وقتی سالن تاریک میشود و تصویر بر پرده سپید میافتد، گریزگاه ما از رخدادها و آوارها آغاز میشود. حالا ماییم و تصویر و نور و رنگ و یک خیال خوش؛ با سینماست که ما تا فراسوی رؤیاها میرویم. تا خود خود خود آرزو، آرزویی که تنها در سینما شکل بیشکلش را به رخ میکشد.
سینما هنوز هم حال خوشش را از آدمی دریغ نکرده است، چنان جادو میکند و آدمی را زیر و زِبر میکند که دلت میخواهد تا ابد در نبرد تن به تنِ نور و تاریکی و رنگ، دل ببازی و بخندی و بچرخی و بغض کنی.