میدان فیض روز گذشته شلوغتر از هر زمان دیگر بود. سنگفرشهای این میدان، میزبان قدمهای زنان و مردان پیر و جوان بود. قرار ساعت 9 صبح بود و اما از چندین ساعت قبلتر مسیرهای منتهی به میدان بسته شده بود و گلهبهگله تصاویر ستوانسوم «امیرحسین زادهاحمدی» و استواریکم «محمداحسان شفیعی» که روز جمعه در جریان درگیری با قاتل مسلح به شهادت رسیدند، نصب شده و مداح نیز صدایش را داده به دست باد و از سوگ دو پلیس جوان میگوید.
آفتاب میانه آسمان میدان را گرفته است و نوای مداحی پیچیده به صدای گریه و شیون زنها که چادر سیاه به سر کشیدهاند و به ماتم نشستهاند. عقربههای ساعت هرچه به ساعت 9 نزدیکتر میشود، خیل جمعیت نیز بیشتر میشود. مأموران نیروی انتظامی لباس فرم پوشیدهاند و صدای مارش نظامی به گوش میرسد. خودروهای پلیس یله دادهاند به هم و خیابان را قرق کردهاند.
آمبولانس حامل پیکر دو شهید که وارد میدان میشود، صدای مداحی اوج میگیرد و میپیچد به فریاد و شیون زنها و مردان. بغض مأموران نیروی انتظامی میشکند و بیپروا و در همان لباسی که به تن دارند، اشکشان جاری میشود. جمعیت لحظهبهلحظه بیشتر میشود. پیکر دو شهید از آمبولانس خارج میشود و روی دستها قرار میگیرد و جمعیت، گلها را روی تابوت میپاشند.
جمعیت یله میدهند به هم و با امامت آیتالله مهدوی بر پیکر شهدا نماز میخوانند؛ سپس شانهبهشانه هم راهی گلستانشهدا میشوند. صدای سنج و مارش میدان را احاطه میکند. زنها شیون کرده و مردها تابوت را روی دست جابهجا میکنند. آن طرف در گلستانشهدا زنها و مردها به انتظار رسیدن تابوت و آخرین وداع با دو پلیس جوان به سوگ نشستهاند و بیتابی میکنند. تاجهای گل انتظار رسیدن پیکر شهدا را میکشند و بالای سر خاک به تماشا ایستادهاند.
جمعیت به گلستان که میرسد، دو شهید در خاک جای میگیرند و پیکرشان زیر تلی از خاک پنهان میشود؛ دو همکار و دو همراه که حالا نیز شانهبهشانه هم دفن میشوند. شاخههای گل روی خاک قرار میگیرند و بنر بزرگی از عکس دو شهید در بالای سر آرامگاهشان علم میشود. صدای گریه و زاری و بغضهای شکسته در آن موقع صبح، گلستان را پر و دل رهگذران را ریش میکند.
چشمهای خانواده دو شهید به خاک خیره و شاید آخرین امیدها و آرزوهایی که برای این دو تن داشتند نیز همراه با پیکر آنها زیر خاک مدفون میشود؛ دو پلیس جوانی که عصر روز جمعه، در درگیری مسلحانه در سن جوانی به شهادت رسیدند.