یا نشسته و نفسی تازه کرده. پنج آبی‌سفیدم را پوشیده بودم. صبح اول وقت بود. شاید ساعت‌های شش یا شش‌ونیم.  هوا روشن‌شده بود. با حمیرا وعده کرده […]

NONE
09:43 - 12 تیر 1400

کنکوردادن قیمتش بالا بود!

نبود! پول نبود. مایه تیله‌های بابا خرج می‌شد که صبح و ظهر و شب نان بخوریم. صبح‌ها نان خشک می‌خوردیم، باچایی شیرین، نه نمی‌چسبید! فقط شکم سیر می‌کردیم که خزانه‌مان قار و قور نکند و آبرومان نرود. مامان می‌گفت این بچه کنکور دارد، باید خورد و خوراکش خوب باشد مرد…!
 مرد اما جواب نمی‌داد. بابا می‌گفت خودم را که نمی‌توانم بکشم، ندارم، اصلا کی ترک تحصیل می‌کنی تو!؟ ما آرام می‌شدیم، من و مامان، می‌گفتم خداراشکر سیر می‌شویم، حالا درس می‌خوانیم غول بی شاخ و دم هوا نکرده‌ام که کم زور باشم…!