در مطلب پیشین، با سفر نوروزی سردبیر روزنامه اخگر به شیراز همراه شدیم که در فرم نوشتاری سفرنامه و با توصیفاتی کامل، تصویر واضحی از یک سفر جادهای در سال 1312 خورشیدی را برای ما ترسیم میکند. پس از شروع سفر از اصفهان، اولین مقصد مسافران شهر آباده بوده که برای استراحت، مقابل مهمانخانهای توقف میکنند؛ اما فضای کثیف و نامناسب مهمانخانه، آنها را به ادامه راه بهرغم خستگی و سرما و تاریکی هوا، وامیدارد. پاراگرافی که در بالا آوردیم، مقدمه بخش دوم سفرنامه آقای امیرقلی امینی به شیراز است. نکته جالب در این مقدمه، تاریکی و ظلمات بیحد جاده است؛ طوریکه «چشم، چشم را نمیبیند». این تجربه تاریکی مطلق در یک جاده مواصلاتی اصلی، امروزه برای ما که در عصر الکترونیک زیست میکنیم و شبکههای عظیم و وسیع خطوط برق، تمام راهها، جادهها و چهبسا کورهراههای سرزمینمان را درنوردیدهاند، بهگونهای که برای تماشای نور ستارگان و تجربه واقعی ماهتاب، از آلودگی نوری در این فضاهای انسانساخت فرار میکنیم و به پهنههای دوردست پناه میبریم، مطلبی خواندنی و قابلتوجه است؛ بهخصوص که در ادامه راه، ناگهان ماهتاب از پشت ابر سر برمیآورد و مسافران را سرمست میکند:
«طولی نکشید که ماه با نور ضعیفی از کران آسمان و از پشت کوههای سر به فلک کشیده سر به درآورد و با اشعه زردفام و پریدهرنگ خویش، چشمان خسته ما را نوازشی داد. حالا دیگر آن ظلمت مهیب و آن منظره تاریک یکنواخت روح ما را عذاب نمیداد. گویی ماه در طبیعت، برای نوازش فرزندان مسافر خویش وسیله تفریح و تماشایی بود که از افق مظلم این بیابان طالع ساخت. رفقا، همان کسانی که تا دقیقهای پیش با قیافههای گرفته چرت میزدند، دیدهها را گشوده و همگی به یک آهنگ فریاد برآوردند: ماه، ماه، چه منظره زیبایی! مدتی مشاهده این عروس عالم خلقت ما را به خود مشغول داشت. روشنایی ضعیف آن نیز به ما اجازه میداد که برخلاف ساعتی پیش، از تماشای دورنماهای اطراف بیبهره نمانیم»(همان).
در ادامه مسیر، مسافران به «قصبه ده بید» میرسند و بازهم شوفر بهمنظور استراحت و استعمال دخانیات موردنیاز! در مقابل کافهای میایستد. اما باز داستان مهمانخانه آباده تکرار میشود. به دلیل محیط نامناسب کافه، مسافران فرار را بر قرار ترجیح میدهند و شوفر بیچاره هم پس از یک ساعت مقاومت، مجددا راهی جاده میشود. سرانجام در «بلده سعادتآباد» که آخرین توقفگاه آقای سردبیر و رفقا قبل از رسیدن به مقصدشان، یعنی شیراز است، کافهای یافت میشود که باب میل مسافران واقع میشود. اما بشنوید از صاحب و مؤسس کافه که برای ما اصفهانیها مطلبی خواندنی دارد و البته حسنختام هوشمندانهای است به قلم آقای امینی بر این سفرنامه:
«سه ساعت به ظهر مانده بود که به سعادتآباد رسیدیم. در آنجا یک نفر ارمنی اصفهانی کافه تمیزی تأسیس کرده، چند عدد میز پیشدستی که رومیزیهای بسیار سفید و نظیف روی آنها را پوشانده، یکی دو نیمکت که با قالیچههای سبکقیمت مفروش شده، چند عدد صندلی و این قبیل لوازم آسایش، قسمت مقابل کافه او را آرایش میدهد. حقیقتا از نظافت دستگاه ولی سادگی این کافه که یک نفر ارمنی و خانوادهاش آن را اداره کرده، مخصوصا چایی و خوراکهای نظیفی را برای شما حاضر میکنند، لذت بردیم. ما همیشه تصور میکنیم که برای خوب کاسبی کردن، سرمایه زیاد لازم داریم؛ درصورتیکه این اشتباه است. قبل از هر چیز برای کاسبها، علم کسب و معاشرت و مخصوصا داشتن اصول کار یا به عبارت دیگر «فوت کوزهگری» لازم است تا اینکه موفق شوند. این شخص ارمنی برخلاف قهوهچی ده بید و حتی آن مهمانخانهچی آبادهای، چون از این فوت کوزهگری بهتر اطلاع داشت، به همین جهت هم در شغل خود قطعا موفقیت بیشتری نصیبش شده و بعدا هم خواهد شد»(همان).
به نظر میرسد فوت کوزهگری این کافهدار ارمنی اهل اصفهان، که موفق شده از آقای سردبیر و رفقایش پذیرایی کند و نظرشان را جلب کند، همان تمیزی چشمگیر و نظم و نظافت محیط و اسباب و وسایل کافهاش بوده باشد که توانسته اعتماد مسافران خسته اصفهانی را جلب کند. البته که اهل اصفهان بودن کافهدار در ایجاد زمینه این اعتماد، حتما نقش داشته؛ اما از طرفی، فرهنگ آدابدانی ارامنه ساکن اصفهان و دقت و تأکید آنها در پاکیزگی و انضباط در کار، در این همزیستی به قدمت چهارصدسال، برای ما اصفهانیها هرگز پوشیده نبوده و نیست.
در پاراگراف نهایی مقاله، آقای امینی و همسفران درنهایت به شیراز میرسند. نویسنده وعده میدهد که در متنهای بعدی شرح کاملی از تختجمشید و شکوه و عظمتش برای خوانندگان اخگر بنویسد. درواقع هدف اصلی او از نوشتن این مقاله با عنوان «در بین راه»، آنچنانکه از اسم مقاله پیداست، بیان مشکلات طی مسیر و در انتها ارائه راهحلی ساده و کاربردی بوده است: نظافت، سادگی و درنهایت جلب رضایت مشتری.